درنگ اجل

1 دی 1403 - خواندن 2 دقیقه - 133 بازدید



[مولانا]

1 - چند گریزی ز ما؟ چند روی جابجا؟ - جان تو در دست ماست همچو گلوی عصا

2 - چند بکردی طواف گرد جهان از گزاف؟ - زین رمه پر ز لاف هیچ تو دیدی وفا؟!

3 - روز دو سه ای زحیر گرد جهان گشته گیر - همچو سگان مرده گیر گرسنه و بینوا

4 - مرده دل و مرده جو چون پسر مرده شو - از کفن مرده ای است در تن تو آن قبا

5 - زنده ندیدی که تا مرده نماید ترا - چند کشی در کنار صورت گرمابه را

6 - دامن تو پرسفال، پیش تو آن زر و مال - باورم آنگه کنی که اجل (1) آرد فنا

7 - گویی که زر کهن من چه کنم؟ بخش کن - من به سما می روم نیست زر آنجا روا

8 - جغد نه ای بلبلی، از چه در این منزلی - باغ و چمن را چه شد؟ سبزه و سرو و صبا (2)

---

[یزدانپناه عسکری]

لاف، پر مدعایی ها، هسته اصلی روابط متقابل انسان ها است.* بچه ها با سفال بجای پول و زر بازی می کنند.

_____

(1) - گر عشق حق خویش طلب خواهد کرد - بس مدعیان که او ادب خواهد کرد. (نامه های عین القضات همدانی ج3 ، به اهتمام دکتر علینقی منزوی – دکتر عفیف عسیران تهران: انتشارات اساطیر 1377)

(2)- مولانا جلال الدین محمد بلخی(مولوی)، دیوان کبیر شمس، طلایه - تهران، چاپ: اول، 1384. غزل 205

*-

The Eagle"s Gift، Simon and Schuster, 1981