درآمدی بر آنتروپودیسه

جنگ های جهانی و پیامدهای مخرب آن در قرن بیستم همراه با رشد علوم اجتماعی،ملاحظاتی پیرامون روایت های مختلف از تئودیسه را برانگیخت و گفتمان نوینی را پایه ریزی نمود که مدل فاوستی از شر را که مبتنی بر قطبیت هستی شناختی و نزاع ابدی خیر و شر بود،به چالش کشید.هم چنین،سبب پدید آمدن بدیل های گوناگونی هم چون آنتی تئودیسه،کازمودیسه،آنتروپودیسه و...گشت که با تلاش برای متوقف ساختن مقصر بودن خدا و مسئولیت او برای شرایط انسان بسط یافت و مسئولیت بیشتری بر دوش انسان نهاد و خواستار مدیریت شر شد.از سوی دیگر،با درک نوینی که از شرایط تازه جهان و وضعیت انسان درآن دست داده بود،دایره واژگانی خود را آفرید و داعیه دار حل مسایل و مصایب بشر در حیات تاریخی – اجتماعی آدمی شد.بدین ترتیب،با تغییر در پارادایم های پیشین،تریاد یا مثلث سنتی خدا/ شر/عدل الهی در الهیات فلسفی سنتی را به مثلث مدرن انسان/رنج/عدل انسانی چرخانید و با اهمیت دادن به پراکسیس یا کنش انسانی وبنا کردن پارامترهایی برای مسئولیت بشر،پرسش های الهیاتی را به پرسش های علوم اجتماعی مبدل گردانید.این جستار،همان طور که از عنوان آن بر می آید،با روش توصیفی و با هدف ورود به مباحث نوین میان رشته ای در حیطه الهیات و ارتباط آن با مقولات اجتماعی انجام یافته است.

کلیدواژه ها:

آنتروپودیسه ، تئودیسه ، رنج ، شر ، مدل فاوستی