سکولار نبودن گزاره های علوم توصیفی
Article I. Article II. Article III. سکولار نبودن گزاره های علوم توصیفی
تاریخ دریافت: 22/8/1397 تاریخ تایید: 12/11/1397
____________________________________________________ حسین عشاقی*
Section 3.01 چکیده
واقعیت هایی که در گزاره های علوم توصیفی، معلوم ما می شوند به علت اینکه منحصرا به ملاک واقعیت خداوند متعالY واقعیت بوده و الاهی هستند و نه سکولار و بی تفاوت نسبت به خداوند متعالY. بر این ادعا هم برهان عقلی وجود دارد و هم ادله نقلی؛ بنا بر این هر گزاره علمی از علوم توصیفی که به گونه ای بیانگر چنین واقعیاتی هستندنیز سکولار و بی تفاوت نسبت به خداوند متعالY نیستند و گرنه لازم می آید هیچ یک از علوم توصیفی درست نباشد؛ از این رو دیدگاه برخی اندیشمندان اسلامی که ملاک الاهی بودن علوم توصیفی را فقط به رعایت مسایل ارزشی درباره آنها می دانند نمی تواند درست باشد.
واژگان کلیدی: الاهی بودن علم، الاهی بودن واقعیات، سکولاریسم علمی، علم سکولار، علوم توصیفی، علم و معلوم.
Section 3.02 مقدمه
گر چه در گفت و شنودیم در این باب و در آن
جز از آن یار نگفتیم و نگوئیم همه
Section 3.03 سکولار نبودن واقعیت های معلوم
واقعیت هایی که معلوم ما می شوند و علوم توصیفی ما از آنها حکایت می کنند، هیچ یک با خداوند متعالY بیگانه و مغایر نبوده و نسبت به خداوند متعالY در موضع بی تفاوتی قرار ندارند و به اصطلاح آنها واقعیت هایی سکولار نیستند، بلکه بلااستثنا هر یک از آنها چهره ای از ذات حق و جلوه ای از وجود خداوند متعالY هستند. بر این دعوا هم شواهد قرآنی و نقلی داریم و هم افزون بر بیانات قرآنی و روایی، این ادعا با برهان عقلی قابل استدلال و تبیین است که در ادامه بحث ابتدا به بیان برهانی این دعوا می پردازیم سپس به بیان نقلی.
(a) الف) برهانی بر سکولار نبودن واقعیت های معلوم
به علت امتناع ارتفاع نقیضین، باید ذات «حق»، مصداق بالذات و مطابق حقیقی، یک طرف از هر دو نقیضی باشد؛ و گرنه گرفتار ارتفاع نقیضین از موضوع واحد خواهیم شد که آشکارا محال و ناممکن است؛ بنا بر این ذات «حق» یا مصداق بالذات و مطابق حقیقی «خورشید» است به طور مثال، یا عدم «خورشید»؛ به طور کلی یا وی مصداق بالذات و مطابق حقیقی «الف» است یا عدم «الف» اما ذات «حق»، ممکن نیست که مصداق بالذات و مطابق حقیقی طرف عدمی از هر نقیضین باشد؛ زیرا ذات «حق»، وجود محض و هستی ناب است و وجود محض و هستی ناب، ممکن نیست که مصداق بالذات و مطابق حقیقی هر گونه عدم باشد؛ و گرنه وجود محض نخواهد بود؛ بنا براین ذات «حق»، مصداق بالذات و مطابق حقیقی طرف وجودی از هر نقیضین است؛ پس اگر از «الف» و نا «الف»، دومی طرفی عدمی باشد در فرض عدم حمل طرف عدمی، به طور حتم «الف» به عنوان یک محمول وجودی بر ذات «حق» حمل می شود.
در اینجا این پرسش مطرح می شود که آیا برای اینکه ذات «حق» مصداق حقیقی به طور مثال، واقعیت «خورشید» باشد، به تغییری در آن نیاز هست، به اینکه با حمل خورشید بر آن، چیزی به ذات «حق» افزوده شود یا چیزی از آن کاسته شود یا نه؟ بلکه ذات «حق» به تنهایی و بی انضمامی و بدون هیچ گونه تغییری به افزونی یا کاستی، کافی است که ذات «حق» به طور مثال «خورشید» باشد؟
پاسخ این است که برای اینکه ذات «حق» به طور مثال «خورشید» باشد، به هیچ انضمامی نیاز ندارد و به هیچ تغییری در حقیقت این موضوع نیاز نیست، چه به افزودن چیزی به آن و چه به کاستن چیزی از آن بلکه ذات «حق» به خودی خودش و بدون انضمام هر قید وجودی و عدمی که باعث تغییری در شیئیت و واقعیت ذات «حق» شود، مصداق حقیقی واقعیت «خورشید» است؛ زیرا اگر برای اینکه ذات «حق» مصداق حقیقی واقعیت «خورشید» باشد، به تغییری، به افزودن چیزی یا به کاستن چیزی در ذات «حق» نیاز باشد، لازمه اش این است که بدون آن تغییر، ذات «حق» مصداق حقیقی واقعیت «خورشید» به طور مثال نباشد و این در حالی است که ذات «حق» به علت اینکه هستی ناب بود، مصداق بالذات طرف عدمی هم نبود و این مستلزم ارتفاع نقیضین از موضوع واحد است؛ چون نه طرف وجودی و نه طرف عدمی هیچ کدام بر ذات حق حمل نشد؛ و این امری محال و باطل است؛ بنا براین ذات «حق» بدون هیچ تغییری در آن، و بدون انضمام چیزی به آن، مصداق حقیقی واقعیت «خورشید» است؛ معنای این سخن این است که ذات «حق» برای اینکه به طور مثال «خورشید» باشد، نه لازم است واقعیت متمایزی به مثابه خورشید به آن ضمیمه شود؛ و نه لازم است که ذات «حق» از اطلاق ذاتی اش بیرون و به وجودی مقید، با مرتبه ای نازل تنزل کند بلکه ذات «حق» دست نخورده و با همان اطلاق ذاتی اش و بدون انضمام هر شی ء ضمیمه ای، مصداق حقیقی واقعیت «خورشید» است.
