ساسان قلیکی میلان
6 یادداشت منتشر شدهآموزش و تربیت
ما تربیت نشدیم ؟!
تربیت ما بیش از این نبوده است که به بزرگ ترها احترام بگذاریم، کلمات زشت نگوییم، پیش دیگران پای خود را دراز نکنیم، حرف شنو باشیم، صبح ها به همه سلام کنیم، دست و روی خود را با صابون بشوییم، لباس تمیز بپوشیم، دست در بینی نبریم و …
اما ساده ترین و ضروری ترین مسائل زندگی را به ما یاد ندادند. کجا به ما آموختند که چگونه نفس بکشیم، چگونه اضطراب را از خود دور کنیم، موفقیت چیست، ازدواج برای حل چه مشکلی است، در مواجهه با مخالف چگونه رفتار کنیم …
در کودکی به ما آموختند که چموش نباشیم، اما پرسشگری و آزاداندیشی و شیوه های نقد را به ما نیاموختند.
داگلاس سیسیل نورث،برنده جایزه نوبل اقتصاد در سال ۱۹۹۳می گوید: «اگر می خواهید بدانید کشوری توسعه می یابد یا نه، سراغ صنایع و کارخانه های آن کشور نروید. اینها را به راحتی می توان خرید یا دزدید یا کپی کرد. می توان نفت فروخت و همه اینها را وارد کرد. برای اینکه بتوانید آینده کشوری را پیش بینی کنید، بروید در دبستان ها؛ ببینید آنجا چگونه بچه ها را آموزش می دهند. مهم نیست چه چیزی آموزش می دهند؛ ببینید چگونه آموزش می دهند. اگر کودکانشان را پرسشگر، خلاق، صبور، نظم پذیر، خطر پذیر، اهل گفتگو و تعامل و برخوردار از روحیه مشارکت جمعی و همکاری گروهی تربیت می کنند، مطمئن باشید که آن کشور در چند قدمی توسعه پایدار و گسترده است.»
از «نفس کشیدن» تا «سفر کردن» به آموزش نیاز دارد. بخشی از سلامت روحی و جسمی ما در گرو «تنفس صحیح» است.
به ما حتی نگاه کردن را نیاموختند. هیچ چیز به اندازه «نگاه» نیاز به آموزش و تربیت ندارد. کسی که بلد است چطور ببیند، در دنیایی دیگر زندگی می کند.
هزار کیلومتر، از شهری به شهری دیگر می رویم و وقتی به خانه برمی گردیم، چند خط نمی توانیم درباره آنچه دیده ایم بنویسیم. چرا؟ چون در واقع «ندیده ایم». همه چیز از جلو چشم ما گذشته است؛ مانند نسیمی که بر آهن می وزد .
جان راسکین، آموزگار بزرگ نگاه، در قرن نوزدهم می گفت: «اگر دست من بود، درس طراحی را در همه مدارس جهان اجباری می کردم تا بچه ها قبل از اینکه به نگاه های سرسری عادت کنند، درست نگاه کردن به اشیا را بیاموزند.»
می گفت: «کسی که به کلاس های طراحی می رود تا مجبور شود به طبیعت و پیرامون خود، بهتر و دقیق تر نگاه کند، هنرمندتر است از کسی که به طبیعت می رود تا در طراحی پیشرفت کند.»
اگر در خانه یا مدرسه، یاد گرفته بودیم که چطور نگاه کنیم، چطور بشنویم و چطور بیندیشیم، انسانی دیگر بودیم. انسانی که نمی تواند از چشم و گوش و زبان خود درست استفاده کند، پا از غار بدویت بیرون نگذاشته است؛ اگرچه نقاشی های غارنشینان نشان می دهد که آنان با «نگاه» بیگانه نبودند.
پدران بسیاری هستند که نمی دانند اگر همه دنیا را برای دخترشان فراهم کنند، به اندازه یک بار در آغوش گرفتن او و بوسیدن روی او، به او آرامش و اعتماد به نفس نمی دهد.
عجایب را در آسمان ها می جوییم، ولی یک بار به شاخه درختی که جلو خانه ما مظلومانه قد کشیده است، خیره نشده ایم.
نگاه کردن، شنیدن، گفتن، نفس کشیدن، راه رفتن، خوابیدن، سفر کردن، بازی، تفریح، عاشقی، زناشویی و اعتراض، بیشتر از املا و انشا نیاز به معلم و آموزش دارند.
⚪️