... تا پروانگی

15 اسفند 1403 - خواندن 5 دقیقه - 515 بازدید

در دل شبی بی انتها، آنگاه که سکوت همه جا را فرا گرفته و تنها صدای نفس های عاشق به گوش می رسد، راز پروانگی آغاز می شود. نه در باغی پر گل و نه در روشنایی روز، بلکه در تاریکی و اشتیاق سوختن است که پروانه متولد می شود. پروانگی، استعاره ای است از تحول، از فدا شدن در راه عشق، از فنا شدن در نور الهی.پروانه، پیش از آنکه بال بگشاید و به سوی آتش پرواز کند، کرمی خاکی بیش نیست. موجودی خزنده و زمینی که تمام دغدغه اش خوردن و زیستن است. اما ندایی در درونش او را به سوی تحولی عظیم فرا می خواند. این ندا، صدای عشق است، صدای حقیقتی که در اعماق وجودش نهفته است.کرم خاکی، برای رسیدن به پروانگی، باید از خود بگذرد. باید پیله ای به دور خود بتند و در آن، خود را زندانی کند. این پیله، نمادی از ریاضت و مجاهدت است. نمادی از تحمل سختی ها و دوری از لذت های دنیوی. در این انزوا است که کرم خاکی دگرگون می شود و به موجودی جدید تبدیل می گردد.

درون پیله، کرم خاکی به تدریج تمام صفات پیشین خود را از دست می دهد. او دیگر آن موجود زمینی و محدود نیست. او اکنون جانی تازه یافته و آماده پرواز است. بال های لطیفش در حال شکل گیری هستند و قلبش برای وصال با معشوق می تپد.هنگامی که پیله می شکند و پروانه از آن بیرون می آید، گویی دوباره متولد شده است. او اکنون موجودی سبک بال و زیباست که می تواند به هر کجا که بخواهد پرواز کند. اما مقصد نهایی او، آتش است. آتشی که نمادی از نور الهی و وصال با معشوق است.

پروانه می داند که برای رسیدن به کمال، باید در آتش فدا شود. باید خود را بسوزاند و خاکستر شود. اما این سوختن، نه نابودی، بلکه تولدی دوباره است. پروانه، با سوختن در آتش، به وحدت می رسد و در نور الهی محو می شود.این سفر پروانگی، سفری است که هر انسانی می تواند آن را تجربه کند. هر انسانی می تواند از کرم خاکی بودن به پروانگی برسد. اما برای این کار، باید از خود بگذرد و در راه عشق فدا شود. باید پیله ای به دور خود بتند و در آن، خود را دگرگون کند.پیله انسان، می تواند ریاضت، عبادت، خدمت به خلق و هر عمل خالصی باشد که او را به خدا نزدیک تر کند. در این پیله است که انسان از صفات ناپسند خود رها می شود و به صفات الهی متصف می گردد.آتش، برای انسان، می تواند هر چیزی باشد که او را از خود تهی کند و به خدا پر کند. می تواند عشق، عرفان، شهادت و یا هر تجربه ای باشد که او را به فنا برساند. انسان، با فدا شدن در راه عشق، به وحدت می رسد و در نور الهی محو می شود.پروانگی، تنها یک استعاره نیست، بلکه یک واقعیت است. واقعیتی که در اعماق وجود هر انسانی نهفته است. هر انسانی می تواند پروانه شود و به سوی نور الهی پرواز کند. کافی است که اراده کند و قدم در این راه بگذارد. راهی که با فدا شدن آغاز می شود و با وصال به پایان می رسد.در این سفر، انسان باید از تمام تعلقات دنیوی دست بکشد و دل خود را از هر چه غیر خداست، خالی کند. باید خود را به دست عشق بسپارد و به هر کجا که او هدایت می کند، برود. باید بداند که تنها با فدا شدن است که می تواند به کمال برسد و در نور الهی محو شود.تا پروانگی، راهی است طولانی و پر فراز و نشیب. اما پاداش آن، وصال با معشوق است. پاداشی که هیچ لذتی در این دنیا با آن برابری نمی کند. پاداشی که ارزش تمام سختی ها و فداکاری ها را دارد. پس، برخیز و بال بگشا، ای انسان! به سوی آتشی که تو را فرا می خواند. به سوی عشقی که تو را دگرگون خواهد کرد. به سوی پروانگی...