سعید کیوان پور:شیرانی بیدآبادی
361386 : Researcher ID نویسنده و پژوهشگر مبانی جرم شناسی و روانشناسی اجتماعی Author and resear
192 یادداشت منتشر شدهغفلت والدین در تربیت کودکان .( از منظر جرم شناسی)
فصلنامه پژوهش در مسائل تعلیم و تربیت

فصلنامه علمی مهارت های روانشناسی تربیتی
روانشناسی غفلت والدین در تربیت کودکان خود ؟ از منظر جرمشناسی
( نتایج عدم اهلیت تربیتی یا فقر فرهنگی والدین در تربیت اخلاقی و رفتاری فرزندان بسیار نامیمون و بدفرجام خواهد بود )
کودکی که دچار غفلت والدین خود قرار میگیرد در اثر تماس هایی که با اشخاص ناباب میگیرد از رفتار جنائی آنان پیروی می نماید.
خانه ، اولین مدرسه تربیت اخلاقی است، کودک به تدریج بر اساس مشاهدات روزمره ، پایه های اخلاقی خود را پی ریزی می نماید . در محیط خانه هر کودکی تعالیم خوب یا بد را فرا گرفته و زیربنای اخلاقی او گذاشته می شود. کودکی که در محیط خانه، با دروغ آشنا می شود ، بدون شک دروغگوئی را می آموزد . کودک همانند نهال تازه ای است . هر طور به او تعلیم دهند همانگونه تربیت می شود. اگر در محیط پر از خشونت و فساد پرورش یابد ، نمی توان از او مهربانی و صفا انتظار داشت . کودکی که از پدر و مادر عاطفه ندیده باشد ، برای گذشت و عاطفه ارزش کمتری قائل خواهد شد و همیشه طلبکار مردم و به طور کلی جامعه خواهد بود. ( خانه پرورشگاه اطفال است ، از نظر خوبی و بدی تابع عواملی است که در آنجا حکمفرماست، اگر اداره کنندگان خانه دارای روش صحیح و اخلاق نیک باشند ، کودکان به خوبی پرورش یافته افرادی فعال و خوشبخت خواهند بود و جامعه هم از شر هر گونه نگرانی و فساد اخلاقی و رفتاری در امان خواهد بود )
پدران و مادرانی که در انظباط فرزندان خود سستی می کنند، در اثر ضعف و اعمال غفلت ، جای خود را به تبهکاران می سپارند .

عدم کفایت خانواده در تربیت فرزند : این نقیصه برای جامعه مشکلی پدید می آورد و موسساتی که به وسیله هیات اجتماع بوجود آمده اند هنوز تا به حد قدرت توسعه و توفیق نیافته اند تا به گونه ای از روش های انظباطی و پرورشی دست یابند که بتوانند این نقیصه را جبران کند و جانشین کمبود کفایت خانواده گردد .
اگر خانواده به نحوی موثر در تربیت فرزندان خود همت گمارد موجبی برای بزهکاری و سیه روزی آنان در آینده باقی نخواهد ماند . متاسفانه بسیاری از خانواده ها در پرورش کودک معرفتی نیندوخته اند و یا اگر تحصیلاتی در این زمینه دارند از آن سود نمی جویند و مصداق عالمان بی عمل می باشد .

