دائو ورای حد تقریر است

چه نیافتنی است ! دائوی که بتوان از آن سخن گفت. دائو در واقع خیلی بیش از غریزه ی حیوانی صرف و معنی اجتماعی است، هر جند که جنین عناصری در آن هست. چیزی است که عمیقا در هر یک از ما، و در واقع در تمام موجودات مدرک و نامدرک، دیشه دوانده و نیاز به چیزی دارد که کلا با تحلیل به اصطلاح علمی فرق دارد. دائو از آن جا که بسیار ملموس و بسیار آشنا است، مخالف جستجوی عقلی ما است، هم از این جا است که ورای حد تقریر است. بی شک آن جا است مقابل ما ، اما نه به شکلی مزاحم و نه تهدید آمیز، مثل قله ی اورست در برابر کوهنوردان. زندگی به گونه یی که ما آن را می گذرانیم کاری به تعمیم ندارد، اگر چنین می بود عقل همه چیز می بود و فیلسوف هم عاقل ترین فرد. اما چنان که « کیر که گور » می گوید، فیلسوف کاخ زیبایی بنا می کند که بنا نیست خودش در آن بنشیند، بلکه در کنار این کاخ سر پناهی برای خودش می سازد که از آن جا به آن نگاه کند. (1)
***
[یزدانپناه عسکری]
اراده آگاه حق در صحیفه ی هستی آدمی است.
_______
1 – ذن و فرهنگ ژاپنی ، د. ت. سوزوکی، برگردان ع. پاشایی – تهران : میترا 1378 ص 54