سه نقطه

7 اسفند 1403 - خواندن 2 دقیقه - 118 بازدید



[سهراب سپهری]

ورق روشن وقت:

دست من در رنگ های فطری بودن شناور شد.

صدای دیدار:

با سبد رفتم به میدان ، صبحگاهی بود .

میوه ها آواز می خواندند .

میوه ها در آفتاب آواز می خواندند .

در طبق ها ، زندگی روی کمال پوستها خواب سطوح جاودان می دید.

اضطراب باغ ها در سایه هر میوه روشن بود .


گاه مجهولی میان تابش به ها شنا می کرد .

هر اناری رنگ خود را تا زمین پارسایان گسترش می داد .

بینش هم شهریان ، افسوس ،

بر محیط رونق نارنج ها خط مماسی بود .

من به خانه باز گشتم ، مادرم پرسید :

میوه از میدان خریدی هیچ ؟

- میوه های بی نهایت را کجا می شد میان این سبد جا داد؟

- گفتم از میدان بخر یک من انار خوب .

- امتحان کردم اناری را

انبساطش از کنار این سبد سر رفت .

- به چه شد ، آخر خوراک ظهر ...

ظهر از آیینه ها تصویر به تا دور دست زندگی می رفت.

- ...

***

[یزدانپناه عسکری]

پیوند ناخود آگاه شاعر با سطوح جاودان است که سخن می گوید. اسمای الهی همان اربابند که در اشیا تجلی می کنند. هیچ . . . پاسخی برای گفتن ندارد.



_____________

1 - هشت کتاب ، سهراب سپهری – تهران : انتشارات طهوری 1385 صفحه 369 ، 379