اصولا خانواده های ناآگاه یا متعصب یا خانواده هایی که در باره آموزش مسائل حیاتی به فرزندان خود فاقد معلومات کافی هستند راه را برای انحراف و کجروی و سقوط فرزندان خود صاف و هموار می کنند . بسیاری از خانواده ها در اثر جهالت خود ، سقوط فرزندان خود را تسهیل می کنند . مثلا به داشتن فرزندان خجول و کم رو و کم حرف ، آرام ، ساکت ، موقر ؛ مباهات می کنند و آنان را در زمره اطفال بسیار مودب و باانضباط معرفی می نمایند و از خصائص نجابت و بزرگواری آنان اینچنین داد سخن می دهند : کودک من عار دارد که با کودکان دیگر به بازی بپردازد. به گوشه انزوا پناه می برد. در عالم تفکر ! غوطه ور می شود، در برابر بزرگترها سخن نمی گوید ، کودکی تودار است، احساس خود را بازگو نمی کند ، نارسائی های ما را به خاطر محبت به ما تحمل می کند و خم به ابرو نمی آورد .. . اینگونه پدران و مادران غافلند از اینکه اشخاص کم رو از مظاهر یک شخصیت عادی محروم می باشد ، و برخلاف اشخاص عادی زیادتر به شخص خودشان متوجه می شود . این اشخاص فکر می کنند با ابراز مظاهر کمروئی خود را شخصیتی عالی و فوق العاده معرفی می نمایند و حال اینکه در پشت این پرده ریا و شخصیت عالی دروغین ، شخصیتی ضعیف و ناچیز وجود دارد که او را مجبور به ایجاد این پرده و ابراز اعمالی مبنی بر شرم و کمروئی نموده است . هنگامی که فردی با نهایت کمروئی و علیرغم میل باطنی خود در مقابل خواسته دیگری تسلیم می شود، در برابر نارواییها سکوت میکند ، به آنچه به اوتحمیل می شود تن در میدهد ، فکر می کند که با قبول عقیده او واجبات خواسته اش یک حالت تفوق و غلبه ذاتی برای خود ایجاد نموده است در صورتی که برعکس، این فرد هنگامی که بر خلاف میل باطنی حود در مقابل افکار و خواسته های دیگران تسلیم می شود، به تمام معنی با این عمل به خصائص غیر عادی وضعیت شخصیت خود اعتراف می کند . افراد خجول و کمرو برای خود نیز مضر هستند و جامعه ای که از ترکیب اینگونه اشخاص پدید آید جامعه استعمار زده ای است که به هر گونه ظلم و جور و استعمار و فرمانبرداری ناروا تن در میدهد . دیوان سالاری ، حکومت کارمندان ناباب و فاسدالاخلاق به جای حکومت قانون از همین رهگذر پدید می آید . در این خصوص "پی ناتل " می گوید: در میان بزهکاران ، افرادی که به تشخیص ما متعلق به خانواده هایی بودند که از نظر اخلاقی دچار اختلال بودند به ۱۷ درصد می رسید. در این گروه روابط عاطفی والدین و فرزندان رضایت بخش است اما تربیت اخلاقی فرزندان بر اثر بدآموزی والدین به خطر افتاده است . وضع اخلاقی فاسد فرزندان ممکن است نموداری از فساد اخلاقی پدر و مادر آنها باشد ، پدر و مادری که خود به دزدی ، کلاهبرداری، ولگردی ، غارتگری ، قاچاق و اعتیاد می پردازند به تنبلی و غفلت خو گرفته اند یک محیط اخلاقی فاسد پدید می آوردند که فرزندان آسیب پذیرشان از شر آن مصون نمی مانند . در هر صورت غفلت والدین در تربیت کودکان خود ، اغلب با رفتار جنائی والدین در یک ردیف است و بی گمان در اغلب محله های فقیر نشین بیشتر از محله هائی که در آن طبقات متوسط زندگی می کنند غفلت والدین به چشم می خورد. کودکی که دچار غفلت والدین خود می شود در اثر تماس هایی که با اشخاص ناباب میگیرد از رفتار جنائی آنان پیروی می نماید. بنابراین پرورش اخلاقی کودک در اثر تقلید و پیروی از رفتار دیگران به تدریج و به طور نامحسوس ، تکمیل میگردد .

رفتار پدر و مادر در محیط خانه هرچه باشد سرمشقی برای کودکان خواهد بود ، زیرا آنان فاقد آنگونه رشد عقلی هستند که بتوانند خوبی و بدی را تمیز دهند . وضع مالی و اجتماعی : وضع مالی و اجتماعی خانواده نیز به طور مستقیم یا غیر مستقیم در رشد و تکامل شخصیت کودک موثر است ، کودکی که تمام وسائل زندگی و ارضای امیالش فراهم است در سازشهای اجتماعی کمتر دچار اشکال می شود و در نتیجه رشد شخصیت خوبی خواهد داشت، ولی کودکی که از این نعمت محروم است همواره خود را حقیر و ناقص می پندارد ، گرایش وی به بزه چندین برابر خواهد شد و در آینده برای رسیدن به امیالش از کلاهبرداری و امثالهم هیچ ابائی نخواهد داشت . زیرا احساس تلخ و نامطلوب در تکوین شخصیت شان اثر گذاشته و آنان را در راه سازگاری با محیط و آمیزشهای اجتماعی با ناسازگاری مواجه میسازد . از طرفی دیگر ناگفته نماند که سرمایه و ثروت پدران و مادران نیز مانند فقر و تهی دستی ، ممکن است در فرزندان اثر بد داشته باشد و شخصیت آنان را با وضعی زننده و نامطلوب بسازد و سرانجام در سازشهای اجتماعی با مشکلات بزرگی مواجهشان نماید . زیرا پدران و مادران نادانی که با ثروت بی حساب خود ، تمایلات نابجای فرزندان خویش را ارضاء می کنند و زمینه ی خودخواهی و هواپرستی آنان را آماده می نمایند هرگز قادر نیستند آنان را با شخصیت خوب و وظیفه شناسی بار آورند و برای سازگاری صحیح اجتماعی مجهزشان سازند . ثروت خانواده اگر در مجاری نادرست بکار افتد ، برای فرزندان خطرات بزرگی در بر دارد و ممکن است آنان را یاغی و متجاوز ، شهوت پرست و بی عفت ، تنبل و تن پرور ، از خود راضی و مغرور بار آورد و در جوانی بر اثر سوء اخلاق و رفتار ، از حسن سازگاری با محیط عاجز باشند و مورد تنفر و انزجار جامعه قرار گیرند .

