از کمونیسم تا فمینیسم- از روسیه تا ایران
آیا ایران می تواند بستر اولین انقلاب زنانه ی تاریخ باشد، همچون روسیه که اولین انقلاب کارگری در آن به وقوع پیوسته است ؟
مارکس وقوع انقلاب های کارگری را در کشورهای صنعتی اروپایی پیش بینی کرده بود. اما انقلاب کارگری در کشوری توسعه نیافته روسیه رخ داد. روسیه هنوز وارد دنیای صنعتی نشده بود و در دوره کشاورزی قرار داشت. لیکن بر اساس تفسیری که لنین از مارکس ارائه می کند، انقلابی در روسیه رخ می دهد و حکومت تزارها در روسیه را پایان می دهد.
این در حالی است که فرانسه برای مارکس، کشور انقلاب بزرگ، مبدا انقلاب ١٨۴٨ وهمچنین محل اولین تماس با جنبش کارگری قوی، سازمان یافته و با سنتی نیرومند بود. در واقع مارکس انتظار داشت انقلاب کارگری(کمونیستی) ابتدا در فرانسه به وقوع بپیوندد، در آلمان ادامه یافته و در انگلیس به سرانجام برسد.
انقلاب مارکسیستی(کارگری- کمونیستی) اگر هیچ گونه تطابقی با انقلاب فمینیستی نداشته باشد اما یک نکته غیرقابل انکار دارد و آن اینکه یک نظریه انقلابی ممکن است در جایی دور از انتظار رخ دهد، جایی که حتی نظریه پردازان اولیه و مهم آن نیز نمی توانستد پیش بینی کنند. و این ممکن است این ذهنیت را برای انقلاب اندیشان ایجاد کند که چه بسا ایران بتواند در آینده بستر اولین انقلاب فمینیستی تاریخ باشد. البته نه تنها به دلیل دور از انتظار بودن (کشوری مانند سومالی هم دور از انتظار است) بلکه شواهدی وجود دارند - هر چند خام و مبهم- که می توانند این پیش بینی ما را از اتهام بی ربطی و غیر ممکن بودن تبریه کنند.
لازم به ذکر است که ما نه به دنبال طرح فرضیه ای مشخص برای تایید هستیم و نه مطالعه تطبیقی مفصل در خصوص شباهت های بستر انقلاب کمونیستی در روسیه و بستر انقلاب فمینیستی محتمل در ایران. (اینکار را به علاقمندان ذی الصلاح می سپاریم). آنچه در این جا درپی آن هستیم پیش کشیدن گزاره هایی است که فکر اولیه این موضوع را واجد اعتنا می سازند:
1- یک نظریه انقلابی ممکن است در جایی اتفاق بیفتد که نظریه پردازان و روشنفکران در مراحل اولیه و تکوین آن انتظارش را نداشته باشند.
2- توده نقش عمده ای در به سرانجام رسیدن انقلاب ها دارند، بنابراین یک نظریه انقلابی در جایی می تواند به یک انقلاب واقعی منجر شود که بتواند توده ها را بسیج کند . بنابراین در مکانی که در آنجا جوانب مختلف یک نظریه به حوزه عمومی کشیده شده ممکن است نتواند بسیج توده ها را همراه خود کند. توده ها به جای بحث های عمیق نظری که گیج کننده، و گنگ هستند به جملات ساده، احساسی و هیجانی مستخرج از نظریه نیاز دارند.( کاری که لنین و روشنفکران روس با نظریات مارکس کردند). زنان تحصیل کرده و مدرن امروز ایران که همان نقش توده را دارند از نظریات فمینیستی تکوین یافته در غرب، جملات و روایت های هیجانی برابرخواهانه را تکرار می کنند که به مدد شبکه های اجتماعی به سرعت منتشر می شوند.
3- ترکیب آگاهی و محرومیت که به زعم روانشناسان و جامعه شناسان عامل اصلی نارضایتی در افراد است همان طور که در جامعه دهقانی و کارگری قبل از انقلاب اکتبر روسیه شکل گرفته بود، تا حدود زیادی در زنان جامعه ایران که هم زمان با آشنایی از حقوق برابرخواهانه زنان در جوامع مدرن از حقوقی همچون انتخاب پوشش، حق طلاق، ارث برابر و ...محرومند نیز شکل گرفته است.
4- وجود ملیون ها زن با تحصیلات دانشگاهی جمعیت لازم برای تغییرات را فراهم کرده است.
5- جمعیت زیاد زنان شاغل در ادارات، شرکت ها و کارخانه ها در ایران امکان و قدرت موثر را فراهم می آورد.
6- وجود جنبش جهانی «زن، زندگی،آزادی» که با نام زنان ایران پیوند خورده است.
7- حضور زنان ایرانی در عرصه های جهانی(زنان داخل با مقیم خارج) که نقطه اوج آن دریافت دو جایزه نوبل توسط زنان ایرانی می باشد.
در نقطه مقابل انقلاب زنانه به دلیل ذاتی ممکن است قابل مقایسه با انقلاب کارگری نباشد. مثلا کارگر بودن می تواند شامل همه افراد یک جامعه بشود ولی زن بودن چنین خصیصه ای ندارد
. جامعه زنانه آینده پیش از هر چیزی به باز تعریف بنیادی از جنسیت نیاز دارد تا برخلاف سرمایه داری که امری برساختی است با امر طبیعی مرد بودن نیمی از جامعه کنار بیاید.