درنگ اجل

[مولانا]
1 - چند گریزی ز ما؟ چند روی جابجا؟ - جان تو در دست ماست همچو گلوی عصا
2 - چند بکردی طواف گرد جهان از گزاف؟ - زین رمه پر ز لاف هیچ تو دیدی وفا؟!
3 - روز دو سه ای زحیر گرد جهان گشته گیر - همچو سگان مرده گیر گرسنه و بینوا
4 - مرده دل و مرده جو چون پسر مرده شو - از کفن مرده ای است در تن تو آن قبا
5 - زنده ندیدی که تا مرده نماید ترا - چند کشی در کنار صورت گرمابه را
6 - دامن تو پرسفال، پیش تو آن زر و مال - باورم آنگه کنی که اجل (1) آرد فنا
7 - گویی که زر کهن من چه کنم؟ بخش کن - من به سما می روم نیست زر آنجا روا
8 - جغد نه ای بلبلی، از چه در این منزلی - باغ و چمن را چه شد؟ سبزه و سرو و صبا (2)
---
[یزدانپناه عسکری]
لاف، پر مدعایی ها، هسته اصلی روابط متقابل انسان ها است.* بچه ها با سفال بجای پول و زر بازی می کنند.
_____
(1) - گر عشق حق خویش طلب خواهد کرد - بس مدعیان که او ادب خواهد کرد. (نامه های عین القضات همدانی ج3 ، به اهتمام دکتر علینقی منزوی – دکتر عفیف عسیران تهران: انتشارات اساطیر 1377)
(2)- مولانا جلال الدین محمد بلخی(مولوی)، دیوان کبیر شمس، طلایه - تهران، چاپ: اول، 1384. غزل 205
*-
The Eagle"s Gift، Simon and Schuster, 1981