باب جوار: کاوشی در آراء و منازعات نحوی
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله الذی جلت آلاوه عن ان تحاط بعد، و تعالت کبریاوه عن ان تشتمل بحد، تاهت فی موامی معرفته سابله الافهام، و غرقت فی بحار عزته سابحه الاوهام؛ کل ما یخطر ببال ذوی الافکار فبمعزل عن حقیقه ملکوته، و جمیع ما تعقد علیه ضمائر اولی الابصار فعلی خلاف ما ذاته المقدسه علیه من نعوت جبروته
و صلواته علی خاتم انبیائه، و مبلغ انبائه، محمد بن عبد الله المبشر به قبل میلاده، و علی الساده الاطهار من عترته و اولاده لا سیما امام الهادی المهدی من ماموراته و اللعن الداءم علی اعدائه اعداء الله بعداوته و عداوتهم الی یوم لقائه
هر اینه که در انشاء قواعد کلیه در لسان عربی و حکم به حالات خاصی در کلمات لحاظ مستعملات ضروری است لکن که قواعد ناظر به مستعملات است ثمره درخت تنومند الفاظ اهل لسان است که موجب زبانشناسی دستوری است از همین رو در بیان قواعد دستوری نحوی همواره به چگونگی استعمالات مخالف پرداخته می گردد و در چگونگی برسی این شذوذ یا نوادر حرکت ها و سیر نحوی نحاه درک می گردد.از این رو با توجه به شان مستداوم الفاظ غیر منصرف در معانی و الفاظ به برسی باب جوار در رهگذر توصیف و تحلیل با نگرش به علم نحو پرداخته می شود.
تبین المسئله فی باب جوار
مراد از باب جوار کلیه جمع منقوص بر وزن فواعل است «نحو: (جوار)[1] ای: کل جمع منقوص علی وزن (فواعل) یائیا کان او واویا ک: (الجواری و الدواعی) (رفعا و جرا) ای: فی حالتی[2] الرفع و الجر (کقاض) (جامی, 1430 ه.ق., ص. 123)»
در کتاب الغاز النحویه به انشاد لغزی از علم الدین سخاوی بیان می کنند:
ما اسم ینون لکن قد اوجبوا منع صرفه
چه اسمی است که منون است لکن که واجب دانسته اند منع صرف ان را(سیوطی, 2003 م., ص. 28).
و کتاب المصنف بیان مسئله را بدین شکل به طرح می فرمایند: فاما «جوار و غواش» و نحوهما، فللسائل ان یقول: لم صرف هذا[3] الوزن و بعد الفه حرفان: الراء و الیاء و الشین و الیاء؟ (ابن جنی, 1373 ه.ق., ص. 70)بر پرسشگر است که بیان کند به چه عله این باب در حالی که در بعد الف ان 2 حرف است منصرف است.
