سعید کیوان پور:شیرانی بیدآبادی
361386 : Researcher ID نویسنده و پژوهشگر مبانی جرم شناسی و روانشناسی اجتماعی Author and resear
193 یادداشت منتشر شدهروانشناسی ، حد شناسی در اجتماع و آغاز آزادی ؟

برقراری تمدن و تنظیم زندگی اجتماعی مستلزم وضع یک سلسله قوانین و مقرراتی است که حقوق و حدود افراد جامعه را تعیین کند و مردم را از تعدی و تجاوز به یک دیگر باز دارد و لازمه ی اجرای چنین مقرراتی ، محدود شدن آزادی و سرکوب شدن پاره ای از تمایلات غریزی و خواهش های طبیعی است .
کسی که برقراری تمدن را در راه نیل به سعادت انسانی ضروری میداند ، کسی که برای احراز خوشبختی ، به زندگی اجتماعی تن می دهد ناچار باید مقررات آن را نیز بپذیرد ، آزادی خود را محدود کند و غرائز و تمایلات خویش را با توجه به مصلحت های اجتماعی ارضاء نماید .
معمولا برای تمدن دو هدف تشخیص داده می شود ؟ یکی مبارزه بر ضد طبیعت و دیگری تنظیم زندگی اجتماعی . ولی این دو هدف در حقیقت وسائل و مراحلی بشمار می روند که مقصود نهایی انسان را که عبارت از نیل به سعادت است تامین نماید . به زبان ساده تر ، امید و توقع ابدی بشریت دسترسی به سوی خوشبختی و سعادت است و دو هدف مزبور انسان را در رسیدن به این مقصود یاری می دهند. باید دانست که سعادت فقط در ارضای مادی غرائز ابتدائی نیست بلکه در ارضاء تمایلاتی هم که مشتق از این غرائز هستند وجود دارد . مثلآ غرائز جنسی در نتیجه تصعید ممکن است به صورت تمایل به زیبایی و هنر و غیره دربیایند و اقناع این نوع تمایل نیز خود موجب درک سعادت می گردد . تمدن فرد را مجبور میکند که در بسیاری از تحریک های غریزی خود تغییر شکل داده و آنها را پس از جرح و تعدیل با محیط اجتماع سازگار سازد ، به همین جهت تمدن ملزم است تمایلات را که تغییر شکل و تغییر مکان داده اند راضی سازد . مقررات تمدن به منزله ی زنجیری است که بشر با اراده و اختیار خود به دست و پای خویش گذارده و عملا آزادی خود را محدود کرده است . در این زمینه ممکن است سوآل پیش آید که آیا وضع قوانین محدود کننده از ناحیه بشر ، با فطرت آزادی خواهی بشر منافات ندارد؟ به عبارت دیگر اگر آدمی طبعا عاشق آزادی است پس چرا با وضع قوانین عملا از خود سلب آزادی میکند و خویشتن را محدود مینماید ؟ پاسخ این است که این کار نه تنها منافی با آزادی خواهی بشر نیست بلکه برعکس بکار بستن مصلحت های عقلانی و اجراء مقررات ضروری زندگی در هر مورد دلیل آزادی انسان است . مثلا بیماری که احتیاج بعمل جراحی دارد برای بهبود مزاج به بیمارستان میرود ، خود را در اختیار جراح میگذارد و چند هفته از خویشتن سلب آزادی می کند. این سلب آزادی عقلائی که برای نیل به سلامتی ضروری است خود دلیل آزادی بیمار است . " ویل دورانت " می گوید : نخستین شرط آزادی محدودیت است . زندگی تعادل نیروهای متخالف است همچنان که معلق بودن زمین در فضا نتیجه تعادل نیروهای متخالف میباشد. انسانها در شجاعت و استعداد چنان مختلف هستند که اگر قید و بندی در کار نباشد اختلافات طبیعی آنها نیز از هزاران راه ساختگی جوانه میزند و رشد میکند و بشریت را به حال رکود نومید کننده ای می افکند . "جان دیوئی می گوید : ادراک لزوم وضع قوانین خاص ، نقش بزرگی در آزادی بازی میکند . آزادی در حقیقت عبارت از درک حقیقت یک ضرورت است .هنگامی که ما قانون را برای پیش بینی عواقب و یا تامین نتیجه ای بکار می بریم آزادی ما آغاز می گردد . تشکیل زندگی اجتماعی برای تامین سعادت مادی و معنوی بشر ، یک ضرورت اجتناب ناپذیر است که در گذشته و حال وجود داشته و خواهد داشت .؟ بدون تردید ارزش تمدنها در هر عصری باعتبار اختلافات قوانین موضوعه و تفاوت سطح افکار مردم متفاوت بوده و هست . بهترین زندگی اجتماعی و عالیترین تمدن انسانی آن تمدنی است که حقوق و حدود افراد جامعه بر مبنای حق و انصاف تعیین شده باشد بعلاوه مردمش به نسبت ، دارای لیاقت و شایستگی بیشتری باشند . در زندگی اجتماعی همه ی مردم از فوائد تعاون و همکاریهای عمومی برخوردارند و به شایستگی راه تکامل را می پیمایند ؟ ولی قانون با حدی اجازه ی ستمکاری و تجاوز به حقوق دیگران را نمی دهد . در تمدن عالی انسانی تمام افراد جامعه دارای آزادی فردی هستند و میتوانند آزادانه در راه اصلاح و رستگاری خود گام بردارند ولی حق ندارند به افراط کاری و لاابالیگری دست بزنند و از آزادی فردی خود سوء استفاده نمایند . در زندگی اجتماعی اگر افراد از مقررات تمدن اطاعت نمایند و تمایلات خود را باشرائط آن هم آهنگ سازند میتوانند یک عمر آزادی خود را به شایستگی حفظ نمایند و آزادانه از مزایای تمدن بهره مند گردند . برعکس اگر کسی از مقررات عادلانه آن سرپیچی نماید نه تنها به آزادی بیشتری نائل نمی شود بلکه به سبب تجاوز کاری و تعدی به حقوق دگران آزادی قانونی نیز برای همیشه یا مدت معینی از وی سلب خواهد شد . بشر ، همواره گرفتار کشمکش غرائز حیوانی و تمایلات عالی انسانی خویشتن است . از طرفی غرائز ، کور و بی هدف میباشند ، آزادی همه جانبه می خواهند ، و ارضاء بی قید و شرط خود را طلب می کنند هر چند این کار مستلزم گناه و ناپاکی باشد ، و از طرف دیگر عقل و وجدان اخلاقی خواستار فضائل و کرائم اخلاق هستند و آدمی را از کارهای ضد انسانی و خلاف مصلحت بر حذر می دارند . این انسان است که باید در کشاکش غرائز و وجدان تصمیم بگیرد ، یا از هوا و خواهشهای نفسانی پیروی کند و انسانیت خویش را پایمال نماید یا متوجه ندای عقل و وجدان گردد و خواهشهای نفس را در حدود مصلحت و با رعایت شان انسانی برآورده سازد .