سخن سردبیر: فرهنگ پویای امروز
محل انتشار: دوفصلنامه مطالعات ایرانی، دوره: 24، شماره: 47
سال انتشار: 1404
نوع سند: مقاله ژورنالی
زبان: فارسی
مشاهده: 21
متن کامل این مقاله منتشر نشده است و فقط به صورت چکیده یا چکیده مبسوط در پایگاه موجود می باشد.
توضیح: معمولا کلیه مقالاتی که کمتر از ۵ صفحه باشند در پایگاه سیویلیکا اصل مقاله (فول تکست) محسوب نمی شوند و فقط کاربران عضو بدون کسر اعتبار می توانند فایل آنها را دریافت نمایند.
- صدور گواهی نمایه سازی
- من نویسنده این مقاله هستم
استخراج به نرم افزارهای پژوهشی:
شناسه ملی سند علمی:
JR_JISUK-24-47_020
تاریخ نمایه سازی: 20 تیر 1404
چکیده مقاله:
سخن سردبیر: فرهنگ پویای امروز کمتر کسی را می توان یافت که بارها و بارها نشنیده و یا نخوانده باشد که: «ایران دارای فرهنگی غنی و ریشه دار است.» این گزاره واقعیتی تردیدناپذیر را بیان می کند. اگر به تعریف تایلور از فرهنگ، آنجا که «فرهنگ را مجموعه پیچیده ای از دانش ها، باورها، هنرها، قوانین، اخلاقیات، عادات و هرچه که فرد به عنوان عضوی از جامعه خویش فرامی گیرد»، اعتماد کنیم، برای هر جنبه ای از مولفه های این تعریف می توانیم هزاران مورد برجسته را در حوزه تمدن ایرانی - اسلامی برشمریم و به آن ها ببالیم؛ اما آیا این به خود بالیدن ها و به عظمت و شکوه پیشینیان نازیدن ها و فخر فروختن ها، اگر در زندگی امروز ما حضور محسوس نداشته باشند و ما نتوانیم آن ها را برای پویا و سرزنده نگه داشتن زندگی امروزی مان به کار گیریم، چه معنایی خواهد داشت؟ در این صورت، ما نه تنها حافظ فرهنگ غنی نیاکانمان نبوده ایم، بلکه ویرانگر آن بوده ایم. امروز با وقایعی که هیولاصفتان دیوکردار اجنبی برای ایران عزیز و مردمان شریف و نجیب آن رقم زده اند، ناگهان نگاه به فرهنگ تغییر کرده و عظمت گذشته در شکوه حال متجلی شده است. برای درک این نکته مهم سه موضوع را به اختصار مطرح می کنم؛ با این توضیح که ما تا پیش از عصر حاضر، نسبت به فرهنگ غنی خود دو کار کرده ایم: ۱- موزه داری ۲- لاف زدن و پز دادن با زبان و بی اعتنایی در عمل. ۱- موزه داری: هر شیء موزه ای که قابلیت آن را دارد که پیوسته در برابر چشم مردم قرار داده شود و احساس لذت و هویت را برای آن ها رقم بزند، دارای ویژگی هایی است که مورد بحث ما نیست، ما در اینجا تنها به برخی مصداق های آن توجه می کنیم که در ادبیات و شعر، معماری، هنرهای تجسمی، فرش، موسیقی ... حضور دارند. این اشیا بسیار افتخار برانگیز و مایه مباهات هستند، اما ما با آن ها چه کرده ایم؟ فقط به چند نمونه اشاره می کنم: مدام از معماری بی نظیر خود دم زده ایم. تخت جمشید باعظمت را تحلیل کرده ایم و پیش روی جهانیان نهاده ایم؛ معماری بی نظیر مسجد شیخ لطف الله را مدام توصیف و تفسیر کرده ایم، و هلم جرا، اما در عمل و در زندگی امروزین ما این معماری باعظمت چه جایی دارد؟ ما متاسفانه شهرهایمان را بی روح و خانه هایمان را با الگوبرداری ای ناقص از معماری غربی می سازیم. نمونه دیگر باغداری ایرانی است. باغ های ایرانی یکی از معدود مکتب های باغداری و باغ سازی جهان است. از زیبایی باغ هایمان به درستی و به حق دم زده ایم، به آن ها بالیده ایم و از آن ها لذت برده ایم؛ اما در عمل چه کرده ایم؟ آیا جز این است که پارک ها و بوستان های جدید خود را با الگوبرداری ناقص الخلقه ای از فرهنگ غربی پی افکنده ایم؟ و الی آخر. ما موزه دار زیبایی های فرهنگی خود شده ایم و آن ها را چنان در اطراف و دور و بر خود چیده ایم که عرصه زندگی واقعی را بر ما تنگ کرده اند. واقعا یک موزه دار و عتیقه چی هرگز جز حظ بصری و ذهنی، هیچ لذت دیگری از اشیای خود می تواند ببرد؟ چه کسی دیده است که یک مجموعه دار و کلکسیونر در ظرف های باشکوه هنری غذا بخورد؟ ما تا دیروز چنین کرده بودیم. فقط جمع کرده بودیم و پز داده بودیم. ۲-پز دادن به فرهنگ کهن و زندگی بر مبنای فرهنگ وارداتی بزک کرده غربی: فرهنگ ایرانی مبتنی بر زندگی جمعی، قدردانی، تسامح و تساهل، زیباطلبی، حق پرستی، امید به آینده، پویایی و نشاط و ... است. این ها البته تنها به جنبه هایی از فرهنگ معنوی ما اشاره دارد. مصداق های آن را به وفور در «گفتار نیک، کردار نیک و پندار نیک» ایرانیان آزاده و نجیب و نیاکان خردمند خود می توانیم شاهد باشیم. همه این ها را پیوسته از کتاب ها، تاریخ، اشعار، داستان ها و حماسه ها و اساطیر ایرانی بیرون می آوریم، برجسته می کنیم، می خوانیم، لذت می بریم و پز می دهیم. اما در عمل چه می کنیم؟ برای اینکه رفتار عملی خود را (البته تا دیروز، زیرا امروز همه مناسبات به یکباره به هم ریخت)، با این گنجینه های ارزشمند ببینیم، خوب است به جنبه هایی از فرهنگ معنوی جدید غربی که آن را تحت عنوان «مدرنیته» و «پسامدرنیته» می شناسیم، داشته باشیم. فرهنگ امروز غرب، درست در تقابل با فرهنگ شرقی، ایرانی و اسلامی، مبتنی بر فردگرایی، طلبکاری دائمی از همه چیز و همه کس، تعصب کورکورانه و آزادی بیان جهت دار و شعاری، شهوت پرستی، خلاصه کردن همه زیبایی ها در زیبایی های محسوس و جسمانی، نیهیلیسم و پوچ گرایی، محدود کردن همه چیز به مادیات و لذا غرق شدن در اعماق پول پرستی و مادی گرایی به جای پویایی، و سرانجام یاس و ناامیدی و سیاه بینی کل هستی است. تا دیروز ما به زبان، پز فرهنگ ایرانی را می دادیم و در عمل زندگی تقلیدگونه و ناقص الخلقه ای از جنبه های ظاهری فرهنگ غربی داشتیم. این دقیقا معنای تهاجم فرهنگی، غارتگری فرهنگی، و مرعوبیت فرهنگی است. اما: ۳- امروز چه کردیم؟ امروز ایران بزرگ ما، و مردم نجیب و فرهنگ والای آن مورد هجوم ناجوانمردانه، فریبکارانه، وحشیانه و غارتگرانه دیوان وارونه کار اسرائیلی- آمریکایی واقع شد. یکباره مردم خردمند و متمدن ما دریافتند که چه باید بکنند. همه به سرعت فهمیدیم که: چون شیر به خود سپه شکن باش فرزند خصال خویشتن باش و دریافتیم که: گرچه اسلاف من بزرگانند هر یک اندر هنر همه استاد نسبت از خویشتن کنم چو گهر نه چو خاکسترم کز آتش زاد چون بد و نیک زود می گذرد این چو آب، آن یکی دگر چون باد نز بد او به دل شوم غمگین نه ز نیکش به طبع گردم شاد (مسعود سعد سلمان) ناگهان چرخشی در همه چیز به وجود آمد. امواج مهربانی، قدردانی، تسامح و تساهل، امید و پویایی به میان مردم آمد و فرهنگی جدید شکل گرفت که باید با تمام وجود از آن مراقبت کنیم تا مبادا اختلاس گران فرهنگی و دزدان رانت خوار و در کمین نشستگان گوساله پرست و متعصب و سودجو آن را از چنگ مردم بار دیگر خارج کنند. ما باید این فرهنگ جدید را پرورش دهیم و جهانی اش کنیم. فرهنگ امروز ما، فرهنگی است که مورد نیاز همه مردمان آزاده جهان است. امروز، عصر فرهنگ های بزک کرده خوش ظاهر و بدباطن اسرائیلی –آمریکایی- صهیونیستی سپری شده و با باز شدن چشم اندازهای جدید، وظایف سنگینی برعهده خردمندان، فرهیختگان و روشنفکران نهاده شده است. از خداوند دانا و مهربان درخواست می کنیم لیاقت پاسداری از این فرهنگ جدید، و روشنگری ابعاد مختلف آن، و واکاوی جریان های فرعی آن، و معرفی آن به همه جهانیان، و حفاظت هوشیارانه از آن را به همه ما عنایت فرماید. به امید پیروزی نهایی زیبایی و نور بر تمام زشتی های تحمیلی دیوان وارونه کار اسرائیلی- آمریکایی- صهیونیستی؛ و به امید روزی که حاکمیت جهان هستی به عهده انسان های نیک نهاد، خداپرست، انسان دوست و زیبایی آفرین نهاده شود. ان شاء الله. محمدرضا صرفی دانشگاه شهید باهنر کرمان
نویسندگان
محمدرضا صرفی
استاد دانشگاه شهید باهنر کرمان، دانشکده ادبیات علوم انسانی