منوچهر عابدی راد
محقق رشته منابع طبیعی و محقق تاریخ جنوب ایران (لارستان ) و خلیج فارس
27 یادداشت منتشر شدهمردخای یهودی لاری در عصر صفویه مسلمان شد و نام ملا محسن لاری برگزید

*لار در عصر صفوی؛ شهری در تلاطم تاریخ*
*مردخای یهودی لاری*
، *مردخای یهودی لاری یک یهودی از شهر لار بود که به اسلام گروید. نام یهودی او مردخای قصاب (عبری:מולא מרדכי קצב) بود. در عصر شاه عباس به اسلام گروید و ابتدا با نام ابوالحسن و بعدها با نام ملا محسن لاری اشتهار یافت*
شهر لار، این نگین بازرگانی جنوب ایران، در عصر صفوی، یکی از مراکز درخشان تجارت و فرهنگ به شمار می رفت. کاروانسراهای پررونق، بازارهای سرپوشیده، و بازرگانانی که از هندوستان تا عثمانی، نام لار و لارستان را در زبان ها جاری ساخته بودند، همگی بر جایگاه ویژه این شهر در جغرافیای اقتصادی و اجتماعی آن دوران گواهی می دادند.
اما در پس این رونق، طوفانی از کشمکش های مذهبی و اجتماعی در جریان بود. تاریخ، گاه با قلمی خونین بر دیوار شهرها نقش می زند، و لار نیز از این قاعده مستثنی نبود. در دل این شهر تجاری، مردمانی از ادیان و اقوام گوناگون در کنار یکدیگر می زیستند، اما در دوره ای که تعصب مذهبی سایه ای سنگین بر سرزمین ایران گسترانده بود، آرامش آنان در معرض طوفانی سهمگین قرار گرفت.
*ابوالحسن لاری؛ از یهودیت تا انتقام*
در این میان، نام ملا مردخا – که بعدها ابوالحسن لاری و سپس ملا محسن لاری خوانده شد – به عنوان یکی از شخصیت های جنجالی این دوران سر برآورد. او که روزگاری در میان یهودیان لار به ذبح و گوشت فروشی مشغول بود، به ناگاه در مسیری گام نهاد که سرنوشت هم کیشانش را دگرگون ساخت.
در حالی که بسیاری از یهودیان، با استقامت در دین اجدادی خویش، در پنهان ایمان خود را حفظ می کردند، ملا مردخا راهی دیگر برگزید. او نه تنها به اسلام گروید، بلکه در صفوف مخالفان پیشین خود ایستاد
*لار در عصر صفوی؛ شهری در گرداب تاریخ*
در قلب جنوب ایران، در میان جاده های پرهیاهوی کاروان ها و بازارهای پررونق، لار همچون نگینی درخشان در عرصه تجارت و دادوستد می درخشید. شهری که گذرگاه کاروان های هندوستان، خلیج فارس و آسیای میانه بود، شهری که در آن زبان ها و فرهنگ ها در هم می آمیختند و رونق اقتصادی، آن را به یکی از مراکز برجسته تجارت در دوران صفوی بدل کرده بود.
اما آن سوی این درخشش، در کوچه های پرپیچ وخم و سایه های سنگین تاریخ، داستان هایی از رنج و اجبار نهفته بود. تاریخ، همواره در کنار شکوه، تراژدی هایی را نیز رقم می زند. لار عصر صفوی، نه تنها مرکز تجارت، بلکه صحنه ای از تقابل ایمان، قدرت و انتقام نیز بود.
*ابوالحسن لاری؛ از طوفان تغییر تا سایه های انتقام*
در میان مردم لار، ملا مردخا که روزگاری در بازارهای این شهر به ذبح و گوشت فروشی مشغول بود، سرنوشتی متفاوت یافت. او که از جامعه یهودیان لار برخاسته بود، ناگاه در مسیری گام نهاد که نامش را در تاریخ با خطی دیگرگون ثبت کرد.