از اینجا روشن می شود که در گزاره (ذات «حق»، خورشید است)، محمول یعنی «خورشید» به حسب واقعیتش هیچ مصداق حقیقی و مطابق بالذاتی جز ذات «حق» ندارد؛ زیرا موضوع یک گزاره ایجابی، مصداق محمول آن گزاره است اما در اینجا طبق بیان پیش گفته برای اینکه موضوع، مصداق محمول باشد، هیچ امر دیگری به واقعیت موضوع، نه افزوده شد، نه از آن کاسته شد؛ پس «خورشید» به حسب واقعیتش هیچ واقعیتی و وجودی جز وجود حق ندارد و مصداق حقیقی و مطابق بالذات «خورشید» جز ذات «حق» چیزی نیست؛ بنا براین از جهت وجود و هستی، خورشید موجود، هیچ شیئیتی و واقعیتی جز واقعیت و وجود ذات «حق» ندارد.
مسئله در دیگر محمولاتی که از هر دو نقیض بر ذات «حق» حمل می شوند همین گونه است؛ بنا براین طبق بیان پیش گفته ماه، خورشید، مثلث، مربع و ... به حسب واقعیتشان هیچ واقعیتی و وجودی جز وجود حق ندارند و مصداق حقیقی و مطابق بالذات هر یک از آنها جز ذات «حق» چیزی نیست.
این از یک سو، اما از سوی دیگر هر یک از این محمولات وجودی با دیگر محمولات وجودی آشکارا به گونه ای واقعی، متفاوت است؛ از این رو هر کدام آثار متفاوت و متمایزی از آثار دیگران دارند؛ به طور مثال، آثار خورشید از آثار ماه متفاوت هستند و نیز لوازم مثلث از لوازم مربع متمایز هستند. جمع دو سوی بحث ما را ملزم می کند که بپذیریم در عین اینکه ماه و خورشید به طور مثال به لحاظ موجودیت شان متفاوت و متمایز از همدیگر نیستند بلکه به معیار موجودیت یگانه حق همه موجود هستند اما به علت تمایز آثار و لوازمشان واقعا نوعی تمایز غیروجودی دارند که در عرفان این تمایز را تمایز ظهوری می نامند؛ یعنی یک واقعیت بدون هیچ تغایر وجودی و تکثری در هستی اش، در جلوه های متفاوتی ظاهر می شود و در قالب های گوناگونی تجلی می کند؛ پس روشن شد که ذات «حق» بدون اینکه هیچ گونه تغییری در شیئیت خودش رخ دهد، در چهره این محمولات وجودی متفاوت، با آثار گوناگون، ظاهر می شود؛ چون از سویی به طور مثال خورشید هیچ واقعیتی و شیئیتی جز ذات «حق» نداشت و از سویی آشکارا آثار خورشید با آثار ماه متفاوت است؛ پس باید گفت خورشید بدون اینکه موجود تازه و متمایزی از ذات «حق» باشد؛ فقط چهره ای از چهره های گوناگون ذات بی مثل و مانند خداوند متعالYرا نشان می دهد.
بنابراین ما در پهنه واقعیات، فقط با واقعیت یگانه خداوند متعالY روبه رو هستیم نه با موجودات گوناگون و متکثر؛ بله آنچه برای شکل گیری هر یک از این واقعیات مشهود، لازم است بر ذات حق افزوده شود، یک جنبه ظهوری است که امری می باشد اعتباری الوجود و چنانکه توضیحش گذشت باعث افزوده شدن شی ای به واقعیت ذات «حق» نمی شود و موجود مغایری شکل نمی گیرد؛ و گرنه کار به ارتفاع نقیضین که امری ناممکن است، می انجامد.
تا اینجا روشن شد که اشیاء به حسب وجود و واقعیتشان نه تنها بریده و بیگانه از ذات «حق» نیستند بلکه تک تک شان شی ء هستند به شیئیت خداوند متعالY و سر سفره وجود حق قرار گرفته و به وجود وی موجود هستند: «بوجوده ثبت الارض و السماء» (فرازی از دعای عدیله). بنا بر این آنها بدون اینکه موجودیت جدیدی را باعث شوند، هر یک فقط چهره ای از ذات خداوند متعالYرا به نمایش می گذارند؛ پس هر آنچه در پهنه واقعیت ها وجود داد وجودی الاهی است؛ نه واقعیتی سکولار و بی تفاوت با موجودیت خداوند متعالY بلکه وی هست به عین هستی خداوند متعالY؛ بنا بر این واقعیت ها همه الاهی هستند، نه سکولار.
نتیجه این نظریه که همه موجودات به عین وجود خداوند متعالY موجود هستند، این است که همه آنها به لحاظ ماهوی و چیستی ذاتشان نیز ماهیتی و حقیقتی جز ماهیت و حقیقت حق نداشته باشند؛ زیرا تعدد ماهیات به تعدد وجودهایی است که از آنها انتزاع می شوند اما در بحث های پیشین روشن شد که تمام اشیا به هستی یگانه حق موجود هستند و هستی مغایر و متمایزی ندارند؛ بنا بر این وقتی وجودات متکثری نبود ماهیات متکثری نیز تقرر نمی یابند؛ و ماهیت حقیقی نیز متکثر و گوناگون نخواهد بود؛ پس همان گونه که در پهنه هستی همه هستی ها به هستی حق موجود هستند، نه به وجود مغایری؛ همچنین همه ذوات و ماهیات به ظاهر متخالف به عین ماهیت حق، ماهیتی و ذاتی دارند؛ نه به ماهیتی بیگانه و مغایر با ماهیت حق. از اینجا روشن می شود که همه آنچه به عنوان ماهیت های گوناگون نامیده و یاد می شود فقط به لحاظ ظهوری با هم متفاوت هستند و فقط ماهیت یگانه خداوند متعالY است که در چهره های گوناگون جلوه گری می کند و خود را در قالب های گوناگون به معرض نمایش می گذارد؛ بنا بر این همه آنچه به عنوان ماهیات گوناگون یاد می گردد نیز ماهیتی الاهی هستند، نه سکولار و بی تفاوت با ماهیت خداوند متعالY؛ بلکه آنها عین ماهیت حق هستند که در قالب خاصی آن ماهیت یگانه حق را در چهره خاصی به نمایش می گذارند؛ بنا براین آنها فقط به لحاظ ظهوری با ماهیت خداوند متعالY و با هم دیگر متفاوت هستند.
