خیمه ای ورای غم و شادی

[مولانا]
چنان کز غم دل دانا گریزد - دو چندان غم ز پیش ما گریزد
مگر ما شحنهایم و غم چو دزدست؟ - چو ما را دید جا از جا گریزد
بغرد شیر عشق و گله غم - چو صید از شیر در صحرا گریزد
ز نابینا برهنه غم ندارد - ز پیش دیده بینا گریزد
مرا سوداست تا غم را ببینم - و لیکن غم ازین سودا گریزد
همه عالم بدست غم زبونند - چو او بیند مرا تنها گریزد
اگر بالا روم پستی گریزد - و گر پستی روم بالا گریزد
خمش باشم بود کین غم درافتد - غلط خود غم ز نا گویا گریزد (1)
[سیروس شمیسا]
عارف محزون نمی شود. مولانا به سنت صوفیان بزرگ خراسان، اهل بسط است نه قبض. در نظام عرفانی مولانا همه چیز از اوست، لاجرم موزون و نیک است. پس جائی برای اندوه و غم نیست.
***
[یزدانپناه عسکری]
سالک در مسیر سلوک، هم گیرنده شادی و هم غم خواهد شد؛ اما درهرصورت علت آن را می داند و برای آن بهایی بیش از آنچه که هست قائل نیست و چون راهی را که دل دارد انتخاب کرده، شادی او تجریدی است و خیمه اش را آن طرف تر از غم و شادی برپا می کند.
________________
1 - مولانا جلال الدین محمد بلخی(مولوی)، دیوان کبیر شمس، طلایه - تهران، چاپ: اول، 1384. غزل 674
2 - گزیده غزلیات مولوی، انتخاب و توضیح دکتر سیروس شمیسا، نشر علم، 1375 ص 142