بررسی میزان هوش و عملکرد کارکنان در سازمان

بر اساس کاوش در تئوری های حافظه می توان پیشنهاد کرد که حافظه با بهبود عملکرد شغلی مرتبط است. به عنوان مثال، حافظه می تواند به موفقیت یک کارمند در کارهایی که شامل به کارگیری اطلاعات خاص یا تجربه قبلی است کمک کند. بویژه، مدل ذخیره سازی و انتقال می تواند در توضیح اینکه چگونه کارکنان دانش موجود را در فرآیندهای مختلف مانند حل مسئله به کار می گیرند مفید باشد.مدل حافظه فعال همچنین نشان می دهد که اگر کارمندی وظیفه مدیریت و به کارگیری اطلاعات را داشته باشد، حافظه کاری می تواند عملکرد شغلی را بهبود بخشد. از نظر دانشمندان حافظه فعال به ویژه در طول وظایف پیچیده، مانند شمارش، خواندن، محاسبات و ردیابی ذهنی مفید است و بسته به وظایف شغلی خاص کارمند، نتایج عالی در این زمینه ها می تواند به عملکرد کلی شغلی آنها کمک کند. حافظه کاری همچنین با سطح بالاتری از هوش عمومی مرتبط است که می تواند نتایج کار را نیز افزایش دهد. بنابراین، حافظه می تواند با عملکرد کارکنان مرتبط باشد، اما مشخص نیست که آیا تاثیری بر رفتار دارد یا خیر. این یک ایده عمومی پذیرفته شده است که کارکنانی که سطح هوش بالاتری دارند احتمال موفقیت بیشتری در کار دارند. در واقع، مدل های مختلفی از هوش را می توان برای توضیح عملکرد کارکنان به کار برد. به عنوان مثال، بر اساس تئوری هوش عمومی، کارکنان باهوش احتمالا در همه انواع وظایف موفق می شوند، بنابراین به سطوح عملکرد بالاتری دست می یابند از سوی دیگر، سایر نظریه های هوش نشان می دهند که انواع خاصی از هوش می تواند منجر به بهبود نتایج در برخی از وظایف شود. به عنوان مثال، طبق نظریه ترستون، درک کلامی بالا و روانی زبانی می تواند نتایج کاری را برای کارکنانی که وظیفه ارتباط یا تجزیه و تحلیل اطلاعات مکتوب را بر عهده دارند، بهبود بخشد. با این وجود، بیشتر تئوری های هوشی که در بالا مورد بررسی قرار گرفت، نمی توانند برای توضیح رفتار کارکنان مورد استفاده قرار گیرند. تئوری هوش سه گانه استرنبرگ بینش بیشتری در مورد اینکه چگونه عملکرد و رفتار کارکنان را می توان با هوش آن ها تعریف کرد، ارائه می دهد. هوش تحلیلی به ویژه برای افزایش عملکرد شغلی مفید خواهد بود، در حالی که هوش عملی می تواند با بهبود انعطاف پذیری ذهنی کارکنان و توانایی آنها برای تطبیق رفتار خود با نیازهای سازمان، به رفتارهای مثبت کمک کند.

---