(b) ب) ادله نقلی بر سکولار نبودن واقعیت های معلوم
افزون بر برهان عقلی بیان شده، از آیات و روایات فراوانی نیز می توان ادعای سکولار نبودن واقعیت ها را استنباط کرد که در ذیل به برخی از آنها می پردازیم.
1. «اینما تولوا فثم وجه الله» (بقره، 115)؛ به هر سو رو کنید آنجا چهره خداوند متعالY است.
چهره، مهم ترین معرف هویت یک شخص است؛ به گونه ای که آن شخص بودن آن شخص، به ملاک چهره وی است؛ بنا بر این وقتی بر اساس این آیه هر چیزی چهره ای از چهره های خداوند متعالY باشد؛ پس هر چیزی جز هویت یگانه حق چیز دیگری نیست؛ بنا بر این ما در رویارویی با هر چیزی با هویت و ذات یگانه خداوند متعالY روبه رو هستیم نه با شی ء بیگانه ای.
2. «هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن»؛ وی است که اول و آخر و آشکار و نهان است.
طبق مفاد این آیه، خداوند متعالY هم نخستین شی ء است و هم واپسین شی ء و نیز هم آشکار است و هم نهان؛ و این خود نشان می دهد که واقعیت واپسین شی ء، همان واقعیت نخستین شی ء است؛ زیرا اگر الاول و الآخر دو واقعیت متباین باشند؛ در این صورت خداوند متعالY فقط ممکن است یکی از آن دو واقعیت متباین باشد؛ یعنی یا باید الاول باشد، یا الآخر؛ حال آنکه معنای آیه این است که وی هم الاول است و هم الآخر؛ پس الاول و الآخر دو واقعیت متباین و متمایز از هم نیستند؛ بلکه یک واقعیت است که در دو جلوه اولیت و آخریت خود را نشان می دهد؛ بنا بر این موجودی که در سلسله علل و معالیل به عنوان واپسین موجود این سلسله قرار می گیرد را نباید موجودی متباین و متمایز با ذات حق دانست؛ و گرنه لازم می آید که خداوند متعالY دیگر الآخر نباشد که این بر خلاف مفاد آیه است؛ پس تفاوت معلول اخیر با ذات حق، تفاوتی ظهوری است نه وجودی؛ یعنی یک ذات واحد است که گاهی در چهره علت العلل ظاهر می شود و گاهی در چهره معلول العلل و آخرین معلول، بدون اینکه با اولیت یا آخریت، واقعیت وجودی الاول و الآخر گوناگون شود؛ از این رو در بسیاری از روایات وارده که بیانی برای آیه مورد بحث هستند، به صراحت روشن شده که آخریت خداوند متعالY تحقق هر شی ء دیگر بعد از وجود خدا را نفی می کند؛ چنانکه اولیت او تحقق هر شی ء دیگر، پیش از وجود خدا را نفی می کند؛برای مثال در نهج البلاغهچنین آمده است: «الحمد لله الاول فلا شیء قبله و الآخر فلا شیء بعده» (نهج البلاغه، خ96)؛ ستایش خدایی را است که اولین شی ء است؛ پس شی ای پیش از وی موجود نیست؛ و آخرین شی ء است؛ پس شی ای بعد از وی موجود نیست؛ طبق این روایت لازمه آخریت خداوند متعالY این است که هیچ موجودی بعد از وجود خداوند متعالY تحقق نیافته است؛ بنا بر این آنچه به عنوان حقائق ممکن شناخته می شوند وجود مباین و متمایزی از وجود خداوند ندارند؛ و گرنه شی ای بعد از واجب الوجود موجود شده و در این صورت وجود خداوند متعالY آخرین شی ء نخواهد بود؛ و این خلاف مفاد روایت است؛ پس آنچه به عنوان حقائق ممکن شناخته می شوند، با وجود خداوند متعالY تفاوت ظهوری دارند، نه تباین وجودی.
مسئله درباره آشکار و پنهان بودن خداوند متعالY نیز به همین منوال است؛ بنا بر این تمام واقعیت های آشکار یا نهان نیز در حقیقت همان واقعیت یگانه حق هستند که گاهی در جلوه آشکاری و گاهی در جلوه نهانی تجلی می کند؛ بنا بر این تمام چیزها جلوه های گوناگون خداوند متعالY هستند و حقایقی بیگانه با وی نیستند؛ بنا بر این هیچ واقعیتی، واقعیتی سکولار نیست؛ بلکه همه به عین موجودیت حق موجود هستند.
3. شیخ صدوق; از حضرت موسی بن جعفر8 روایت می کند که آن حضرت در سجده می فرمود: «یا من علا فلا شیء فوقه یا من دنا فلا شیء دونه» (ابن بابویه (شیخ صدوق)، 1398ق، ص67). نیز مانند این عبارت در دعاهای ماه رمضان چنین وارد شده است: «یا من علا فلا شی ء فوقه و دنی فلا شی ء دونه» (مفاتیح الجنان، اعمال سحرهای ماه رمضان)؛ ای خدایی که آنچنان برتری یافتی که برتر از وی چیزی نیست و آنچنان پستی گرفتی که پست تر از وی چیزی نیست. طبق این روایت خداوند متعالY هم در اوج هستی است؛ به گونه ای که هیچ چیزی برتر از وی نیست و هم در حضیض پستی است؛ به گونه ای که هیچ چیزی پست تر از وی نیست؛ بنا بر این طبق این روایت نباید خداوند متعالY را موجودی پنداشت که فقط در قله هستی است؛ بلکه آن چیزی که در نازلترین مرتبه موجودات قرار دارد نیز همان واقعیت خداوند متعالY است؛ و این اوج و حضیض جز همان واقعیت حق چیزی نیستند؛ به قول فردوسی
جهان را بلندی و پستی تویی ندانم چه ای هر چه هستی تویی
بنابراین هیچ واقعیتی حتی نازل ترین موجود جهان هستی، واقعیتی سکولار و بی تفاوت از هستی خداوند متعالY نیست؛ بلکه وی نیز واقعیتش همان واقعیت خداست؛ گر چه تفاوت ظهوری که باعث اختلافی در واقعیت و موجودیت نیست، بین آن اوج و این حضیض برقرار است.
