رقص ذرات جهان

[مولانا]
ای مطرب جان، چو دف بدست آمد - این پرده بزن که، یار مست آمد
چون چهره نمود آن بت زیبا - ماه از سوی چرخ، بت پرست آمد
ذرات جهان به عشق آن خورشید - رقصان ز عدم بسوی هست آمد
غمگین ز چیی؟ مگر ترا غولی - از راه ببرد و هم نشست آمد؟
زان غول ببر بگیر سغراقی - کان بر کف عشق از الست آمد
این پرده بزن که، مشتری از چرخ - از بهر شکستگان به پست آمد
در حلقه این شکستگان گردید - کان دولت و بخت در شکست آمد
این عشرت و عیش چون نماز آمد - وین دردی درد آبدست آمد
خامش کن و در خمش تماشا کن - بلبل از گفت پای بست آمد (1)
***
[عمادالدین نسیمی]
در نقش و صفت نام و نشانی نتوان یافت - آنجا که کند شعشعه ذات تجلی
ذرات جهان را همه در رقص بیابی - آن دم که شود پرتو خورشید هویدا
در روی تو ار ذات بود غایت کثرت - وحدت بود آن لحظه که پیوست بدانجا
انجام تو آغاز شد، آغاز تو انجام - چون دایره را نیست نشانی ز سر و پا (2)
***
[یزدانپناه عسکری]
ذرات جهان ، سیال و جاودانه در جنبشی دائمی و تغییر ناپذیر.
_______
1 – کلیات دیوان شمس تبریزی ، مولانا جلال الدین محمد بلخی به کوشش دکتر ابوالفتح حکیمیان – تهران: انتشارات پژوهش 1383- غزل 686
2 - دیوان اشعار فارسی، سید عمادالدین نسیمی، تصحیح: سید احسان شکر خدا و نرگس سادات. مقدمه: دکتر حسین محمد زاده صدیق. 7:47