طره عشق

6 آذر 1403 - خواندن 2 دقیقه - 149 بازدید



[مولانا] (1)

تا چهره آن یگانه دیدم - دل در غم بیکرانه دیدم

گفتی فرداست روز بازار - بازار ترا بهانه دیدم

دل را چو انار ترش و شیرین - خون بسته و دانه دانه دیدم

زهر عالم همه عسل شد - تا شهد تو در میانه دیدم

جان را چو وثاق و جای زنبور - از شهد تو خانه خانه دیدم

بر آتشم و هنوز در عشق - زان دوزخ یک زبانه دیدم

شطرنج که صدهزار خانه ست - از جمله آن دو خانه دیدم

یک خانه پر از خمار دیدم - یک خانه می مغانه دیدم

چون عشق چنین دو روی دارد - سرگشتگی زمانه دیدم

وانگه زین سر بسوی آن سر - دزدیده ره و دهانه دیدم

زان ره خرد دقیقه بین را - اندیشه ابلهانه دیدم

او بر سر گنج بی نشانی - سرگشته که من نشانه دیدم

او زیر پر همای دولت - گوید که بخواب لانه دیدم

جانی که ز غم ز پا درآمد - در عالم دل روانه دیدم

جانی که فسانه داند این را - او را همگی فسانه دیدم

نالنده و بی خبر ز نالش - چون بربط و چون چغانه دیدم

بس شانه مکن که طره عشق - بیرون ز حدود شانه دیدم

صد شب بر او ترانه گویی - روزت گوید ترا ندیدم

هر درد که آن دوا ندارد - سوی دل خود دوانه دیدم

***

[یزدانپناه عسکری]

طره ی عشق، انوار آگاهی و فیض و صدور فیض است در مواضع تعقل قلب (شانه).

_______

1 - مولانا جلال الدین محمد بلخی(مولوی)، دیوان کبیر شمس، طلایه - تهران، چاپ: اول، 1384. غزل 1561