(c) ج) سکولار نبودن گزاره های علمی
با ادله عقلی و نقلی روشن شد که واقعیت ها چه به لحاظ موجودیت شان و چه به لحاظ ماهیت شان هیچ مغایریتی با هستی و چیستی خداوند متعالY ندارند؛ بلکه همه موجود هستند به موجودیت خدا و ماهیت هستند به ماهیت خداوند؛ بنا بر این حال که اثبات شد که هر موجودی به عین وجود خدا موجود است، نه به وجودی مغایر؛ و هر ماهیتی به عین ماهیت خداوند ماهیت است، نه به ماهیتی متخالف؛ پس در علوم توصیفی که درباره هر موضوعی، توصیفی ارائه می شود، آن موضوع، وجود یا ماهیت خداوند متعالY است که توصیف می شود و هر محمولی که درباره موضوعی توصیفی می کند آن محمول توصیف گر نیز وجود یا ماهیت خداوند متعالYاست که حمل شده و بیان کننده و توصیف گری می کند؛ به عبارتی دیگر در هر علمی، موضوع توصیف شده و محمول توصیف کننده هیچ یک با ماهیت و هستی خداوند متعالYبیگانه نیستند و با ماهیت و هستی وی مغایرتی ندارند بلکه هر دو، چهره ای از چهره های حق هستند؛ بنا بر این هیچ گزاره توصیفی در هیچ علمی نیست که به حسب موضوع و محمولش سکولار باشد و نسبت به ماهیت و واقعیت حق بی تفاوت باشد، بلکه هر سخنی، سخنی و توصیفی از تجلی خداوند متعالY و به واسطه تجلی خداست؛ پس تمام علوم توصیفی، الاهی و غیرسکولار هستند؛ و به هیچ وجه نسبت به خداوند متعالYبی تفاوت و لابشرط نیستند؛ بنا بر این همان گونه که اگر در علم کلام گفته شود «خداوند، موجودی ازلی است» یا گفته شود «خداوند، یگانه است» همه، این گونه گزاره ها را به علت اینکه درباره خداست و از خداوند متعالY سخن می گویند گزاره الاهی می دانند؛ باید گفت دیگر گزاره ها نیز به علت اینکه درباره خداوند متعالY سخن می گویند، گزاره های الاهی هستند؛ گر چه شخص گوینده نداند که وی درباره خدا سخن می گوید.
تا اینجای بحث روشن شد هر محمول توصیف گری، چهره ای از چهره های خداست که درباره چهره ای از خداوند متعالYتوصیفی می کند؛ از این رو هر ستایشی ستایش از خداوند متعالY است؛ چون هر ستایشی گونه ای از توصیف است؛ از این رو است که در بسیاری از روایات منقول از امامان معصوم: به این نکته توجه شده است که حمد و ستایش از هر چیز حمد و ستایش از خداست؛ برای مثال، در مناجات الذاکرین از مناجات های پانزده گانه صحیفه سجادیه چنین آمده است که:
«انت المسبح فی کل مکان، و المعبود فی کل زمان، و الموجود فی کل اوان، و المدعو بکل لسان، و المعظم فی کل جنان» (مفاتیح الجنان، مناجات خمسه عشر)؛ ای خدا، تو همانی که در هر مکانی ستوده می شوی و در هر زمانی مورد عبادت واقع می شوی و موجود در هر زمانی؛ به هر زبانی خوانده می شوی، و در هر دلی به بزرگی یاد می شوی.
و نیز در مکارم الاخلاق طبرسی از پیامبر اکرم6نقل شده است که فرمود:
«تکرمت عن ان یکون لک شبیه و تجبرت عن ان یکون لک ضد فانت الله المحمود بکل لسان و انت المعبود فی کل مکان و انت المذکور فی کل اوان و زمان» (طبرسی، 1370، ص344)؛ ای خدا، تو گرنمایه تری از آن هستی که شبیهی داشته باشی و قدرتمندانه تری از آن هستی که ضدی برای تو باشد؛ از این رو تو همان خدایی هستی که به هر زبانی ستایش می شوی و همان معبودی هستی که در هر مکانی عبادت می شوی و تو همانی که در هر آن و زمانی ذکر خواهی شد.
