اثرات منفی اضطراب و ترس از درد بدنبال دردهای مزمن بر عملکرد و ساختار مغز

سال انتشار: 1400
نوع سند: مقاله کنفرانسی
زبان: فارسی
مشاهده: 154

نسخه کامل این مقاله ارائه نشده است و در دسترس نمی باشد

استخراج به نرم افزارهای پژوهشی:

لینک ثابت به این مقاله:

شناسه ملی سند علمی:

CSUMSMED07_254

تاریخ نمایه سازی: 20 دی 1401

چکیده مقاله:

ماهیت درد بر اساس زمان شروع آن می تواند بشکل حاد یا مزمن باشد. علی رغم این مسئله که درد بشکل ذاتی یک مکانیسمدفاعی برای بدن در برابر آسیب ها و خطرات محیطی بدن محسوب میشود، در صورت طولانی گردیدن عوامل ایجاد کنندهدرد می تواند منجر به بروز تغییرات عملکردی و ساختاری در سطوح مختلف مغز گردد. بروز مکانیسم حساسیت پذیری بیشاز حد مرکزی رسپتورهای درد در ساختار مرکزی عصبی از اثرات منفی دردهای مزمن می باشند. مطالعات مختلف نشانداده اند که بدنبال مزمن شدن فرایند درد، تغییرات عملکردی در مناطق مختلف مغزی مشاهده می گردد. بطوریکه سطحفعالیت نواحی داخلی پره فرونتال، آمیگدال، سینگولیت و اینسولار افزایش یافته و در مقابل سطح فعالیت مناطق مرتیط باکاهش درد و مناطق ارتباطی درد کاهش می یابد. از طرفی این تغییرات مغزی فقط در حد تغییرات عملکردی نبوده و درطولانی مدت می تواند تغییرات ساختار مغز را نیز بدنبال داشته باشد. بطوریکه مطالعات FMRI نشان داده اند که حجمماده خاکستری مغز بدنبال دردهای مزمن کاهش می یابد. ماده خاکستری مغز ارتباط مستقیم با سطح ارتباطات نورونیعملکرد کلی مغز در جنبه های مختلف کنترل حرکت، یادگیری، شناخت و ... دارد و تغییر در حجم مغز می تواند درک ازدرد واقعی را تغییر داده و منجر به بروز تغییرات احساسی از جمله ترس از درد، نگرانی و اضطراب ناشی از درد و بروزرفتارهای اجتنابی نسبت به درد گردد که نهایتا بشدت بر کیفیت زندگی افراد اثر منفی خواهد گذاشت. بنابراین نگاه ویژه بهدرمان دردهای مزمن از اهمیت بسیار بالایی برخوردار خواهد بود. بر اساس آنچه که در سطوح مختلف مغزی اتفاق می افتدمسلما در مواجهه با دردهای مزمن صرفا مدخالات محیطی روتین از جمله دارودرمانی و یا توانبخشی کافی نبوده و نگاه ویژهدرمانی مرکزی جهت تعدیل عملکرد و ساختار مغز ضروری می باشد. در سالهای اخیر مطالعات بسیاری نشان داده اند کهتکنیک های تحریکات مغناطیسی مغز rTMS و همچنین تحریکات مستقیم الکتریکی مغز tDCS ، تکنیک های اثرگذاریبر بهبود عملکرد مغز و اصلاحات ساختاری مغز دارند، بطوریکه مشاهده گردیده است که این تکنیک ها با تعدیل سطحفعالیت برخی از مناطق مغزی که بدنبال دردهای مزمن درگیر شده بودند و همچنین اصلاحات ساختاری این مناطق از مغزتوانسته اند تغییراتی که در سطح درک از درد که در ابعاد شناختی و احساسی شکل گرفته اند را اصلاح نمایند. بنابراین دردیدگاه جدید درمانی انجام صرفا مداخلات محیطی در برطرف نمودن عامل دردهای مزمن کافی نبوده و جهت اصلاح تغییراتعملکردی و ساختاری مغز بدنبال دردهای مزمن می بایست مداخلات مرکزی و سنترال نیز مدنظر پزشکان و درمانگران قرار گیرد.

نویسندگان

فاطمه احسانی

دکتری فیزیوتراپی، دانشیار، مرکز تحقیقات توانبخشی عصبی عضلانی، دانشگاه علوم پزشکی سمنان، سمنان، ایران