در لفظ جوار 2 لغه مستعمله بیان می شود لغه کثیره که در حالت رفع و جر جوار خواننده می شود و در حالت نصب جواری گویش می شود در رهگذر تحلیل مشهور علت خوانش جوار چون قاض ان که می بایست اصل ان جوارین باشد و با توجه به ثقالت ضمه بر یاء در حالت که حرف سابق مجرور باشد یاء ساکن می گردد و التقاء ساکنین رخ می دهد و یاء حذف می گردد و تنوین بر راء قرار می گردد.و انما الکلام عدم وجود تنوین در این لفظ است با توجه به حاله منع صرف و اما لغه قلیله در حالت در حاله نصب جواری در جر جواری و در رفع جوار استعمال می شود و اشکال اعلالی صرفا در باب صوره رفع مطرح می گردد لکن که چگونگی اعلال جر نیز انما الکلام است شرح جامی به این استعمال اینگونه اشاره می فرمایند:
و فی لغه[4] بعض العرب: اثبات الیاء فی حاله الجر کما فی حاله النصب.تقول: (مررت بجواری ) کما تقول: (رایت جواری) و بناء هذه اللغه علی تقدیم منع الصرف علی الاعلال[5] فانه حینئذ تکون الیاء مفتوحه فی حاله الجر و الفتحه خفیفه فما وقع فیه الاعلال و اما فی حاله الرفع فاصل (جوار) (جواری) بالضمه بلا تنوین حذفت الضمه للثقل و عوض عنها التنوین، فسقطت الیاء لالتقاء الساکنین فصار (جوار) و علی هذه اللغه لا اعلال الا فی حاله واحده، بخلاف اللغه المشهوره (جامی, 1430 ه.ق., ص. 126)

اراء موجوده در باب لفظ جوار:
رای زجاج: الاسم منصرف قبل الاعلال و بعد الاعلال و التنوین للصرف شرح رضی-رضوان الله تعالی علیه-در بیان رای زجاج به این تفصیل بر می ایند: فقال الزجاج[6]: ان تنوینه للصرف، و ذلک ان الاعلال مقدم علی منع الصرف لان الاعلال سبب قوی ، و هو الاستثقال الظاهر المحسوس فی الکلمه، و اما منع الصرف فسببه ضعیف، اذ هو مشابهه غیر ظاهره بین الاسم و الفعل، علی ما تبین قبل، قالوا[7]: فسقط الاسم بعد الاعلال عن وزان[8] اقصی الجموع الذی هو الشرط، فصار منصرفا.و الاعتراض علیه ان الیاء الساقط فی حکم الثابت بدلیل کسره الراء (رضی الدین استر آبادی, 1384 ه.ش., ص. 153)
ایضاح رای:که تعارض در میان اعلال و انصراف مستقر می گردد لکن با توجه به اثقل بودن عله در کلمه به عله وجود محسوس ان و اقلیت منع صرف لعله به عله مستنبط فرعی فعل بودنش اولی اجرای اعلال است و لفظ به جواری به سکون الیاء منتهی می شود- با توجه به اجری اعلال در موضع صرف و قبل از رکب مع غیره وجود تنوین برای کلمه منون نیز مطرح است و انصراف و عدم ان همانند حالتی چون وصفیت و .. در هنگام ترکیب و در مقام نحو طرح می گردند از این رو حذف یاء نیز للاتقاء الساکنین وارد است-و در حاله کنونی مجرای صیغه منتهی الجموع لمنع الصرف جاری نمی گردد. و اعتراض بر این امر مبنی بر المحذوف لعله کالمذکور که همراه با تجویز استعمالی عرب در لفظ بواسطه شهادت عدم رفع در یاء درصورت رفعی است.
و ملا جامی با این عبارت به ایضاح و بیان این رای می پردازند: فذهب بعضهم: الی ان الاسم منصرف و التنوین فیه تنوین الصرف؛ لان الاعلال[9]المتعلق بجوهر الکلمه مقدم علی منع الصرف الذی هو من احوال الکلمه بعد تمامها فاصل[10](جوار) فی قولک: (جاءتنی جوار) (جواری) بالضم و التنوین، بناء علی ان الاصل فی الاسم الصرف فبنی الاعلال علی ما هو الاصل[11]ثم سقطت الضمه للثقل و الیاء لالتقاء الساکنین فصار (جوار) علی وزن (سلام[12]و کلام) فلم یبق علی صیغه منتهی الجموع فهو بعد الاعلال ایضا منصرف و التنوین فیه للصرف کما کان قبل الاعلال کذلک. (جامی, 1430 ه.ق., ص. 124-125)
لکن این ایضاح خالی از تسامح نمی باشد و اولی توضیح ابن عصفور از کلام زجاج:
فی مذهب الزجاجی ان التنوین جعل عوضا من الحرکه المحذوفه من یاء «جوار» فی الرفع و الخفض للاستثقال، ثم عوض التنوین من الحرکه، فاجتمع ساکنان: التنوین و الیاء، فحذفت الیاء لالتقاء الساکنین، فصار: «جوار». (ابن عصفور, 1419 ه.ق., ص. 340)
تنوین مجود در باب جوار تنوین عوض از حارکه ضمه ثقیل اعلال شده است و اجتماع ساکنان یاء و نون پدید اید و یاء للاعلال حذف می گردد.
