عظمت شناخت

11 آذر 1403 - خواندن 3 دقیقه - 104 بازدید



[دیوان شمس]

نان پاره ز من بستان، جان پاره نخواهد شد - آواره عشق ما آواره نخواهد شد

آن را که منم خرقه، عریان نشود هرگز - وان را که منم چاره، بیچاره نخواهد شد

آن را که منم منصب معزول کجا گردد؟! - آن خاره که شد گوهر او خاره نخواهد شد

آن قبله مشتاقان ویران نشود هرگز - وان مصحف خاموشان سی پاره نخواهد شد

از اشک شود ساقی این دیده من، لیکن - بینرگس مخمورش خماره نخواهد شد

بیمار شود عاشق، اما بنمی میرد - ماه ار چه که لاغر شد استاره نخواهد شد

خاموش کن و چندین غمخواره مشو آخر - آن نفس که شد عاشق اماره نخواهد شد(1)

***

[رساله قشیریه]

عبد الله بن جعفر، به سر ضیاعی می شد، به خرماستانی فروآمد و در آنجا غلامی بود سیاه که کار می کرد، قوت خویش آورده بود، سگی در آن حائط آمد و به نزدیک غلام آمد، قرصی بوی داد سگ بخورد، دیگر نیز بوی داد، سه دیگر نیز بوی داد، سگ همه بخورد.

و عبد الله می نگریست گفت: یا غلام، قوت تو هر روز چند است؟

گفت این قدر که تو دیدی.

گفت: چرا ایثار کردی بر این سگ ؟

گفت اینجا سگ نباشد. این از جای دور آمده است، گرسنه بود. کراهیت داشتم که او را نان ندهم.

عبد الله گفت: پس تو چه خواهی خوردن ؟

گفت: من امروز بسر برم.

عبد الله گفت: مرا بر سخاوت ملامت همی کنند، این غلام سخی تر از من است.

آن غلام را بخرید و هرچه اندر آن حائط بود. و غلام را آزاد کرد و آن حائط بدو بخشید. (2)

***

[یزدانپناه عسکری]

آواره ی عشق در راه اقتدار، از کمال و عظمت شناخت.

_______

1 - مولانا جلال الدین محمد بلخی (مولوی)، دیوان کبیر شمس، طلایه - تهران، چاپ: اول، 1384. غزل 610

2 - ابوالقاسم عبد الکریم القشیری، ابوعلی عثمانی، رساله قشیریه (ترجمه)، نشر علمی و فرهنگی - تهران، چاپ: چهارم، 1374. ص 408