ازهم پاشیدگی کانون خانواده :
دکتر علی قائمی،دراین باره گفته است ! که ما متاسفانه در مواردی با خانواده هایی مواجهیم که به دلایل و عللی کانونشان را از هم پاشیده و آشیانه شان در عین آبادی ظاهری ، ویران است . در خانواده ای که ادب و تعهد نباشد ، زن و مرد نسبت به وظایف خود احساس مسئولیت نکنن ، وقار و فتوت ، مدارا و گذشت در آن موجود نباشد خانواده از هم پاشیده است اگر چه افرادی در آن ادای زندگی را در آورند .
در خانواده ای که زن و شوهر و حتی فرزندان هریک برای شخص خود زندگی کنند و جانب دیگری را مراعات ننمایند ، کانون این نوع خانواده از هم پاشیده است اگرچه همه در زیر یک سقف زندگی نمایند . و بلاخره در کانونی که کمبود محبت باشد ، عدم حضور کافی والدین در عرصه خانواده باشد ، کانون از هم پاشیده است و باید منتظر پی آمدهای وخیم و نگران کننده آن بود .
خانواده مرکز وحدت است ؛ محل انس است ، محیط تفاهم است ، و زن و شوهر چون دو بالی هستند که فرزندان را زیر پر خود میگیرند و ضمن گرم کردن آنها و نفوذ تربیتی در آنان سعی دارند آنها را از خطرات و عوارض صیانت نمایند و این کار از یک سو حق کودک است و از سوی دیگر تکلیف والدین و این دو گروه در برابر هم حق تکلیف، و طلب و مسئولیتی الهی و اجتماعی دارند . در هر صورت در امر تشکیل و تداوم حیات حانوادگی ، زن و مرد هر دو مسولند و این مسولیت در قبال خود و خدا و فرزندان و جامعه است . آنها موظفند بر اساس عهد و پیمانی که در قالب صیغه عقد متعهد رعایت آن شده اند زندگی را سروسامان دهند و ضمن دور داشتن محیط خانواده از آشفتگی ها و عوامل اضطراب، زمینه را برای رشد و سعادت خود و فرزندان فراهم آورند .
برای حفظ کانون و گرمی و شادابی آن ، وجود شرایط و عواملی لازم است که اهم آنها عبارتند از:
وجود پدر یا مادر برای فرزندان که علاوه بر زنده بودن در خانواده حضور فیزیکی داشته باشند .
وجود سازگاری و تفاهم در بین زن و شوهر در رابطه با حیات شخصی خودشان که در کودک هم بی اثر نیست .
وجود مشی و سیاست واحد در امر اداره خانواده و تربیت فرزندان به گونه ای که عملی یا روشی روش دیگر را خنثی نسازد .
وجود وسائل، شرایط و امکانات، وسائل و ابزار لازم برای داشتن یک زندگی ساده و دور از آلایش .
و بلاخره وجود محبت و مودت ناشی از اعتقاد و ایمان که زن و شوهر و دیگر اعضای خانواده را به هم پیوند دهد ....

