محسن علمداری
296 یادداشت منتشر شدهفاصله میان عدالت و...... مصلحت
عدالت و مصلحت دو مفهوم کلیدی در فلسفه سیاسی و اجتماعی هستند که همواره در مباحث مربوط به سیاستگذاری و مدیریت اجتماعی مطرح می شوند. هرچند که این دو واژه به لحاظ مفهومی از همدیگر تفکیک پذیرند، اما در عمل، رابطه پیچیده و گاهی تنش آمیزی با یکدیگر دارند. تحلیل فاصله میان این دو مفهوم می تواند به درک عمیق تری از چالش های پیش روی جوامع مدرن کمک کند و نقش آن ها را در تعیین سیاست ها و رویکردهای اجتماعی روشن تر کند.عدالت به عنوان مفهومی بنیادین، به توزیع عادلانه منابع و فرصت ها میان افراد جامعه اشاره دارد. این مفهوم بر اصولی چون برابری، انصاف و احترام به حقوق بشر تاکید دارد. عدالت به طور کلی مستلزم این است که هر فرد بر اساس شایستگی های خود، حقوق و امتیازات مساوی دریافت کند و هیچ کس به دلیل ویژگی های ذاتی اش، نظیر نژاد، جنسیت یا مذهب، مورد تبعیض قرار نگیرد. این رویکرد رسالتی اخلاقی و فلسفی دارد و در نظریه های متعدد سیاسی و اقتصادی، جایگاه ویژه ای را به خود اختصاص داده است.در مقابل، مصلحت به معنای تامین منافع عمومی و ایجاد شرایطی است که به سرفصلی از بهبود کیفیت زندگی افراد و جامعه منجر شود. این مفهوم به طور معمول بر اساس شرایط و محدودیت های موجود به ارزیابی و داوری درباره آنچه که برای جامعه بهترین است، می پردازد. مصلحت، در برخی موارد، به قیمت نادیده گرفتن اصول عدالت و انصاف، ممکن است به عنوان یک راهکار سیاسی یا اجتماعی مطرح شود. مثلا، وقتی دولت ها به نفع امنیت یا ثبات اجتماعی، به طور موقت برخی حقوق فردی را محدود می کنند، می توان گفت که مصلحت بر عدالت غلبه پیدا کرده است.این تقابل میان عدالت و مصلحت زمانی مشکل ساز می شود که تصمیم گیران برای تامین مصلحت عمومی بخواهند از اصول عدالت عبور کنند. در چنین مواردی، ممکن است ایده عدالت در معرض خطر قرار بگیرد. این نکته یکی از چالش های بزرگ در مدیریت سیاسی و اجتماعی است، زیرا تعیین حدود میان آنچه که عادلانه است و آنچه که به مصلحت جامعه می انجامد، کار دشواری است. به این ترتیب، فاصله میان عدالت و مصلحت متوجه عمل کردهای سیاسی و اجتماعی است که باید همواره به دقت مورد تحلیل و ارزیابی قرار گیرند.پژوهشگران و نظریه پردازان سیاسی در سده های اخیر تلاش کرده اند تا چارچوب های نظری جدیدی برای درک این فاصله و تنش بین عدالت و مصلحت ارائه دهند. برخی از آن ها فراگیرتر و معاصرتر به دنبال هم نشینی این دو مفهوم بوده و بر این باورند که عدالت و مصلحت می توانند به گونه ای همسو باشند و نه لزوما در تضاد با یکدیگر. مثلا این دیدگاه وجود دارد که مصلحتی که در یک زمان مشخص از طریق نادیده گرفتن اصول عدالت محقق می شود، در بلندمدت منافع پایدار اجتماعی را به خطر می اندازد و به نارضایتی اجتماعی منجر خواهد شد. از این رو، تامین مصلحت ضمن حفظ و رعایت اصول عدالت، می تواند به عنوان یک راهکار پایدار در سیاستگذاری مدنظر قرار گیرد.در عمل، تحقق همزمان عدالت و مصلحت نیازمند رویکردی جامع و منعطف است. سیاست گذاران باید توانایی تشخیص نیازها و خواسته های متنوع اقشار مختلف جامعه را داشته باشند و در عین حال، تعادل بین اهداف کوتاه مدت و بلندمدت را حفظ کنند. ایجاد سازوکارهای مشارکتی که در آن همه افراد و گروه ها بتوانند نظرات خود را بیان کنند و در فرایند تصمیم گیری دخالت داشته باشند، می تواند به تحقق این هدف کمک کند. بدین ترتیب، مبارزات برای عدالت اجتماعی نه تنها به نفع اقشار ضعیف تر جامعه تمام می شود بلکه می تواند به تقویت مصلحت عمومی نیز بیانجامد.از سویی دیگر، در وضعیت های پیچیده اجتماعی و سیاسی، در برخی موارد، وادار شدن به انتخاب میان عدالت و مصلحت اجتناب ناپذیر می شود. در این مواقع، شفافیت در روند تصمیم گیری و فراهم آوری زمینه نقد و ارزیابی عمل کردها باید در اولویت قرار گیرد. جامعه باید با آگاهی از پیامدهای تصمیمات اتخاذشده، به نقد سیاست ها پرداخته و از طریق گفتگو و مذاکره به مدلسازی مفاهیم عدالت و مصلحت بپردازد. از این طریق، شاید بتوان به تصویری جامع تر و متوازن تری از این دو مفهوم دست یافت.