سعید کیوان پور:شیرانی بیدآبادی
361386 : Researcher ID نویسنده و پژوهشگر مبانی جرم شناسی و روانشناسی اجتماعی Author and resear
193 یادداشت منتشر شدهتشکیل حکومت های اولیه و افکار نیچه ؟
پایه گذاری حکومت یا حکومت ها در جهان..
برای آنکه هر جامعه ای از بی نظمی و اختلال مصون بماند و ضعفاء و اقویا بتوانند با ایمنی و آرامش خاطر در کنار هم زندگی کنند ملل و اقوام بشری ناگزیر گردیدند اولا با وضع مقررات قانونی و اخلاقی، حدود و حقوق تمام افراد را معین کنند و مرزهای روا و ناروا را متمایز سازند ، و ثانیا برای آنکه قدرت طلبان خود پرست به محدودیت های قانونی و اخلاقی تن در دهند و از تجاوزکارانه و افراط باز ایستند ناگزیر شدند قدرت بزرگی را به نام حکومت پایه گذاری کنند که ناظر حسن اجرای قوانین باشد تا افراد جامعه در پناه آن قدرت بزرگ از شر قدرت های کوچک محفوظ بماند و به حقوق و منافع مشروع خود دست یابند .
وجود حکومت یعنی یک قدرت بزرگ به منظور تنظیم روابط اجتماعی، تامین حقوق مردم ، جلوگیری از تعدی خودخواهان متجاوز ، و خلاصه برای اجرای قانون از ضروریات جوامع بشری است .
نظم یکی از ضروریات هر جامعه است ، زیرا هیج اجتماعی بدون نظم قابل دوام نخواهد بود. کلیه جوامع انسانی دارای یک نوع حکومتی هستند که به وسیله آن ، روابط بین افراد تنظیم و منافع جامعه تامین می گردد ، البته نوع حکومت بر حسب اینکه جامعه ای ضعیف و عقب مانده باشد یا متشکل و مترقی فرق می کند.
وظائف اساسی دولت از تامین نظم و آرامش در یک جامعه و تطبیق فعالیت های افراد آن جامعه است . بدون وجود یک چنین دستگاه تطبیقی ، همکاری لازم بین افراد آن جامعه وجود نخواهد یافت . هر جایی که یک واحد اجتماعی درست شده باشد ناچار حکومتی هم هست و همین قدرت حکومت است که به آن وحدت و پیوستگی می دهد . هیچ جامعه ای بدون قدرتی که بر تمایلات هرج و مرج طلبی غلبه کند نمی تواند تشکیل گردد .
در این خصوص پیشوای عالیقدر اسلام با وضع مقررات قانونی و اخلاقی، غریزه قدرت طلبی مردم را محدود و محصور نمود و از زیاده روی و طغیانش که منشا تجاوز و تعدی و باعث درهم ریختن نظم اجتماعی است جلوگیری کرد. ولی از این جهت که اسلام آیین الهی است و تعالیمش بر اساس ایمان به خدا و قیامت استوار است برای حسن اجراء قوانین آن از دو نیرو استفاده کرد ، یکی نیروی ایمان و دیگری نیروی حکومت .
نیروی ایمان : رسول اکرم (ص) در تعالیم آسمانی خود به پیروان خویش القاء کرد که تفوق طلبی و برتری جویی بی حساب نه تنها ضرر دنیوی دارد و خانواده و اجتماع را دچار بی نظمی و هرج و مرج می کند و مفاسد گوناگونی ببار می آورد بلکه این خلق ناپسند از نظر ایمانی و معنوی سبب محرومیت از فیض ابدی الهی در عالم قیامت است .
به شرحی که اشاره شد هدف اساسی از تشکیل حکومت ها این بوده که در جوامع بشری قدرت های بزرگی بوجود آیند که حامی حق و عدالت و ناظر بر حسن اجراء قوانین و مقررات باشند تا افراد خودسر و قدرت طلب نتوانند به مردم ضعیف زور بگویند و به حقوق آنان تجاوز نمایند . ؟ بدبختانه در دنیای کنونی صاحبان قدرت های بزرگ ، خود به بیماری تفوق طلبی و برتری جویی دچار شده و به ملل ضعیف جهان زور می گویند و از این رهگذر زمینه ی تیره روزی و بدبختی انسانها در روی کره ی زمین فراهم آمده است .
در عصر ما از طرفی مبادی ایمانی و اخلاقی که عامل معنوی تعدیل غریزه قدرت است به ضعف و سستی گراییده و فضیلت و تقوی عملا به دست فراموشی سپرده شده است و از طرف دیگر با پیشرفت صنعت و تکنولوژی، ابزارهای تخریبی بسیار مدرن و نیرومند در اختیار قدرت طلبان بزرگ قرار گرفته و روز به روز خطر ویرانی جهان افزایش می یابد و موجبات نابود شدن انسانها فراهم تر می گردد . به نظر اندیشمندان اگر این اوضاع و احوال در جهان پایدار بماند و این شرائط نومید کننده همچنان ادامه پیدا کند به قیمت سقوط تمدن و نیستی بشر تمام خواهد شد .
در اواخر قرن ۱۹ مردی به نام "نیچه" که اسمش در ردیف حکمای غرب ثبت شده و شهرت جهانی دارد نظریه خطرناکی را در باره قدرت طلبی به جهانیان عرضه کرد و به صورت یک تئوری فلسفی، انواع جرائم و جنایات را برای نیل به تفوق و برتری مجاز دانست و صاحبان قدرت را در تجاوزکاری و درنده خویی مورد حمایت و تشویق قرار داد . شاید هم اکنون عده زیادی از صاحبان قدرت به طور آگاه یا ناآگاه تحت تاثیر سخنان " نیچه " هستند و عملا از نظریه او پیروی می کنند و برای دست یابی به قدرت زیادتر ، توانایی بیشتر ، و مقام بالاتر ، بی پروا هر جنایتی را مرتکب می شوند و کمترین نگرانی و تاثری از اعمال ضد انسانی خویش احساس نمی کنند .