بیان اشکال این امر در بیان ابن عصفور ناظر به عدم نظیر تعوض از حرکت:« و هذا الذی ذهب الیه فاسد، لان التنوین حرف، فینبغی ان یکون عوضا من حرف، لان عوض الحرف من الحرف قد ثبت و لم یثبت عوض الحرف من الحرکه، و ایضا فانه یلزمه ان یعوض تنوینا فی «یرمی» بابه من الحرکه المحذوفه. (ابن عصفور, 1419 ه.ق., ص. 340)
رای مبرد-در دیدگاه رضی-رضوان الله-:الاسم غیر منصرف قبل الاعلال و بعد الاعلال و التنوین عوض لفظ غیر منصرف بوده و حرکه یاء به علت ثقلات اعلال حذف را می پذیرد و عوض اید تنوین از حکره محذوف و موجب التقاء ساکنین و حذف یاء می شود هر اینه با توجه به عدم اجراء اعلال حذفی در حاله نصبی این حاله جریان نمی یابد.
و قال المبرد: التنوین عوض من حرکه الیاء، و منع الصرف مقدم علی الاعلال، و اصله: جواری بالتنوین ثم جواری بحذفها، ثم جواری بحذف الحرکه ثم جوار، بتعویض التنوین من الحرکه، لیخف الثقل بحذف الیاء للساکنین. (رضی الدین استر آبادی, 1384 ه.ش., ص. 153)
رضی -علیه الرضوان- این امر را مبتنی بر تقدیم منع صرف بر اعلال می دانند هر چند که الزامی بر تقدم در رای مذکور نمی باشد.
و جامی در تجمیع رای سیبویه تبعا للخلیل و مبرد با توجه به قول به منع صرف بعد از اعلال-به عله المذکور لعله کالمذکور- این 2 رای را به دین صوره بیان می کنند: و ذهب بعضهم[13]: الی انه بعد الاعلال غیر المنصرف[14]؛ لان فیه الجمعیه مع صیغه منتهی الجموع؛ لان المحذوف بمنزله المقدر[15]، و لهذا لا یجری الاعراب علی الراء، و التنوین فیه تنوین[16]العوض فانه لما سقط تنوین الصرف عوض عن الیاء المحذوفه او عن حرکتها هذا التنوین،.. (جامی, 1430 ه.ق., ص. 125-126)
با توجه به تفصیلات سابق رای مذکور همانند رای زجاج بوده و اولی در تضعیف رای ما جری علیه ابن عصفور است.
رای السیبویه و الخلیل: ان التنوین عوض من الیاء (رضی الدین استر آبادی, 1384 ه.ش., ص. 153) (جا ربردی, ص. 87) الاسم منصرف قبل الاعلال و غیر منصرف بعد الاعلال و التنوین للعوض
در تفسیر رائی سیبویه اقوال متعددی وجود دارد که از مجال این لحاظ خارج است-رجوع شرح رضی- لکن قول اصح بناء بر نظر رضی-رضوان الله تعالی علیه- تفسیر سیرافی است که هر اینه اعظم مفسرین الکتاب است:
و فسر السیرافی[17]، و هو الحق، قول سیبویه بان اصله جواری بالتنوین و الاعلال مقدم علی منع الصرف لما ذکرنا فحذف الیاء لالتقاء الساکنین، ثم وجد بعد الاعلال صیغه الجمع الاقصی حاصله تقدیرا، لان المحذوف للاعلال کالثابت، بخلاف المحذوف نسیا، کما ذکرنا، فحذف تنوین الصرف ثم خافوا رجوع الیاء لزوال الساکنین فی غیر المنصرف المستثقل لفظا بکونه منقوصا، و معنی بالفرعیه، فعوض التنوین من الیاء (رضی الدین استر آبادی, شرح الرضی علی الکافیه, 1384 ه.ش., ص. 154)
اصله جواری و لثاقلت ضمه بر حرف عله مسبوقه بکسره و ضمه ساقت می گردد و التقاء ساکنین رخ می دهد و یاء ساقط می شود -ثم وجد بعد الاعلال صیغه الجمع القصی(ظاهر بر تقدیم اعلال بر منع صرف است)- و با توجه به المحذوف للاعلال کالثابت و عدم نسی منسیا بعله عدم ظهور اعراب ضمه در حاله رفع بر راء -عین الفعل- در جوار حکم به منع صرف می گردد (جوار-جوار) با توجه به حذف یاء به علت التقاء با نون ساکنه متمکن و حذف این نون با توجه به منع صرف و عدم عله خوق رجوع یاء می رود- ثم خافوا روجوع الیاء لزوال الساکنین- تنوین عوضا عن الحرف می اید و التقاء با تنوین عوض ثابت می گردد.
