پرونده قتل! تلخ ترین حادثه ؟ مرگ والدین در کودکی

6 اسفند 1403 - خواندن 5 دقیقه - 159 بازدید



نورالله عزیز محمدی ، رئیس شعبه ۷۱ دادگاه کیفری استان تهران ، در این باره میفرمایند:

مرگ والدین در کودکی یکی از تلخترین اتفاقاتی است که می تواند برای یک کودک رخ دهد . اگر این مرگ قتل باشد و این قتل به دست یکی از نزدیکان اتفاق افتاده باشد تحمل را برای کودک سخت تر می کند .

یکی از پرونده هائی که من به آن رسیدگی کردم و تلخی آن باعث شد برای همیشه در ذهن من بماند ، پرونده قتل مادر کودکی بود که در مقابل چشمان کودک به قتل رسیده بود.

چند سال قبل پرونده ای را رسیدگی کردم که در آن زنی به نام مینا با ضربات چاقوی شوهرش به قتل رسیده بود . آن طور که در پرونده آمده بود این زن جوان به خاطر مخالفت هایی که با مواد کشیدن شوهرش داشته مورد هجوم او قرار گرفته و به قتل رسیده بود .

مرد جوان در اعترافاتش گفته بود: من به خانه مادرم رفته بودم و آنجا همراه برادرم مواد مصرف کرده بودیم . ابتدا تریاک کشیدیم و بعد کراک مصرف کردیم ، حال درستی نداشتم. به خانه که آمدم همسرم متوجه شد ، او همیشه به خاطر این موضوع با من درگیری داشت ، به همین خاطر هم نمی توانستم در خانه مواد مصرف کنم .

زن جوان به خاطر فرزند کوچکش از شوهرش جدا نشده بود ، شوهر این زن میگفت : همه میخواستند ما از هم جدا شویم ، اما همسرم مخالفت می کرد ، خانواده همسرم از او می خواستند که از من جدا شود اما قبول نمی کرد ، می گفت فرزندمان به پدر نیاز دارد ، انصافا او زن خوبی بود و زمانی که من مواد مصرف نمی کردم خیلی خوب با من رفتار می کرد ، اما وقتی می فهمید که مواد مصرف کرده ام دیگر به من اهمیتی نمی داد ، گاهی از خود بی خود می شدم و او را می زدم ، تحمل می کرد ، فرزندمان را در آغوش می گرفت و فقط گریه می کرد دیگر نتوانست تحمل کند و یک روز به من گفت می خواهد از من جدا شود می گفت می خواهد آرامش داشته باشد، اما من نمی توانستم دوری او را تحمل کنم . همسرم دیگر من را دوست نداشت . شب حادثه وقتی با آن حال خراب به خانه آمدم وسایلش را جمع کرد و گفت که می خواهد برود پسر ۵ ساله ام را در آغوش گرفت کنترل خودم را از دست دادم و در حالی که داشتم به همسرم التماس می کردم که نرود بچه را از دستش گرفتم و با لگد او را به زمین پرت کردم بعد که او جیغ کشید چندین ضربه با چاقو به او زدم ، همسرم دیگر حرکت نمی کرد ، رویم را برگرداندم و دیدم که پسرم به شدت می لرزد همسایه ها با صدای ما بیرون آمده بودند و وقتی من در را باز کردم دیدم پلیس پشت در ایستاده است .

بعد از اینکه رسیدگی تعیین کردم ، در روز مقرر جلسه تشکیل شد . پدر و مادر زن جوان آمدند و تقاضای قصاص کردند ، پدر بزرگ پدری کودک به عنوان قیم نوه اش از دادگاه تقاضای دیه کرد . متوجه شدم پسرک به دادگاه آورده اند و طبق قانون از خانواده متهم خواستم پسرک را از دادگاه بیرون ببرند. نگاهم که به پسرک افتاد دیدم او می لرزد پرسیدم چه مشکلی داری ؟ فقط نگاهم کرد شکلاتی به او دادم و گفتم که ما تو را دوست داریم ، اما باید بیرون باشی . کارمان که تمام شد با هم صحبت می کنیم، باز هم سکوت کرد ، او یکباره فریاد زد به سمت پدرش ، دوید و به او لگدی زد پسرک گریه کنان زیر چادر مادر بزرگش رفت و خودش را مخفی کرد .

نگاه خشمگین پسرک هیچ وقت از یادم نمی رود . آنقدر من را تحت تاثیر قرار داد که تا به حال نگاه او در ذهنم مانده است .

ما طبق قانون رای صادر کردیم و احساساتمان را در رای دخالت ندادیم . رای صادره نیز تایید شد ، اما نگاه آن پسرک در ذهن من ماند و هرگز فراموش نکردم .


سعید کیوان پور:شیرانی بیدآبادی