و اما از بعد فلسفی !
( کارن هورنای می گوید :?
اگر خوب دقت کنید متوجه می شوید که کودک برای دفاع از خود می تواند به سه وسیله متوسل شود و از سه حیله و تاکتیک استفاده نماید : تاکتیک اول این است که خود را تابع و مطیع دیگران قرار دهد و رفتارش را مطابق دلخواه آنها بسازد تا دیگر موجبی برای آزار رساندن به او نداشته باشند ، در این صورت کودک به کوچکی و درماندگی و زبونی خود اذعان و اعتراف دارد و با وجود بیزاری و رنجش باطنی، که به علت ظلم و اجحاف اطرافیانش نسبت به آنها پیدا می کند، باز می کوشد تا محبتشان را جلب نماید و خود را در پناه و حمایت آنها قرار دهد ، اگر در خانه دعوا و نفاق وجود داشته باشد او خود را به نیرومندترین و زورگوترین فرد خانواده می چسباند و خود را تسلیم و متکی به او مینماید تا طرفداری و حمایتش را جلب کند .
طریق دوم این است که می کوشد موقعیت خود را طوری مستحکم سازد که دیگران جرات نکنند به او آزار و اذیتی برسانند ؛ آدمی مبارز و ستیزه جویان می شود، میل شدیدی به تسلط و برتری در وی ایجاد می گردد و رفتارش آنچنان جسورانه و توام با خشونت می شود که هر مخالف و مبارزی را به شدت می کوبد ، آدمی تند و بد دهن می شود، رفتارش کاملا برعکس تاکتیک قبلی است ، میل دارد افراد را تحت نفوذ و تسلط خود درآورد ، آزادی دگران را محدود سازد و همه را تحقیر نماید . در این تاکتیک و روش ، کودک آگاهانه یا به طور ناآگاه برآن می شود که تعدی و ظلم و ناروایی های دگران را با جنگ و ستیز و پرخاشگری دفع کند ، آدمی می شود مبارز و گردنکش و یاغی ، می کوشد قوی گردد و دگران را شکست دهد تا به این طریق هم خود را از آزار آنها مصون دارد و هم از آنها انتقام بگیرد .
طریق سوم این است که می کوشد تا آنجا که ممکن است خود را از دیگران دور و مجزا نگاه دارد ، کمتر با آنها در تماس و آمیزش باشد تا کمتر اذیت و آزار ببیند . در این روش نه می خواهد تسلیم و مطیع و متکی شود و نه حالت پرخاشگری و ستیزه جویی میکند ، تمام تلاشش این است که خود را از صحنه کنار بکشد ، از اطرافیانش دور باشد و تنها بماند ، احساس می کند که با دیگران تفاهم و خصوصیات مشترکی ندارد ، دیگران او را درک نمی کنند بنابراین موجب سازگاری با آنها وجود ندارد . از طبیعت ، از کتاب هایش، از رویا و تخیلات و خلاصه از هرچیز جز انسان و هرچه که او را از تماس با انسانهای موذی و آزاردهنده بی نیاز کند ، دنیایی برای خود میسازد و خویش را در آن محصور مینماید . کودک به هر یک از این سه طریق دفاعی یعنی مهرطلبی، برتری طلبی ، و عزلت طلبی متوسل شود ، یک صفت مخصوص بیش از سایر صفات در وی بروز میکند ، در تاکتیک مهرطلبی ، احساس درماندگی و زبونی ؛ در برتر طلبی ؛ عناد و خصومت ؛ در عزلت طلبی ، احساس تنهایی و بی کسی . نتیجه اینکه این سه گروه نمی توانند در جوانی با اعضای خانواده و اجتماع به شایستگی سازش نمایند زیرا اینان در کودکی برای دفاع از خود و به منظور جلوگیری از تنش و اهانت دگران روشهای نادرستی را اتخاذ کرده اند .....
( سعی کنیم تربیت فرزندان ما منطقی باشد . اصول پرورش آنچنان باشد که کودکان به خوبی بتوانند حرف بزنند و به راحتی استدلال کنند و در دفاع از حقوق خویش ، توانا و قوی باشند به ناملایمات و زورگویی و خفقان تن در ندهند . در عرصه حیات با همسالان خود به بازی بپردازند تا حس تعاون و همکاری در آنان نیرومند گردد و خود را برای بازی در مقیاس بزرگتر یعنی بازی زندگی بزرگسالان که توام با پیشرفت و سازندگی است آماده سازند .)


سعید کیوان پور :شیرانی بیدآبادی
ماخذ :
الگوی رفتار : سعید کیوانپور
مبانی جرم شناسی : مهدی کی نیا
آشنایی با تعلیم و تربیت: رشیدپور