در دعای جوشن کبیر چنین وارد شده است: «یا من لا یرغب الا الیه»؛ ای خدایی که جز به سوی تو هیچ رغبت و میلی تحقق نمی یابد؛ بنا بر این طبق این روایات هر چه ستوده می شود در حقیقت در آن ستایش، خداوند متعالYاست که ستایش می شود و از هر چیزی ذکری به میان می آید در حقیقت از خداوند متعالYذکر به میان آمده است؛ و اگر در دلی نسبت به چیزی عظمت و بزرگی احساس شود، در حقیقت این بزرگی خداست که در آن دل احساس شده است؛ و اگر نسبت به چیزی رغبت و اشتیاقی شکل گرفت، در حقیقت آن رغبت و اشتیاق، رغبت و اشتیاق به خداست. در اینجا اشعار زیر مناسبت دارد:
ما پی غمزه او کوی به کوییم همه
ما به هر نغمه او سوی به سوییم همه
او به هر جلوه گهی حسن و جمالی بنمود
ما بدان جلوه بسی بادیه پوییم همه
ما به چوگان رخش در حرکاتیم مدام
یا به مژگان زدنش بسان گوییم همه
به توهم شده ایم گرم به آغوش کسی
دیده بگشای که گرم از بر اوییم همه
ما بوجدیم و سروریم ز بوی خوش او
در خیالیم که بو از گل و بوئیم همه
بگمانیم که مست از می جامی شده ایم
بنگر مست از آن طرفه سبوئیم همه
ما گرفتار به زلف رخ هر یار شدیم
چون گرفتار به آن سلسله موئیم همه
گرچه در گفت و شنودیم از این باب و از آن
جز از آن یار نگفتیم و نگوئیم همه
نک به هر طالب و مطلوب بگویید عیان
ما به او لب به لب و روی به روئیم همه
پس چو موسی بشنو از دهن یار که گفت
خلع نعلین کنی، حضرت هوییم همه
Section 3.04 پاسخ به یک اشکال
در اینجا ممکن است این اشکال به ذهن برسد که لازمه اینکه هیج گزاره علمی سکولار نباشد، این است که گزاره های باطل و نا نما از واقع و حتی گزاره هایی که بر الحاد و نفی هستی خداوند متعالY دلالت دارند نیز الاهی باشند و نه سکولار یا ضددینی و پذیرش چنین لازمه ای باعث خنثا شدن تقسم علم به علم دینی و علم سکولار می شود.
پاسخ این است که آنچه برهان بیان شده بر آن دلالت داشت، این بود که طرف وجودی از هر نقیضینی از تجلیات ذات خداوند متعالY هستند؛ بنا بر این گزاره های باطل که فاقد محکی واقعی و نفس الامری هستند و واقعا ما به ازای واقعی برای آنها نیست، مانند گزاره های الحادی، از شمول برهان مذکور خارج هستند؛ بنا بر این این گونه گزاره ها در خارج، واقعیتی ندارند تا واقعیت آنها الاهی باشد؛ بنا بر این تقسیم علوم به حق و باطل یا درست و نادرست، بدون اشکالی، باقی است و بالتبع تقسیم علوم توصیفی به الاهی و غیرالاهی پابرجا است؛ بله هر گزاره کاذبی، اجزایی واقعی نیز دارد؛ این اجزا از آن جهت که واقعیت دارند، باز علم تصوری به آنها سکولار نخواهد بود؛ مانند تصور موضوع و محمول در گزاره «عدد چهار، فرد است» که با تصورات آنها، واقعیت خداوند در مجلای خاصی نیز تصور می شود و این تصورات از این جهت الاهی هستند؛ اما فردیت چهار از آن جهت که واقعیت ندارد، الاهی نیز نیست.
در اینجا ممکن است این اشکال به ذهن برسد که لازمه اینکه هیج گزاره علمی سکولار نباشد، این است که گزاره های باطل و نا نما از واقع و حتی گزاره هایی که بر الحاد و نفی هستی خداوند متعالY دلالت دارند نیز الاهی باشند و نه سکولار یا ضد دینی و پذیرش چنین لازمه ای باعث خنثا شدن تقسیم علم به علم دینی و علم سکولار می شود.
پاسخ این است که آنچه برهان بیان شده بر آن دلالت داشت، این بود که طرف وجودی از هر نقیضینی از تجلیات ذات خداوند هستند؛ بنا بر این گزاره های باطل که فاقد محکی واقعی و نفس الامری هستند و واقعا مابه ازای واقعی برای آنها نیست، مانند گزاره های الحادی، از شمول برهان بیان شده خارج هستند؛ بنا بر این این گونه گزاره ها در خارج، واقعیتی ندارند تا واقعیت آنها الاهی باشد؛ بنا بر این تقسیم علوم به حق و باطل یا درست و نادرست، بدون اشکالی، باقی است و بالتبع تقسیم علوم توصیفی به الاهی و غیرالاهی پابرجاست؛ بله هر گزاره کاذبی، اجزایی واقعی نیز دارد؛ این اجزا از آن جهت که واقعیت دارند، باز علم تصوری به آنها سکولار نخواهد بود؛ مانند تصور موضوع و محمول در گزاره «عدد چهار، فرد است» که با تصورات آنها، واقعیت خداوند متعالY در مجلای خاصی نیز تصور می شود و این تصورات از این جهت الاهی هستند؛ اما فردیت چهار از آن جهت که واقعیت ندارد، الاهی نیز نیست.
Section 3.05 پاسخ به اشکال دیگر
ممکن است گفته شود که برای مثال، در ریاضی گفته می شود که «چهار، عدد زوج است»، روشن می باشد این گزاره درست است حتی اگر ما نگوییم که چهار و زوج بودن آن هر دو جلوه ای از جلوه های واقعیت خداوند متعالY هستند؛ بنا بر این، این گزاره توصیفی، یک علم توصیفی سکولار است و مفاد و مفهوم آن وابستگی به الاهی بودن موضوع و محمولش ندارد؛ بنا بر این طرح پیش گفته برای سکولارنبودن علوم توصیفی کامیاب نیست.
پاسخ اجمالی به این اشکال این است که ادعای درستی این گزاره توصیقی در مبنای سکولاریسم ادعای باطلی است و بر اساس الاهی نبودن گزاره ها، چنین گزاره ای بلکه هر گزاره درستی نادرست می شود؛ زیرا گزاره «چهار، عدد زوج است» گرچه فی حد نفسه و به خودی خودش درست است اما وقتی شما بر مبنای سکولاریسم رابطه مفاد این گزاره را و اجزای آن را با ذات خداوندی قطع کردید ادعای درستی این گزاره، باطل است؛ زیرا در این مبنا عینا این گزاره درست مانند گزاره های درست قرآنی است که گر چه بر اساس مبانی دینی، هر گزاره قرآنی درست است اما اگر اجزای درون این گزاره قرآنی را با تفسیر های غلط تفسیر کردید دیگر این گزاره قرآنی صادق، درست نیست؛ برای مثال، در قرآن کریم آمده است که: «الرحمن علی العرش استوی» (طه، 5)؛ اما اگر برای مثال، «عرش» را به معنای تخت جسمانی تفسیر کردیم این جمله قرآنی گرچه فی حد نفسه درست است اما در این فرض، جمله غلطی خواهد بود. درباره گزاره «چهار، عدد زوج است» نیز مسئله همین گونه است؛ این گزاره فی حد نفسه درست است؛ یعنی وقتی هر یک از اجزای تصوری این گزاره به مصداق حقیقیش اشاره داشته باشد، این گزاره درست خواهد بود؛ اما اگر برای مثال مفهوم چهار، به مصداق حقیقیش که طبق برهان بیان شده از جلوه های خداوند متعالY است، اشاره نداشته باشد، مشار الیه این چهار، در حقیقت چهار نیست؛ و ادعای زوج بودن آن بی دلیل بلکه باطل است؛ بنا بر این نمی توان بر مبنای سکولاریسم درستی این گزاره را تایید کرد.
