نظریه انگ زنی
نظریه انگ زنی[1] نظریه انتقادی است که طبق آن استفاده از انگ کجرو می تواند سبب تثبیت هویت کجرو در مورد فرد انگ خورده شود، از این رو، به طور بالقوه به تشدید مشکلی منجر می شود که مدعی است موردتوجه قرار می دهد. بنابراین، نظریه انگ زنی به مطالعه فرآیندهای قانونی و اجتماعی ای اولویت می دهد که از طریق آن، افراد و رفتارهای معینی به عنوان کجرو مورد انگ زنی قرار می گیرد؛ و نیز تاثیر این انگ ها مطالعه می شود.
یکی از مهم ترین خدمات نظریه انگ زنی به چالش کشیدن ایده سنتی کجروی به مثابه مقوله عینی و تثبیت شده مطالعه است و به جای آن پیشنهاد می کند کاربرد انگ «کجرو» اساسا زمینه محور است. این نظریه اشاره می کند کجروی نتیجه فرآیند انگ زنی است نه کیفیت ذاتی افراد یا کنش های خاص؛ برای مثال، یک نظریه پرداز انگ زنی فرضیه ذاتا کجروبودن فرد 18ساله ای که الکل مصرف می کند مورد انتقاد قرار می دهد. اگرچه این رفتار ممکن است در امریکا خلاف قانون به شمار آید، در برخی کشورها، این فرد کجرو شناخته نمی شود. از این رو، کجرو به مثابه نتیجه فرآیندهای انگ زنی بهتر قابل فهم است تا به مثابه مقوله ای از رفتارها و افراد.طبق این نظریه زمانی که فرد یا وسیله ارتباطی انگ یا نشان نامطلوب بر پیشانی یافت ، از آستانه اعتماد فرد می افتد و محتوی آن با تمسخر یا خشم مخاطب روبرو است.و کسانی که به این رسانه مراجعه می کنند ، از جانب دیگران فاقد ارزش می شوند. به نظر کنش متقابل گرایان، رفتارهای افراد به وسیله واکنش های دیگران شکل می گیرند و زمانی که دیگران، کنش های شخصی را انگ کج رو می زنند، فرد غالبا وادار می شود، نقش کج رو را بازی کند. حال چنین چیزی چگونه امکان پذیر است؟ نظریه انگ زنی تاکید می ورزد،انگ هایی که به رفتارهای افراد زده می شوند، در پیدایش و ادامه کجروی نقش اساسی دارند. هنگامی که مردم انگ کج رو می خورند مانند مجرم، خطاکار و بزهکار و معتاد و... غالبا برای بر آوردن انتظاراتی که از این انگ ها می رود، به اینانگ ها پاسخ می دهند. همه ما تا حدی از نقش کج روها آگاهی داریم، حال اگر به ما به طور پیوسته انگ بزنند، ما چگونه واکنش نشان می دهیم؟ احتمالا همان گونه که انگخورده ایم عمل می کنیم. ولی فرآیند بر چسب زنی پیچیده تر از این است.
هنگامی که ما انگ کج رو می خوریم مانند مجرم، خطا کار و یا بیمار روانی غالبا نمونه ذهنی این انگ را، همچون سابقه بیمارستانی با خود حمل می کنیم. بنابراین، انگ به صورت رسمی و نهادینه در می آید، با این نتیجه که کارفرمایان، صاحب خانه ها، دوستان بالقوه، بنگاه های رفاهی و دیگران با ما به گونه ای رفتار می کنند که گویا هنوز ما کج رو هستیم. این گونه انگ ها مانع از آن می شوند که مردم از کج روی فاصله بگیرند و آن ها را وادار می کنند که که به بازی در نقش های کج رو باز گردند. فشارهای مذکور به وسیله ناتوانی در کسب پیوندهای بین فردی جدید و بدون انحراف تشدید می شوند، زیرا چه کسی می خواهد با یک اهل فحشاء، بزهکار یا بیمار روانی، کنش متقابل داشته باشد؟ با گذشت زمان، همان گونه که انگ به کار گرفته شده و تحکیم می یابد، افراد بر حسب این انگ دریافتی از خود، به عنوان کج رو، به شیوه هایی عمل می کنند که منعکس کننده این دریافت از خود انحرافی باشد. بدین وسیله دیگران را مطمئن می سازند که انگ و برچسب چسبیده است! و بدین وسیله چسبیدنانگ ها تضمین می شود.