" نیچه " مکتب فلسفی خویش را بر مبنای اصالت قدرت پایه گذاری کرد و ضمن تشریح افکار خود ، تمام صفات ناپسند و ضد انسانی را که در راه رسیدن به قدرت ، مفید و موثر باشد خوب و مستحسن شمرد و همه ی سجایای انسانی و فضائل آدمی را که سد راه نیرومندی و تفوق گردد بد و نادرست شناخت .
همه ی دانشمندان دنیا خودپرستی را مذموم و دگردوستی و شفقت را مستحسن شمرده اند ، " نیچه " بر خلاف همه ، خودپرستی را خق دانسته و شفقت را ضعف نفس و عیب پنداشته است .
بنیاد فکر نیچه این است که شخص باید هرچه بیشتر توانا شود و زندگانیش پر حدتر و خوشتر و (من) یعنی نفسش شکفته تر و نیرومندتر و از تمایلات و تقاضاهای نفس خود برخوردارتر باشد .
پس برای آنچه برای حصول این مقصود مساعد است اگرچه قساوت و بیرجمی ، مکر و فریب ، جنگ و جدل باشد خوب است و آنچه مزاحم و مخالف این غرض است اگرچه راستی و مهربانی و فضیلت و تقوی باشد بد است . بنابراین "نیچه " کمالات و محسنات را به کلی بر خلاف آنچه دگران انگاشته اند می پندارد و نگارش های یک نیمه برای خراب کردن بنای اخلاقی پیشینیان است ، و یک نیمه برای پیشنهاد کردن آنچه باید مطلوب باشد و مستحسن شمرده شود . نیچه میگوید : خود را باید خواست و خود را باید پرستید و ضعیف و ناتوان را باید رها کرد تا از میان برود و رنج و درد کاسته شود و ناتوان بر دوش توانا بار نباشد و سنگ راهش نشود . مرد برتر آن است که نیرومند باشد و به نیرومندی زندگی کند و هوی و تمایلات خویش را برآورده سازد ، خوش باشد و خود را خواجه و خداوند بداند و هر مانعی که برای خواجگی در پیش بیاید از میان بردارد و از خطر نهراسد و از جنگ و جدال نترسد .
به طوری که صریحا از سخنان نیچه استفاده می شود تئوری او بر اساس خود پرستی و ارضاء بی قید و شرط غریزه قدرت طلبی استوار است . در نظر این فیلسوف اروپایی عدل و انصاف ، حق و فضیلت ، پاکی و تقوی ، و اخلاق و انسانیت در زمینه برتری جویی چیزی جز ضعف و انحطاط نیست . او عقیده دارد که توانایی و نیرومندی پایگاه ارضاء شهوات صاحبان قدرت است . مردان برتر باید از این رهگذر حداکثر استفاده را بنمایند و هرچه بیشتر از لذائذ زندگی برخوردار گردند و به مشتهیات نفسانی خویش جامه ی عمل بپوشانند .
مکتب نیچه انسان را مانند حیوان میسازد ، خودخواهی را در ضمیر آدمی تقویت می کند و دگردوستی را سرکوب می نماید ، به اصل تعاون و حمایت ناتوان پشت پا میزند ، ضعفا را مایه درد و رنج می داند و می گوید آنان را باید ترک گفت تا از میان بروند .
واضح است که این نظریه ضد انسانی تا چه حد درنده خویی و سبعیت را در نهاد آدمی بیدار میکند و تا چه پایه باعث فساد و تباهی می شود، و چگونه این طرز تفکر ، بذر اختلاف و ناسازگاری را در ضمیر انسانها می افشاند ، در خانواده ها و جوامع بشری جنگ و ستیز ببار می آورد. و دنیا را به راه بدبختی و سیه روزی سوق می دهد.
روشی که در مکتب آسمانی اسلام در مورد قدرت و پیروزیهای ناشی از آن اتخاذ شده و اولیاء دین قولا و عملا آن را به پیروان خود آموخته اند درست در قطب مخالف این فلسفه غیر انسانی قرار دارد .
مکتب نیچه بر اساس خود پرستی و هوای نفس پایه گذاری شده است . در این مکتب اصالت و اولویت برای قدرت و پیروزمند است . عدل و انصاف ، حق و فضیلت ،مکارم اخلاقی و سجایای معنوی ، بشردوستی و تعاون ، و خلاصه هر قسم صفات انسانی و شرافت روحانی که سد راه قدرت یابی شود به نظر نیچه بد و مردود شمرده شده و آدمی برای دست یافتن به توانایی و قدرت ، حق دارد همه ی آنها را پایمال نماید . به عبارت کوتاه تر در مواردی که دست یابی به قدرت مستلزم پشت پا زدن به عدل و اخلاق باشد ، پیروان مکتب نیچه اولویت را به قدرت یابی می دهند و فضائل اخلاقی و مکارم انسانی را فدای آن می کنند ،
در مکتب اسلام عالی ترین هدف برای قدرت و توانایی ، اقامه حق و عدالت و حمایت از مظلوم و ضعیف است . یک فرد مسلمان از نظر دینی وظیفه دارد در حدود قدرت خود مظلوم را یاری کند ، با ظلم و بیدادگری مبارزه نماید ، در حل مشکل ضعفاء و ناتوانان بکوشد ، از گرفتاری آنان بکاهد ، و بدین وسیله نعمت قدرت را شکرگزاری نماید...