توضیح اینکه درباره این ادعای مستشکل که «درستی این گزاره، به الاهی بودن موضوع و محمولش وابسته نیست» دو احتمال قابل تصور است؛ یک احتمال این است که منظور این باشد که درستی مفاد این گزاره وابسته به این نیست که الاهی بودن موضوع و محمول برای ما معلوم باشد و احتمال دیگر این است که منظور این باشد که درستی مفاد این گزاره وابسته به این نیست که موضوع و محمول واقعا الاهی باشند.
اگر منظور حالت اول باشد می گوییم درست است که مفاد این گزاره وابسته به این نیست که الاهی بودن موضوع و محمول برای ما معلوم باشد اما اینکه الاهی بودن موضوع و محمول برای ما معلوم نباشد، نیز آسیبی به ادعای ما نمی زند که بر اساس برهان یادشده می گوییم در گزاره «چهار، عدد زوج است» ما واقعا درباره خداوند متعالY و به واسطه وی سخن گفته ایم و توصیف کننده و توصیف شده هر دو چهره ای از چهره های خداوند متعالY هستند؛ بنا بر این، این گزاره توصیفی، واقعا یک علم توصیفی سکولار نیست بلکه این گزاره درباره خداوند متعالY و به واسطه خداست و جهل ما به الاهی بودن آن و اجزای آن نیز نافی الاهی بودن نیست؛ چنانچه اگر کسی بداند که «انسان، از هوا تنفس می کند» اما نداند که ماهیت هوایی که انسان از آن تنفس می کند، چیست؛ این ندانستن ماهیت هوا، آگاهی وی را به اینکه انسان از هوا تنفس می کند را باطل نمی سازد و این گزاره که «انسان از هوا تنفس می کند» باطل نمی شود.
اگر منظور حالت دوم باشد؛ یعنی می گویید درستی این گزاره وابسته به این نیست که موضوع و محمول واقعا الاهی باشند؛ می گوییم در این فرض نیز دو مورد محتمل است؛ زیرا یا می پذیرید که الاهی نبودن موضوع گزاره برای مثال مساوی است با هیچ هیچ بودن آن یا نمی پذیرید؛ یعنی در عین اینکه موضوع الاهی نمی دانید اما می گویید موضوع یک نحوه واقعیتی دارد؛ اگر برای مثال «چهار» و «زوجیت» واقعا هیچ هیچ باشند، خوب هیچ هیچ، نه واقعیت خارجی دارد و نه واقعیت ذهنی؛ نه واقعیت واقعی دارد و نه واقعیت فرضی و اعتباری؛ روشن است در فرض نیستی ناب گزاره ای منعقد نمی شود تا آن گزاره درست باشد.
اگر در عین اینکه آنها الاهی نیستند اما یک نحوه واقعیتی دارند؛ در اینجا می گوییم در این فرض نیز، ممکن نیست که گزاره «چهار، زوج است» درست باشد؛ زیرا وقتی برای مثال «چهار» واقعیتی داشت این واقعیت در مقام مقایسه با ذات خداوند متعالY، از دو حال بیرون نیست چون یا خود واقعیت چهار یا نقیضش باید یکی بر ذات خداوند متعالY حمل شود؛ زیرا ارتفاع نقیضین از هر موضوع مفروضی محال و ناممکن است؛ پس یا «چهار» بر ذات خداوند متعالY حمل می شود یا نقیض آن؛ اما اگر واقعیت «چهار» بر ذات خداوند متعالY حمل شود، خلف فرض است؛ زیرا اگر وی بر ذات خداوند متعالY حمل شود، در این صورت طبق بیانی که توضیحش در برهان یادشده گذشت وی واقعیتش عین ذات خداوند متعالY خواهد بود که در این صورت وی یک واقعیت الاهی خواهد بود اما فرض شما این بود که الاهی بودن چنین واقعیتی مردود و باطل باشد؛ پس این احتمال، خلاف فرض شماست و اگر نقیض چنین واقعیتی (که طبعا این نقیض از سنخ عدم است) بر ذات خداوند متعالY حمل شود؛ لازم می آید که ذات حق مصداق حقیقی یک نحوه عدم باشد اما ذات حق که هستی ناب و وجود محض می باشد محال است که مصداق حقیقی عدم باشد؛ پس همه احتمالات فرض الاهی نبودن و در عین حال درست بودن گزاره، باطل شد؛ بنا بر این روشن شد این ادعا که ما می توانیم در علوم توصیفی بدون الاهی بودن اشیا، محمولاتی را بر موضوعاتی به گونه درست و صادق، حمل کنیم ادعایی باطل و نامعقول است بلکه باید قبول کرد در هر گزاره علمی درستی، هر محمولی بر هر موضوعی حمل می شود، به ملاک الاهی بودن موضوع و محمول، این حمل امکان دارد؛ و لاغیر؛ و به ملاک الاهی بودن، آن گزاره، درست و صادق است و لاغیر؛ پس هیچ علمی و هیچ گزاره علمی درست در علوم توصیفی، سکولار نخواهد بود؛ و بر همین مبنا هر گزاره در صورتی درست و صادق است که الاهی باشد؛ یعنی مفاد مجموع گزاره و هر یک از اجزای آن، جلوه ای از جلوه های بی نهایت خداوند متعالY را به نمایش بگذارد.
