طره عشق

[مولانا] (1)
تا چهره آن یگانه دیدم - دل در غم بیکرانه دیدم
گفتی فرداست روز بازار - بازار ترا بهانه دیدم
دل را چو انار ترش و شیرین - خون بسته و دانه دانه دیدم
زهر عالم همه عسل شد - تا شهد تو در میانه دیدم
جان را چو وثاق و جای زنبور - از شهد تو خانه خانه دیدم
بر آتشم و هنوز در عشق - زان دوزخ یک زبانه دیدم
شطرنج که صدهزار خانه ست - از جمله آن دو خانه دیدم
یک خانه پر از خمار دیدم - یک خانه می مغانه دیدم
چون عشق چنین دو روی دارد - سرگشتگی زمانه دیدم
وانگه زین سر بسوی آن سر - دزدیده ره و دهانه دیدم
زان ره خرد دقیقه بین را - اندیشه ابلهانه دیدم
او بر سر گنج بی نشانی - سرگشته که من نشانه دیدم
او زیر پر همای دولت - گوید که بخواب لانه دیدم
جانی که ز غم ز پا درآمد - در عالم دل روانه دیدم
جانی که فسانه داند این را - او را همگی فسانه دیدم
نالنده و بی خبر ز نالش - چون بربط و چون چغانه دیدم
بس شانه مکن که طره عشق - بیرون ز حدود شانه دیدم
صد شب بر او ترانه گویی - روزت گوید ترا ندیدم
هر درد که آن دوا ندارد - سوی دل خود دوانه دیدم
***
[یزدانپناه عسکری]
طره ی عشق، انوار آگاهی و فیض و صدور فیض است در مواضع تعقل قلب (شانه).
_______
1 - مولانا جلال الدین محمد بلخی(مولوی)، دیوان کبیر شمس، طلایه - تهران، چاپ: اول، 1384. غزل 1561