نقش دولت ها در تعیین سبک و شیوه سیاستگذاری مدیران رسانه های عمومی ( بخش اول )

بخش اول:
امروزه، جامعه شناسان درباره کوچک شدن دولتها و به وجود آمدن یک دنیای بدون مرز سخن می گویند. در حالی که برخی از آنها در این ایده تردید دارند که هر نوع تحول تاریخی عملا به دلیل تغییر دولتها اتفاق افتاده است ، اما اکثرشان بر این باورند که باید چگونگی تغییر نقش دولت در جامعه جهانی جدید بررسی شود با این ایده که دولت و ملت در حاکمیت جهانی جدایی ناپذیر هستند . نقش دولت و ملت متحول شده اما لزوما در مواجهه با جهانی شدن تضعیف نشده است. گوردن استدلال می کند که سیاستگذاری های دولتی عملا بیشتر در رویکردهای سازمانی تعیین کننده شده اند، نه اینکه بی ثمرتر شوند. قبل از وی نیز میسترال از مکتب قانونگذاری فرانسه استدلال کرد که اشکال مختلف مقررات بین المللی تفاوت های ملی را در قالب سیاست ها و مقررات داخلی از بین نمی برد، بلکه باعث کاهش واگرایی و اختلاف ها می شود .
سیاستگذاری فرایندی است که دولت با آن ایده های خود را به برنامه ها و فعالیتهای اجرایی برای دستیابی به نتایج و ایجاد تغییرات مطلوب در دنیای واقعی عملی می کند. تمرکز اصلی در سیاستگذاری، بررسی تعامل دولت با جامعه است که در مراحل شناخت و فهم مسئله، طراحی و شکل گیری، اجرا و ارزیابی، اصلاح و تغییر سیاستگذاری عملی می شود . تاکید بوردیو بر افزایش قدرت دولت از راه نمادهای رسانه ای چارچوبی فراهم می کند که کمرنگ شدن مرز نهادهای عمومی و خصوصی که شکل دهنده جهان مدرن است را توضیح می دهد. این رویکرد به ما امکان می دهد تا چگونگی مذاکره درباره سیاستگذاری ارتباطات و رسانه ها توسط فعالان رسانه ای مختلف را بررسی کنیم (دولت و نمایندگان شناخته شده افکار عمومی هستند که بر سر دسترسی به منابع و نیز قواعد حاکمیتی به رقابت می پردازند) جدا از منافع اقتصادی دولت ها می خواهند کنترل رسانه ها را برای تحکیم مشروعیت یا تقویت قدرت خود حفظ کنند .
همواره این پرسش مطرح بوده است که آیا رسانه ها حوزهای قابل سیاستگذاری هستند یا اینکه حوزه ای غیرقابل سیاستگذاری می باشند. سیاستگذاری دولتی گاهی برای حفظ منافع مردم که گاهی رنگ و بوی سیاسی به خود می گیرد، در نظام رسانه ای مداخله می کند. اما حیله دخالت دولت در رسانه ها و میزان سیاستگذاری و کنترل آن بر محتوا تا چه حد است؟