والله عالم
و لیس لثمره هذا البحث ثمره
المتعلقات بالمباحث
[1] نحو جوار، یرید به ما کان جمعا لفاعله معتل اللام کعوال علی عالیه، و مواش جمع ماشیه و نظائرهما، اعلم ان البعض من النحاه ذهب الی ان الاعلال فی مثل هذا مقدم علی وجود منع الصرف؛ لقوه سببه و هو الاستثقال اللفظی الظاهر، بخلاف سبب منع الصرف فانه ضعیف؛ لانه المشابهه الخفه المعنویه؛ او لان حکم الاعلال راجع الی ذات الکلمه، و منع الصرف الی حالها، و لا شک فی سبق الاول علی الثانی، و هذا اختیار سیبویه و الزجاج کما صرح به بعض الافاضل، فیکون اصله جواری بالتنوین، ثم اعل. (عوض).
- اعلم مثل جوار مثل قاض رفعا و جرا من حیث اللفظ بلا خلاف بین النحاه المحققین، و اما من حیث التقدیر ففیه خلاف. (مکمل).
[2] لان الجمع انما لم ینصرف اذا کان بعد الف التکسیر حرفان نحو مساجد، او ثلاثه احرف اوسطها ساکن نحو مصابیح، و لیس ههنا بعد الف التکسیر حرفان، و لا ثلاث احرف، فیکون جوار مثل کلام و سلام فیکونان منصرفان. (مکمل).
[3] - هذا: ساقط من ظ، ش.
[4] و هی لغه قبیحه و علیه بیت الفرزدق:
و لو ان عبد الله مولی هجوته
و لکن عبد الله مولی موالیا
و استعمال الفرزدق لا یدل علی فصاحتها و عدم قبحها؛ لان یحتمل انه اختارها للهجو و التعریض بانک من اهل اللغه القبیحه الخارجه عن الفصاحه، و منهم من قال: یحتمل ان یکون الیاء المتکلم عن الالف للاشباع، و فیه مزید هجو، و فیه انه لا وجه حینئذ بحذف لام الکلمه، و لک ان تقول: الالف عوض عن یاء المتکلم، کما فی یاء غلامی. (ع م).
- و هی قبیله اختارها الکسائی و ابو زید و عیسی بن عمرو.
[5] لان منع الصرف و الاعلال واقعان فی اخر الکلمه علی التساوی. (لمحرره).
[6] تقدم ذکره اکثر من مره انظر ص ٤٧ من هذا الجزء.
[7] لعله اراد الزجاج و من وافقه فعبر بقالوا
[8] ای عن موازنه الجمع الاقصی.
