پدیدارشناسی توصیفی یا تفسیری؟

16 بهمن 1403 - خواندن 3 دقیقه - 128 بازدید

پدیدارشناسی توصیفی یا تفسیری؟

در هر حال همه روشهای توصیفی و تفسیری هدفی مشابه دارند و روش های تجزیه و تحلیل آنها با هم، همپوشانی دارد. با توجه به پیروی محقق از هر یک از مکاتب فوق، هدف اصلی یک روش تحقیق پدیدارشناسی، از خلق یک توصیف جامع از پدیده تجربه شده برای دستیابی به درک ساختار ذاتی آن، تا ارائه مفهوم تفسیری از درک پدیده بیش از توصیف آن متغیر می باشد. لذا بعضی پژوهشگران، به دنباله روی از هوسرل و پیروان او، طرفدار پدیدار شناسی توصیفی اند. در حالیکه بعضی دیگر از محققان، عقاید هایدگر و همکاران او که بر این باورند که پدیدارشناسی تفسیری است را انتخاب می کنند.

هیچکدام از رویکردها غلط نیست، در واقع این روش ها صرفا معبری برای مطالعه تجربه زنده به روش های متفاوت هستند. آنچه مسلم است برای انتخاب هر یک از دو رویکرد، شناخت چهار چوب، و اصول حاکم بر آن ضروریست. لذا بصورت کوتاه به اصول حاکم بر هر رویکرد اشاره می کنیم.

تعریف پدیده در روش تحقیق پدیدار شناسی

دو ویژگی مهم هر نوع پدیده ای آن است که: اولا پدیده ها دارای ماهیت اند، و ماهیت، ویژگی ضروری و ثابت پدیده می باشد. برای مثال بزرگی یا کوچکی برای کیف جزء ماهیت او محسوب نمی گردد اما شکل جزء ماهیت آن است چون ممکن است از حالت کیف بودن بکلی خارج گردد. ثانیا پدیده ها شهودی هستند: یعنی ماهیت پدیدارها را نه از طریق انتزاع که از طریق شهود بدست می آوریم. گزاره ی شهودی، گزاره ای است خود اعتبار بخش (self validating)، یعنی گزاره ای که برای احراز درستی آن هیچ مدرکی قوی تر از خودش نتوانید ارائه بدهید. بدین ترتیب ماهیات شهودی، خودشان محکم ترین دلیل وجود خودشان هستند.

تعلیق وجود

ویژگی سوم پدیده آن است که از طریق تعلیق وجود یا اپوخه (Epoche) بدست می آید. از آنجا که هر عمل دیدن روی یک چیزی که هست واقع می شود و نشان از تجربی بودن معرفت آدمی دارد. پس گزاره های پدیدارشناسی نباید درباره ی چیزهایی باشند که موجود و قابل دیدن هستند. وجود امری است که در پدیده ها «بود و نبودش» نباید اهمیت داشته باشد. هر آن چیزی که موجود است قابل تجربه است. اما اگر وجود یا بود و نبودش مهم نباشد این یعنی اپوخه؛ یا در پرانتز گذاشتن وجود.