بی تردید این فرآیندهای انگ زنی بخشی از زندگی نامه هر فرد کج رو است. انگ ها گاهی غیر رسمی اند و گاهی نیز به صورت اسناد رسمی جمع آوری می شوند، ولی انگ ها غالبا موجب واکنش های بین فردی و نهادینه شده ای می شوند که مانع رهایی افراد از انگ ها شده و در عین حال از سنجش، ارزیابی و توقع دیگران از کج روی شان حکایت می کنند. بنابراین، علل اولیه کج روی هر چه که باشند، نیروهای قدرتمندی در کارند که به محض آن که عمل انگ زنی اتفاق افتاد، کج روی را تداوم می بخشند.(11)
برای بررسی علل و پیامدهای انواع انحرافات اجتماعی،روانشناسان و جامعه شناسان نظریات مختلفی را مطرح نموده که هرکدام از آنها به ابعاد خاصی از پدیده انحرافات اجتماعی می پردازد و بنابراین هیچکدام از این نظریات تمام جنبه های واقعیت مورد نظر را به خوبی تحلیل و تفسیر نمی کند.برخی از این نظریات ساختارهای کلان و اجتماعی مانند خانواده،مدرسه و دانشگاه، گروه دوستان و بطور کلی جامعه را مسئول وقوع انحرافات می دانند و در مقابل عده ای نیز ساختارهای خرد و فرد را عامل اصلی به حساب می آورند.گروهی نیز محیط و ساختارهای اجتماعی را در تعامل با عوامل فردی به صورت ترکیبی زمینه ساز وقوع جرائم و انحرافات می دانند.
بسیاری ردپای نظریه برچسب زنی را در کتاب «جرم و اجتماع» (1938) اثر فرانک تانن جستجو می کنند. ازنظر تانن، وقتی فردی به عنوان بزهکار دستگیر می شود این برچسب [بزهکاری] علاوه بر اینکه می تواند تصویر شخص از خودش را تغییر دهد موجب می شود تا مردم نسبت به آن برچسب و نه به خود آن فرد واکنش نشان دهند. در سال 1963 آقای هوارد بکر استاد دانشگاه شیکاگو نظریه تانن بام را روز آمد کرد و تئوری برچسب زنی (Labelling theory) یا انگ زنی(stigmatization) را ارائه کرد.
نظریه برچسب زنی در فضای انتقاد به حقوق کیفری و جرم شناسی زمان خود مطرح شد و ابتدا تعریف حقوقی (قانونی) جرم و فرایند جرم انگاری را مورد انتقاد قرار داد و سپس برچسب زنی را به عنوان عامل جرم مطرح و از جرم شناسی موجود بخاطر خرد نگری و نادیده گرفتن نقش حقوق کیفری و نهادهای کنترل جرم در بررسی عوامل جرم به شدت انتقاد کرد.از نظر نظریه پردازان برچسب بیشتر مسئولیت بزهکاری جوانان متوجه رفتار خشن و ناپسند پلیس، دادگاهها و کارشناسان مربوطه است که ناخواسته به جوانان می آموزند که خود را بزهکار بدانند و مثل بزهکاران رفتار کنند، آیا واقعا صحیح است؟ بطور خلاصه نظریه پردازان برچسب می گویند که پاسخ یا عکس العمل اجتماع به یک عمل، نه خود رفتار، انحراف مشخص و تعریف می کند، هنگامیکه رفتار مردم به عنوان رفتاری که از هنجارهای متعارف دور است، ارزیابی شد این کار «زنجیره ای از عکس العملهای اجتماعی را سبب می شود» و دیگر افراد این رفتار را تعریف کرده، ارزیابی می کنند و برچسب بر آن می زنند، به طور کلی، انحراف بستگی به اینکه چه قوانینی را یک جامعه انتخاب و در چه موقعیت ها و در مورد چه افرادی مورد تاکید قرار دهد. اهمیت عمده تماشاگران و ناظران اجتماعی این است که آیا عمل فرد به عنوان منحرف برچسب می خورد یا نه. پس به نظارت اجتماعی، ماهیت قوانین و برچسبهایی که به افراد زده می شود توجه شده است و بر این امر تاکید دارند که آنچه که برای یک نفر کجرو به حساب می آید ممکن است از نقطه نظر دیگری کجرو نباشد.