[9] قوله: (لان الاعلال المتعلق بجوهر الکلمه متقدم) حاصله انه یحصل بعد الترکیب امور ثلاثه یتعلق کل منها نفس الکلمه، الا ان الاعلال یتعلق بجوهر الکلمه، بتغیر جوهر الکلمه بخلاف الانصراف و عدم الانصراف فانهما یتعلقان بجوهر الکلمه بعد تمامها یتغیر بهما وصف الکلمه، و ما یتعلق بجوهر الکلمه سابق فی الاعتبار علی ما یتعلق بالکلمه بعد تمامها، و ان کان موقوفا علیه متاخر عنه؛ لان الثقل نشا منه، و الاصل فی الاعراب هو الانصراف، فبنی الاعلال علی الاصل فاسقطت الضمه للثقل، فالتقی الساکن فحذفت الیاء فصار جوار کسلام و کلام، فلم یبق علی صیغه منتهی الجموع، فهو بعد الاعلال ایضا منصرف، فلا یرد انه لا اعلال فی جوار نظر الی نفسه، بل بعد الترکیب فهو متاخر عما یعرضه فی الترکیب عوض الیاء المحذوفه او - - حرکتها، هذا مبنی علی اختلاف المذهبان. (وجیه الدین).
- و لان الاعلال سبب قوی و هو الاستثقال المحسوس، و منع الصرف سببه ضعیف و هو مشابهه غیر محسوسه. (عب).
[10] قوله: (فاصل جوار) الی قوله: (بناء علی ان الاصل فی الاسم الصرف) فیه ان الصرف ایضا من احوال الکلمه بعد تمامها، فیتاخر عن الاعلال بناء علی ما ذکر من ان الاعلال متقدم علی ما یعرض علی الکلمه بعد تمامها. (عصام).
[11] ای: القاعده المقرره فی علم الصرف و هی ان الیاء اذا انکسر ما قبلها و هی مضمومه منویه تثقل علیه الحرکه و التنوین، سیما فی الجمع الممتد. (م).
[12] قوله: (علی وزن سلام) یعنی: لم یبق فیه صیغه منتهی الجموع، و یکون علی وزن المفردات مثل فرازنه المشبهه بکراهیه. (عصمت).
[13] قوله: (ذهب بعضهم) یفهم منه ان من جعله غیر منصرف یجعل الاعلال مقدما علی منع الصرف، سواء کان کالتنوین عوضا عن الیاء او عن الحرکه، و ینفی ان یکون کذلک؛ لان منع الصرف لو کان مقدم علی الاعلال یوجب الفتح حاله الجر، و القول بان الفتح فی حکم الکسر؛ لانه بمعناه بعید، لکن من قال: ان التنوین عوض عن الحرکه هو المبرد، و المفهوم من کلام الرضی ان منع الصرف مقدم علی الاعلال عنده، و اصل جواری بالتنوین؛ لان الاصل فی الاسم الصرف، ثم جواری بحذفها و اثبات الحرکه، ثم جواری بحذف الحرکه للاستثقال، ثم جوار بتعویض التنوین عن الحرکه؛ لیخفف الثقل بحذف الیاء للساکنین. (لاری).
[14] و هو الاکثر کما کان قبل الاعلال غیر منصرف؛ لکون السبب الذی هو الجمعیه، و الشرط الذی هو صیغه منتهی الجموع بغیر هاء موجودین قبل الاعلال، و اذا السبب و الشرط ینبغی ان یکون غیر منصرف؛ لئلا یلزم اهدارهما، و بعد الا ایضا. (م).
- و لا یخفی ان کلام المصنف یناسب لهذا المذهب حیث قال: (رفعا و جرا کقاض)، و فیه اشاره الی ان یاء المحذوفه بمنزله المقدر، و لا ینقض فانه دقیق. (هندی).
[15] قوله: (لان المحذوف بمنزله المقدر) یفهم منه ان صاحب هذا المذهب یجعل الاعلال - - مقدما علی منع الصرف؛ لعدم کونه سببا و مسببا بل حذف لفظا فقط یکون ثابتا تقدیرا. (عصمت).
[16] و التعویض عن الیاء اولی؛ لان الیاء حرف، و التنوین حرف ایضا فی تعویض الحرف عن الحرف اولی. (هندی).
[17] هذا التفسیر مثبت علی هامش کتاب سیبویه ج ٢ ص ٥٧ نقلا عن شرح السیرافی.