انسان ، اندیشه و تعقل؟Man, thought and reasoning

4 مرداد 1402 - خواندن 9 دقیقه - 732 بازدید


 ↩ حتمی است که مطالعه کننده ارجمند و گرامی این مبحث با تعجب فراوان از خود خواهد پرسید ؟ : مگر در ضرورت و عظمت و ارزش اندیشه و اینکه بزرگترین عامل پیشرفت بشر در طول تاریخ تفکرات او بوده است ، کمترین تردیدی وجود دارد که ما امروز با صرف وقت و مستهلک ساختن انرژی های مغزی اثبات کنیم که اگر اندیشه نبود ، به قول باستانشناسان : نوع انسانی تا کنون در غار نشینی دورانهای ابتدائی مشغول خمیازه کشیدن بود . این همه علوم و فرهنگها و هنرها و فلسفه ها و تکنولوژیها همه و همه از نتایج اندیشه و واقع گرایی و علاقه به گسترش من در عرصه وجود بوده است . آیا با این حال کسی میتواند بگوید که تفکر یک فعالیت زائد ، بلکه مضریست که در مغز بشر بوجود می آید و او را از زندگی حقیقی باز می دارد؟ !! کسانی که امروزه میگویند اندیشه یک پدیده زایدی است و ما باید تنها با تماس با محسوسات فعلی نیازهای معرفتی و علمی خود را مرتفع بسازیم ، باید از اینان پرسید که منظور شما از این سفارش چیست ؟ بدان جهت که در نوشته های این اشخاص چه در قضایای مربوط به ادعاها و چه در قضایایی که به عنوان دلائل می آورند . ابهام و مصادره به مطلوب ( ادعا به جای استدلال ) زیاد است ، لذا مجبوریم از دیدگاه علمی ، منظور آنان را با تحلیل به احتمالات بدست بیاوریم . لذا ، برای شناخت منظور این مدعیان احتمالاتی را مطرح میکنیم و آنها را مورد بحث و برسی قرار می دهیم .↪

🌐🌍 احتمال یکم این است که آنان می گویند : آن فعالیت مغزی که اندیشه نامیده می شود ، یک فعالیت بیهوده و بلکه مضر است که در طول تاریخ زندگی بشر خود را به مغز انسانها تحمیل نموده است !! این احتمال خلاف همه ی حقایق روشنی است که ما با آنها در ارتباط هستیم . زیرا ما با کمال وضوح می بینیم این اندیشه بوده است که بشریت را از زندگی های ابتدائی به مراحل پیشرفته ی فرهنگها و تمدنها و علوم معارف و صنعت و هنرها رهنمون گشته و " من " او را تا بالاترین کهکشانها و ریزترین ذرات بنیادین طبیعت گسترده است . اگر ما انسانها در دوران کنونی گرفتار مصائب و ناگواریهای فراوانی هستیم ؛ این ناراحتی و ناگواریها ناشی از فعالیتهای متنوع اندیشه نیست ، بلکه ناشی از یک تبهکاری بسیار ریشه دار است که از آغاز تاریخ تا کنون گریبان انسان را می فشارد و سطرهای تاریخ او را با خونابه و خون می نویسد . این تبهکاری همان " خودخواهی " است که موجب هزاران دردهای بیدرمان گشته و همه ی تلاشها و فداکاریها و محصولات عالی اندیشه او را به باد فنا می دهد . حتی همین مدعیان که می خواهند با منتفی ساختن اندیشه از قاموس بشری بزرگترین خدمت را !! به قول خودشان به بشریت انجام بدهند ( و در حقیقت انسان را با همین اختراعات و تکنولوژی نوین و کامپیوترهایش روانه دوران ماقبل غار نشینی بفرمایند !! و تاکید کنند که مبادا از این بهشت برین گوریلهای باهوش گام بیرون بگذارید ! ) خود به وسیله فعالیتهای فکری فراوان ، و مقدمات منطقی اندیشه ، می خواهند بشریت را از اندیشه و آزادی علم و معرفت قطع کنند . آنچه که اصول انسانی مبتنی بر علم و تجربه نشان می دهد و صاحب نظران بی غرض و دانشمندان آگاه از دردهای بشری و درمانهای آنها ، با کمال خلوص ، به بشریت تقدیم می کنند ، اینست : آینه چون روی تو بنمود راست .... خود شکن ، آیینه شکستن خطاست؟ ... شما اندیشه را نشکنید ، زیرا اندیشه که عبارت است از حرکت عالم واقع یابی از یک عده مقدمات روشن برای کشف واقعیات و اثبات آنها ، حیاتی ترین فعالیت مغز بشریست ، آنچه شما را به اندیشه بدبین ساخته است قضایا و واحدهایی است که فعالیت اندیشه روی آنها به جریان می افتد . در یک مثال بسیار ساده : آسیابی که مطابق نظم و قانون خود کار میکند ، اگر کلوخ در آن بریزید ، آن را خاک کرده به شما تحویل خواهد داد و توقع آرد گندم اعلا از آن کلوخ ریخته شده در آسیاب ، احمقانه ترین توقع است . اگر از فعالیت های عالی فکری ، نابود کننده ترین اسلحه را بسازیم و کره زمین را با ساکنانش و هرچه که درآن است ، از بین ببریم ! تقصیر اندیشه نیست ، این تقصیر ما است که از بهترین و سیله بدترین هدف را منظور کرده ایم .✔