Section 3.06 نقد دو دیدگاه
1. چنانکه روشن شد موجودات و اشیا هم به لحاظ هستی شان و هم به لحاظ چیستی و ماهیت شان واقعیاتی الاهی هستند و چهره ها و جلوه های ذات حقY هستند و هر گز نسبت به خداوند متعالY، واقعیاتی بیگانه و سکولار و بی تفاوت نیستند؛ از این رو هر گونه بگومگوی صادقی درباره آنها، توصیفی است از خداوند متعالY و به واسطه وی، به گونه ای که هم موضوع توصیف شده و هم محمول توصیف کننده، همه جلوه های ذات حقY هستند و اصلا این گزاره ها در صورتی درست و صادق هستند که سخنی از خداوند متعالY در آنها باشد؛ گر چه ما ندانیم که این سخنان درباره خداست؛ پس نباید پنداشت که الاهی بودن علوم توصیفی فقط در صورتی است که دستورالعمل های ارزشی از ناحیه دین و اخلاق را درباره آنها جاری کنیم (ر.ک به: علی مصباح یزدی، [بی تا]، ص21)؛ گر چه ما این را قبول داریم که دستورالعمل های ارزشی برای علوم توصیفی هم می توانند از جهتی، رنگ الاهی بودن به علوم توصیفی بدهند؛ برای مثال، اگر کسی به قصد کسب رضایت خداوند متعالY، ریاضیات آموزی کند؛ علمش و گزاره های معلومه وی رنگ خدایی می یابند؛ این درست است اما این که معیار الاهی بودن علوم توصیفی را در این حد قرار دهیم که دستورات ارزشی درباره آنها رعایت شوند و توجهی به الاهی بودن خود واقعیت ها و بالتبع توجهی به الاهی بودن توصیفات علمی درباره آنها نشود، خطای برزگی است که ما را مجبور می کند که به حداقل بسنده کنیم و خواهی نخواهی ما را از جهت واقعیات گزاره ها به دره ای هولناک سکورلاریسم ساقط می کند بلکه این، به انکار مطلق علم می انجامد و این برای یک محقق، پذیرفتنی نیست.
2. از انظار دیگری که برای توجیه الاهی بودن علوم شده نظریه است که استاد آیت الله جوادی آملی ارائه کرده اند که اجمال این نظریه این است که پدیده های جهان، مخلوق و فعل خداوند متعالY هستند؛ و علم پرده از فعل خداوند متعالYبرمی دارد؛ بنا بر این هر علم درستی، الاهی و دینی است (جوادی آملی، 1386، ص125).
این توجیه گر چه نسبت به دیدگاه نقدشده پیشین دایره الاهی بودن علوم را بیشتر و گسترده تر می کند اما با این حال با این توجیه، بسیاری از گزاره های علمی صادق تحت شمول این توجیه قرار نمی گیرند؛ زیرا موضوع گزاره در بسیاری از گزاره های علوم، از ماهیات است و روشن می باشد که ماهیات، مجعول بالذات و فعل حقیقی خداوند متعالY نیستند؛ بنا بر این توجیه پیش گفته در الاهی بودن چنین گزاره هایی ناتمام است؛ زیرا حد وسط برهان آنان فعل الله است اما ماهیات، فعل الله نیستند مگر بالعرض و المجاز.
اگر گفته شود که ماهیات گر چه مجعول حقیقی نیستند اما بدون وجودشان ماهیتی در کار نیست؛ بنا بر این در این گونه گزاره ها نیز باور به گزاره در صورتی سامان می یابد که وجودی برای آن ماهیات از ناحیه خداوند متعالY شکل گیرد و روشن است وجود ماهیات، فعل خداوند متعالY است؛ پس علم به این گونه گزاره ها نیز با واسطه وجود مجعول، الاهی می شود و سکولار نخواهد بود.
پاسخ این است که در گزاره های علوم، از عوارض ذاتی موضوع سخن گفته می شود و عوارض ذاتی هر موضوعی از لوازم آن است؛ روشن است وقتی موضوع گزاره از ماهیات باشد دخالت وجود شی ای در ثبوت محمول برای موضوعی که از سنخ ماهیات است لازمه اش دخالت بیگانه در ثبوت لازمه شی ای برای ملزوم است؛ که به خلف در لزوم می انجامد؛ بنا بر این در این گونه گزاره ها، نه وجود آن ماهیات، و نه فعل الله بودن آن وجود، ممکن نیست در ثبوت محمول برای موضوع ماهوی نقشی و دخالتی داشته باشد؛ اما علم ما در گزاره به همین ثبوت محمول به موضوع تعلق می گیرد؛ بنا بر این متعلق خارجی علم ما از افعال خداوند متعالY نیست؛ بنا بر این توجیه بیان شده نمی تواند این گونه گزاره های علمی را از سکولاربودن خارج سازد؛ برای مثال، وقتی در ریاضی می گوییم «چهار، زوج است»؛ موضوع در این گزاره یک ماهیت است و زوجیت به عنوان لازمه ذاتی آن ماهیت بر آن حمل می شود و آنچه در این گزاره، علم ما به آن تعلق می گیرد ثبوت زوجیت برای ماهیت چهار است؛ روشن می باشد نه ماهیت چهار مجعول و معلول خداوند متعالY است؛ زیرا دیدگاه درست این است که ماهیات حقیقتا مجعول نیستند و نه ثبوت زوجیت برای چهار، فعل خداوند متعالY است؛ زیرا طبق فرض، زوجیت، لازمه ماهیت چهار است؛ اگر ثبوت زوجیت برای ماهیت چهار (که خود معلول خداوند متعالY نیست) با دخالت خداوند متعالY باشد لازمه اش این است که ورای ذات چهار، چیز دیگری در ثبوت زوجیت برای چهار نقش داشته باشد. این به این معناست که خود ملزوم (یعنی ماهیت چهار) به تنهایی کافی نیست در ثبوت لازمه اش برای وی؛ که این خود به این معناست که لازمه چهار لازمه چهار نباشد که این خلف در لزوم زوجیت نسبت به چهار است؛ بنا بر این ثبوت زوجیت برای چهار فعل خداوند متعالY نیست؛ بنا بر این توجیه بیان شده که حد وسطش فعل الله بودن اشیاست، در اینجا جاری نیست و این توجیه نمی تواند الاهی بودن این گزاره و امثال آن را اثبات کند.
