عاشق صادق اسیر تنگنا نمی شود

[مولانا]
هله عاشقان بشارت که نماند این جدایی - برسد وصال دولت بکند خدا خدایی
ز کرم مزید آید دو هزار عید آید - دو جهان مرید آید تو هنوز خود کجایی
شکر وفا بکاری سر روح را بخاری - ز زمانه عار داری به نهم فلک برآیی
کرمت به خود کشاند بمراد دل رساند - غم این و آن نماند بدهد صفا صفایی
هله عاشقان صادق مروید جز موافق - که سعادتیست سابق ز درون باوفایی
بمقام خاک بودی سفر نهان نمودی - چو به آدمی رسیدی هله تا به این نپایی
تو مسافری روان کن سفری بر آسمان کن - تو بجنب پاره پاره که خدا دهد رهایی
بنگر به قطره خون که دلش لقب نهادی - که بگشت گرد عالم نه ز راه پر و پایی
نفسی روی به مغرب نفسی روی به مشرق - نفسی به عرش و کرسی که ز نور اولیایی
بنگر بنور دیده که زند بر آسمانها - بکسی که نور دادش بنمای آشنایی
خمش از سخنگزاری تو مگر قدم نداری - تو اگر بزرگواری چه اسیر تنگنایی (1)
***
[محمد ابراهیم منتظر]
عاشق صادق او کامل و واصل بشود – مسجد و میکده و دیر و کنشت است اینجا (2)
***
[یزدانپناه عسکری]
بایستی باور کرد، انسان خودآگاه که توانایی تغییر سطح آگاهی دارد؛ اسیر تنگنا نمی شود، نورجان تهدید پذیر نیست.
_________________________
1 - مولانا جلال الدین محمد بلخی (مولوی)، دیوان کبیر شمس، طلایه - تهران، چاپ: اول، 1384 غزل 2837
- نک به https://ganjoor.net/moulavi/shams/ghazalsh/sh2837
2 - مرحوم حاج محمد ابراهیم منتظر، عاشق صادق از بزرگان و معرفت پیشگان کرمانشاه و اشعار زیبای معرفتی.