 🌎 احتمال دوم _ این است که منظور این اشخاص از اندیشه ، فعالیت های تجریدی و تخیلی محض باشد که متاسفانه عده ای فراوان از مردم را به خود مشغول داشته است ، این یک حقیقت است که در میدان معرفت ، انسانهایی را مشاهده میکنیم که از واقعیات و جریانات عینی برون ذاتی بریده ، گوئی در عالم هستی غیر از من و مغز آنان چیزی به عنوان موجودات واقعی " جز من " وجود ندارد ! این همان ذهن گرائی ایده آلیسم مردود است که اگر بشریت از آن پیروی می کرد ، هیچ گونه علم و معرفت و صنعت هنری در طول تاریخ نصیبش نمی گشت . براستی کسانی که اندیشه خود را صرف مفاهیم تجریدی و تخیلی محض می نمایند و هیچ اعتنائی به واقعیت ها ندارند ، همان مقدار مزاحم معارف انسانی هستند که کسانی که میگویند : برای ما ارتباط مستقیم با واقعیات محسوس جهان عینی برای فهم همه ابعاد آنها کافی است و هیچ نیاز به استدلال و استنباط و هشیاریها و اکتشافات و خلاقیت های ذهنی وجود ندارد !!... احتمال سوم _ واکنش سخت در مقابل اندیشه گرائی است که مردم فراوانی را از تماس با واقعیات جهان عینی محروم ساخته است . آری ، چنین جریانی نیز در عرصه تفکرات بشری دیده می شود که گمان می کنند : آسیاب از ذات خود گندم می رویاند و آن را آرد میکند و حتی آن آرد را خمیر نموده و می پزد و روی سفره آدم گرسنه می گذارد . ! نویسندگانی که به جای تعدیل نظرات افراطی در باره اندیشه ، نظریات تفریطی در باره آن ابراز می دارند ، منتظر باشند که روزی خود همین نظریات تفریطی نیز واکنشی تند بوجود آورد . ما باید بدانیم پاسخ کسانی که اندیشه را حقیقت زاینده ی همه واقعیات می پندارند ، آن نیست که اندیشه را به کلی از کار بیاندازیم و مغز انسان را آیینه ای تعریف کنیم که تنها صورتها و اشکال پدیده های جهان عینی خارجی را منعکس می سازد ! احتمال چهارم _ این است که تکیه بر مطلق اندیشه که پر از قضایای مردود و خرافی است ، انسان را از واقعیات دور می سازد . بلی قطعا همین طور است که شما می گویید : ولی گرفتاری به جهل و حماقت و خرافات مربوط به خود اندیشه که یک فعالیت بسیار عالی برای تشخیص حقایق از خرافات است ، نمی باشد بلکه همانطور که عرض شد : مربوط به موادی ( قضایا و موضوعات و روابطی ) است که ما انسانها به آسیاب اندیشه می ریزیم و همانطور که می دانیم آسیاب آرد همان مواد را تحویل ما می دهد که در آن ریخته ایم . به اضافه اینکه ما اگر بخواهیم حقائق را از تخیلات باطل تفکیک کنیم ؟ قطعا به اندیشه و حرکت از طرق درست اندیشیدن نیاز داریم تا بتوانیم کار حیاتی مزبور را انجام بدهیم . احتمال پنجم _ ؟ گفته شده است که بشر بر همه دانستنی ها دست یافته است . دیگر مجهولی برای او باقی نمانده است که نیازی به اندیشه داشته باشد !! من در باره این احتمال که با نظر به وجود مجهولات بیشمار در برابر یک عده معلومات محدود ، مساوی هذیان گوئی است ، هیچ سخنی برای گفتن ندارم . (علامه جعفری ) تا کنون هیچ دانشمند و فیلسوفی دیده نشده است که واقعا از جریان علوم و فلسفه اطلاعی بدست بیاورید و چنین ادعایی داشته باشد که ما بر همه مجهولات دست یافته ایم و هیچ مجهولی در ارتباطات چهارگانه ( ارتباط انسان با خویشتن ، ارتباط انسان با خدا ، ارتباط انسان با جهان هستی و ارتباط انسان با همنوعان خود ) برای ما وجود ندارد !! اگر هیچ مجهولی وجود ندارد ، تقسیم شدن هر یک از علوم به نظری و علمی خود به تنهایی دلیل وجود هزاران مجهول در دانستنی ها می باشد . 🌐


ترجمه و تفسیر نهج البلاغه: علامه محمد تقی جعفری

جلد بیست و چهارم صفحه 17