مناسبات تمدن اسلامی و غرب

23 مهر 1403 - خواندن 5 دقیقه - 138 بازدید

با ظهور اسلام و ورود دین اسلام به ایران، در سده های دوم تا هفتم هجری مسلمان مرکزیت علم بودند؛ چرا که مسلمانان با ترجمه متون علمی غربی و بازخوانی و تکمیل آن علوم بر مبنای اسلام به نوآوری و تولید علم پرداخته و دوره ی زرین تمدن اسلامی به وجود آمد. با این وصف؛ غربی ها دلیل رونق علمی مسلمانان را که بر گرفته از ترجمه متون علمی آنها بود، کشف کردند و با این وجود در عصر رنسانس یا بازگشت به گذشته قرار گرفتند. و به دنبال آن تصمیم به احیاء تفکرات یونانی گرفتند؛ البته چون می خواستند بازگشت به عقب رخ ندهد و دچار سرگذشت مسمانان نشوند؛ تاکید بر دیدگاه متفکران حاشیه نشین گرفتند. ما حصل آن ساینس متولد گردید و دو گانگی بین جهان بینی مسیحی و دستاوردهای علمی علما به وجود آمد و انقلاب پروتستان به وجود آمد؛ چرا که بر مبنای دیدگاه مسیحیان انسان از بدو تولد گناهکار است و در جهت سبک بودن انسان از گناه اتاق اعتراف به وجود آمد و در پی آن اعتراف ها، هدیه هایی به کشیشان می دادند و در جهت تسهیل در کار آموزش نامه هایی مکتوب گردید و مشکلات بعد از آن موجب به حاشیه رفتن کلیساها گردید و جریان های علم جدید رخ می نمایند. که اوج آن در قرن 17 و دعوای علم و دین، تئوری دو کتاب به وجود می آید و ماحصل آن الهیات کمتر حرفی برای گفتن دارد.

در اواخر قرن 19 مواجهه ما با غرب آغاز می گردد و ما را به عبارتی به غلط عقب مانده تلقی می کنند. از آن به بعد قلمروهای علوم انسانی از قلمرو مسیحیی و کلیسا جدا می گردد و سکولار رونق می گیرد به مفهومی دیگر امور دنیوی از امور اخروی و معاد جدا می گردد و قلمرو بیرون از قلمرو دین انجام می گیرد؛ مثل جدایی دین از سیاست. بنابر این تئوری غلط، ما در قرن 19 دیگر نیازی به خدا و الهیات برای کار علم نداریم.

تقریبا بعد از دوره ناصرالدین شاه که به دوره فتحعلی شاه می رسیم؛ جنگ های ایران و روس با اتفاقات عجیبی همراه است. با شکست در مقابل روس دو قرار داد ننگین ترکمانچای و گلستان منعقد می گردد، احتمالا سوال میرزا ابوالحسن خان ایلجی از نماینده فرانسه در این برهه از زمان خالی از لطف نیست که می گوید: ای اجنبی چیزی بگو تا من ایرانیان را بیدار کنم؟ پاسخ این سوال اینجاست که مسلمانان از چیزی که شکست خوردن؛ طلب علم و آبادانی می کنند. تاسیس دارالفنون جوابی به این سوال است و به دنبال آن افرادی به اروپا بفرستیم و علم بیاموزند و فنون را یاد بگیرند.

تحلیل و تکمیل بحث همراه با راهکار:

وقتی از تمدن اسلامی و دروره زرین و درخشش آن صحبت می شود، قطعا نام بیرونی و ابن هیثم و ابن سینا و رازی ها و غیره به گوش می رسد؛ عظمت آنها در تمدن اسلامی جدی و مثال زدنی است. بی تردید در دوره طلایی تمدن اسلامی، دنیای غرب در خاموشی بوده و هیچ کجای عالم، قابل مقایسه با تمدن اسلامی نیست. بی گمان تمدن اسلامی، تمدنی مکتوب است که هزاران کتاب از آن برجای مانده است.
با این وصف؛ در دنیای معاصر دنباله ی آن طلایی بودن در این است که ما بتوانیم راه دانش اندوزی را فرا بگیریم نه آن که یک درخشش موقت، و در دل آن زنجیرهای ابدی نهاده شود. تمدن ما به سمتی نرود که در زاویه ای از آن غزالی هایی در آید که با آن همه نبوغ، تفکر را تعطیل کند. تمدنی پویایی که برای علم اعتبار پایه ای بگذارد، تمدن اصیل و مستدام نه تمدنی که به بیراهه برود. این بیراهه رفتن در کمین هر تمدنی هست و البته از زوایای مختلف، سیاسی، اقتصادی و... می تواند یک تمدنی را ویران و نابود کند.
به گمانم در برهه ای از آن زمان تمدن ما در پارادایم علمی ایجاد شده از یونان تردید نکرد و همان اصول را استوار کرد و بر اساس آن نظام علمی، به رغم آن که به صورت تک نفره و گاه گاهی، یافته های جدیدی داشتیم؛ مثلا ابن هیثم. اما سال ها در آن ماندیم و به آن افتخار کردیم. ما می توانیم به آثار دوره سلجوقی و صفوی افتخار کنیم ولی کار تازه هم انجام دهیم.