او که سودای تغییر سرنوشت در سر داشت، تصمیمی گرفت که نه تنها زندگی خویش، بلکه زندگی هم کیشانش را دگرگون ساخت. در شبی که سرنوشت، چهره اش را در تاریکی پنهان کرده بود، *ملا مردخا زن و فرزندانش را به کاخ خان لار برد، شهادتین بر زبان جاری کرد و مسلمان شد*. از آن پس، او را ابتدا *ابوالحسن لاری و بعدها ملا محسن لاری* خواندند، اما تغییر دین، تنها آغاز راه او بود.
*ملا محسن لاری* ، که گویی در آتش انتقام می سوخت، دست از یهودیان شست و در برابر آنان صف آرایی کرد. او به دربار صفوی راه یافت و پادشاه را متقاعد ساخت که اجرای هجده فرمان علیه یهودیان ایران واجب است. این احکام که پیش تر نیز وجود داشت، اکنون با تایید تازه ای همراه شده بود و حکم شاه را نیز همراه داشت . اما در این میان، طرحی که بیش از همه جلوه ای از تحقیر داشت، *کلاه یازده شاخه ای با رنگ های متفاوت بود که یهودیان ناچار به بر سر گذاشتن آن شدند*.
*فرمان تحقیر؛ سرنوشت یهودیان در دستان ملا محسن لاری*
دربار صفوی ملا محسن لاری را روانه شهرهای ایران کرد تا این فرمان را اجرا کند. اینک، یهودیان در گوشه و کنار ایران می بایست کلاه مضحکی بر سر می گذاشتند که آنان را از دیگران متمایز کند، نشانی از تحقیر و اجبار.
اما سرنوشت، همواره بر وفق مراد کسانی که در پی این اقدامات هستند ، نمی گردد. در فرح آباد، یهودیان که از گرجستان آمده و به سخت جانی و مقاومت شهره بودند، زیر بار این تحقیر نرفتند. آنان گرد هم آمدند، *طرحی ریختند و نقشه ی غرق کردن *ملا محسن لاری را در دریای خزر اجرا کردند*.
*آخرین پرده؛ اجبار، ایمان و تاریخ*
اما با قتل ملامحسن ، داستان به پایان نرسید. شاه صفوی که نمی خواست کار به شورشی گسترده بینجامد، تصمیمی گرفت که سرنوشت یهودیان را برای همیشه تغییر داد:
*“یا اسلام بیاورید، یا در آتش خشم ما بسوزید.”*
*چاره ای جز پذیرش ظاهری باقی نماند. یهودیان فرح آباد، بی آنکه قدرتی برای مقابله داشته باشند، در ظاهر اسلام آوردند. اما بسیاری در پنهان، همچنان شعله ی کم فروغ ایمان اجدادی خود را در دل نگه داشتند.*
*لار؛ شهر درخشش و درد*
لار، که روزگاری چهارراه تجارت شرق و غرب بود، نه تنها بر قامت خود بازارها و کاروانسراهای باشکوه را به یادگار داشت، بلکه در حافظه ی تاریخ، سرگذشت مردمانی را ثبت کرد که در میانه ی تعصب و اجبار، سرنوشتشان دگرگون شد.
بازارهایش همچنان پرهیاهو بود، کاروان هایش همچنان می گذشتند، اما در کوچه های خاموش، در دل شب هایی که در سایه روشن فانوس ها غرق بودند، داستان هایی از تحقیر، مقاومت و ایمان پنهان نجوا می شد.
تاریخ، همواره قصه گوی خاموشی است که گاه در پس شکوه، ناله هایی از درد را نیز به گوش آیندگان می رساند. و لار، با تمام جلال و جبروتش، یکی از آن قصه ها را در دل خود دارد…
منوچهر عابدی راد اسفند ماه ۱۴۰۳ خورشیدی