تحلیل استعاره شناختی عشق از منظر عرفانی در بعضی از اشعار مثنوی مولوی و غزلیات بیدل دهلوی

سال انتشار: 1401
نوع سند: مقاله ژورنالی
زبان: فارسی
مشاهده: 196

فایل این مقاله در 22 صفحه با فرمت PDF قابل دریافت می باشد

استخراج به نرم افزارهای پژوهشی:

لینک ثابت به این مقاله:

شناسه ملی سند علمی:

JR_IAUZ-18-71_018

تاریخ نمایه سازی: 18 اسفند 1400

چکیده مقاله:

در نگاه عرفانی، به­ویژه عرفان عاشقانه، عشق قطب عالم آفرینش و اساس موضوع و منشا پیدایش انسان ها و عالم هستی است. خداوند حکم «کنت کنزا مخفیا فاحببت ان اعرف فخلقت الخلق لاعرف» (رجایی­بخارایی: ۵۹۱). دلیل آفرینش آدمی را عشق و عاشقی می داند و شاعران عارف پیشه و اهل عرفان زیباترین و عمیق ترین تعابیر در مختلف کلام و اندیشه را برای عشق بیان­کرده اند. مولانا جلال الدین محمد بلخی و عبدالقادر بیدل دهلوی ازجمله عارفان شاعری هستند که عشق را با زیباترین و عمیق ترین تعابیر استعاری به تصویرکشیده و مفهوم سازی­نموده اند. مولوی در استعاره های شناختی خود از عشق در قلمرو مبدا از عناصری مانند آتش، می، جانداری، طبیب، نور، راه، قاتل، سفر و غیره بهره­می برد و از این میان سه عنصر آتش، می و جانداربودن عشق بیشترین بسامد را در مثنوی دارد درحالی که بیدل چهره ای انتزاعی تر از عشق نسبت به مولوی ارائه­می کند و استعاره های شناختی او شعله، حرف، مکتوب، خورشید، وادی، در، نقش، انجمن، گنج، اسرار، منزل و غیره است. بیدل هنگام خلق استعاره های شناختی، آگاهانه ابهامی را در کلام خود قرارمی دهد که باعث پیچیدگی ظاهری کلام می شود. اما با گسترش کلام به کمک کلمات عادی دست به گسترش استعاره خود و تفهیم اندیشه اش می زند و خوشه های تصویری زیبایی را می آفریند. وی عشق را همچون دریا، آفتاب، آب، وادی، سلطان، پهلوان، حکیم، آینه، طریق و غیره می داند.

نویسندگان

مهرانگیز عزیزی منامن

دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی، واحد خلخال، دانشگاه آزاد اسلامی، خلخال، ایران.

محمدرضا شاد منامن

استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد خلخال، دانشگاه آزاد اسلامی، خلخال، ایران.نویسنده مسئول اول: Mr.shadmanamin@gmail.com

جهاندوست سبزعلیپور

دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد رشت، دانشگاه آزاد اسلامی، رشت، ایران.نویسنده مسئول دوم : sabzalipor@gmail.com

سیدسعید احدزاده

استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه فرهنگیان، ایران.