جایگاه و نقش مدیریت در سازمان

29 آذر 1403 - خواندن 3 دقیقه - 847 بازدید

قبل از هر چیز، هدف منطقی و مطلوب همه مدیران در انواع سازمان ها، اعم از تجاری و غیر تجاری، باید کسب سود باشد. بنابراین مدیران باید محیطی را ایجاد کنند که در آن افراد بتوانند با کمترین زمان، پول، مواد اولیه و نارضایتی شخصی به اهداف گروهی دست یابند یا در آن بتوانند با منابع موجود تا حد امکان به هدف مورد نظر دست یابند. اهدف یا هدف دوم همه مدیران این است که باید مولد باشند. در واقع، دولت و بخش خصوصی به طور کلی نیاز فوری به بهبود بهره وری را تشخیص می دهند. بهبود بهره وری به معنای انجام موثر فعالیت های مدیریتی و غیر مدیریتی است. در تعریف ساده، بهره وری در مورد نسبت خروجی به ورودی در یک دوره زمانی با در نظر گرفتن برابری است ، در نهایت، بهره وری مستلزم اثربخشی و کارایی در عملکرد فردی و سازمانی است. اثربخشی دستیابی به اهداف است در حالی که کارایی دستیابی به اهداف با کمترین منابع است. مدیریت، مانند همه شیوه های دیگر یک هنر است. به طور کلی به عمل بر اساس واقعیت و نه فرضیات اشاره دارد. با ارجاع به دانش موجود، تحقیقات نشان داده است که مدیران می توانند به شیوه ای کارآمدتر عمل کنند. این دانش است که علم را تشکیل می دهد. با این حال، علم مدیریت نسبتا خام و غیر دقیق است .این درست است زیرا متغیرهای زیادی که مدیران با آنها سروکار دارند بسیار پیچیده هستند. در غیر این صورت، استفاده از دانش موجود قطعا عملکرد مدیریت را بهتر خواهد کرد. بدون ارجاع به تئوری های مدیریت موجود، مدیران ناگزیر به ارتکاب اشتباهاتی هستند که به راحتی می توان از آنها اجتناب کرد. بنابراین برای دست اندرکاران مدیریت بسیار ضروری است که از دانش موجود برای بهبود عملکرد در تمام سطوح سازمان استفاده کنند مخزن دانش چیزی است که معمولا از آن به عنوان نظریه یاد می شود. برای اهداف عملی، همه مدیران باید سه دسته از مهارت ها را توسعه دهند: مفهومی، فنی و انسانی .مهارت های مفهومی به مدیر این امکان را می دهد که روابطی را بین عواملی ایجاد کند که دیگران ممکن است آن ها را نبینند. مدیرانی که مهارت های مفهومی خوبی دارند، می توانند تئوری های مدیریتی متفاوتی را در یک موقعیت به کار ببرند. فنی بودن یک مدیر به این معناست که او می تواند حرفه ای عمل کند. حرفه ای گرایی ایجاب می کند که مدیر وظایف خود را در چارچوب رویه ها، قوانین و مقررات تعیین شده انجام دهد. هر رفتاری که آداب حرفه ای مدیر را به خطر بیندازد، مسلما با بهره وری سازمان تداخل خواهد داشت. در نهایت یک مدیر باید بتواند اعضای سازمان را انسان هایی ببیند که نیازها و احساسات و عواطف روانی دارند. این نیازها و احساسات باید به طور مثبت برای صلاح سازمان مهار شوند. بنابراین انگیزه کارکنان به عاملی حیاتی در افزایش بهره وری تبدیل می شود.