Section 3.07 پاسخ به برخی شبهات
درباره این نظریه، شبهاتی مطرح است که به اجمال به پاسخ برخی آنها می پردازیم؛ یک شبهه این است که این نظریه باعث تطهیر تمام علوم امروزی است؛ زیرا اگر ما تمام علوم را به گونه تکوینی الاهی بدانیم؛ پس همه علوم ذاتا پاک و منزه هستند و معنا نمی دهد که درصدد الاهی کردن علوم باشیم و به دینی کردن آنها بپردازیم.
پاسخ این است که؛ اولا، این نظریه نمی گوید همه آنچه به نام گزاره های علمی مطرح می شوند الاهی هستند و قائل نیست به اینکه هر گزاره ای الاهی است بلکه می گوید هر گزاره ای که صادق است و با واقع انطباق دارد، خواهی نخواهی و به حسب واقع، الاهی است؛ بنا بر این گزاره های کاذب از آن جهت که کاذب هستند، ذاتا ناپاک هستند؛ و معنا می دهد که ما با هر گزاره باطلی و از جمله با ادعای سکولاربودن علوم، به خاطر ناپاکی غلط بودنش مبارزه کنیم؛ ثانیا، این درست است که گزاره های علمی درست، ذاتا پاک هستند؛ و معنا ندارد ما با دینی کردن آنها، آنها را تطهیر کنیم؛ اما از سوی دیگر این گزاره های علمی ذاتا پاک، از ناحیه سکولارها مورد اتهام غیرالاهی بودن واقع شده اند و از طرف آنان متهم هستند به بریدگی از خداوند متعالY و بی تفاوتی نسبت به وی و اینجا است که معنا می دهد ما با اقدامات منطقی و برهان آوری برای اثبات الاهی بودن آنها، آن گزاره های پاک را از اتهام ناحق غیرالاهی بودن پاک کنیم؛ بنا بر این کار ما در اینجا مانند کار شاهدی است که در دادگاه باعث تبرئه یک بی گناه از جرم می شود؛ روشن است آن بی گناه، واقعا آلوده به گناه مورد نظر نبوده اما به ناحق در جامعه متهم به گناه شده است و شهادت شاهد عادل، آن بی گناه را از اتهام مجرم بودن تطهیر می کند نه از خود جرم؛ بنا بر این لازمه قبول این نظریه، بی معنا بودن مبارزه علیه سکولاریسم نیست؛ بلکه چنین مبارزه ای، همه گزاره های درست را از اتهام غیرالاهی بودن مبرا می کند، نه از خود غیرالاهی بودن.
شبهه دیگر این است که نهایت چیزی که از بیان پیشین اثبات می شود الاهی بودن گزاره های صادق است؛ نه دینی بودن و نه اسلامی بودن آنها؛ حال آن که در این حوزه، بیشتر دینی بودن و اسلامی بودن علوم مورد توجه است.
پاسخ این است که با برهان پیش گفته روشن شد که «هر گزاره علمی حقیقی، الاهی است». مفاد این گزاره این است که هر گزاره علمی حقیقی، چهره الاهی دارد؛ یعنی هر سخن درستی، سخنی و توصیفی از خداوند متعالY و به واسطه خداست و نیز روشن شد که درستی گزاره ها منحصرا در گرو الاهی بودن آنهاست؛ آشکار است رسیدن به چنین نکته ای و اذعان به آن یکی از عالی ترین مراتب توحید است که از ارکان ادیان الاهی و به ویژه دین اسلام است؛ چون در التزام به الاهی بودن هر علمی، ما در فضای علمی، مشرب توحیدی پیدا کرده ایم؛ روشن است توجه به توحید؛ و مشرب توحیدی داشتن در هر حوزه ای از مهم ترین بخش های دین و به ویژه اسلام است؛ پس می توان با این دعوا و اثبات آن برای صاحبان اندیشه، آنان را در حوزه علوم توصیفی، موحد و بنا بر این متدین و مومن سازیم که یکی از اهداف عالی دین و به ویژه دین اسلام است؛ بنا بر این این نظریه، دینی بودن علوم را بلکه اسلامی بودن علوم را نیز تایید می کند.
Section 3.08 جمع بندی و نتیجهگیری
علوم توصیفی صادق که واقعا بیانگر واقعیتی از واقعیات هستند، همه علومی الاهی و دینی هستند و نه سکولار و بی تفاوت نسبت به خداوند متعالY. البته این الاهی بودن را ذاتا دارند نه فقط به این قید که دستورالعمل های ارزشی درباره آنها ملاحظه شود، چنانکه در دیدگاه برخی اندیشه وران اسلامی گفته شده است.
Section 3.09 منابع و مآخذ
قرآن کریم.
نهج البلاغه.
مفاتیح الجنان.
1. ابن بابویه (شیخ صدوق)، محمدبن علی؛ التوحید؛ قم: جامعه مدرسین، 1398ق.
2. جوادی آملی، عبدالله؛ اسلام و محیط زیست؛ قم: مرکز نشر اسراء، 1386.
3. طبرسی، حسن بن فضل؛ مکارم الاخلاق؛ ترجمه شریف رضوی؛ قم: 1370.
4. مصباح یزدی، علی؛ «رابطه علم و دین از دیدگاه آیت الله محمد تقی مصباح یزدی»؛ جزوه تایپ شده، [بی تا].
*. دانشیار پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی (oshshaq@yahoo.com).