در دسترس نبودن

[نهایت ایثار]
اندر حکایات مشهور است که چون غلام خلیل با طایفه ی صوفیان عداوت خود ظاهر کرد و با هریک دیگر گونه خصومتی پیش گرفت نوری و رقام و بوحمزه را بگرفتندو به دارالخلافه بردند و غلام خلیل گفت : این قومی اند که از زنادقه اند. اگر امیر المومنین به کشتن ایشان فرمان دهد اصل زنادقه متلاشی شود که سر همه این گروه اند و اگر این خبر بر دست وی بر آید من او را ضامنم به مزدی بزرگ .
خلیفه در وقت بفرمود که گردن های ایشان بزنند.
سیاف بیامد و آن هر سه را دست بر بست . چون قصد قتل رقام کرد نوری برخاست و به جایگاه رقام –بر دستگاه سیاف – بنشست ، به طربی و طوعی تمام .
مرمان عجب داشتند.
سیاف گفت : ای جوانمرد ! این شمشیر چنان چیز مرغوبی نیست که بدین رغبت پیش این آیند که تو آمدی و هنوز نوبت به تو نرسیده است.
نوری گفت : آری طریقت من مبنی بر ایثار است و عزیزترین چیزها زندگانی ست . می خواهم این نفسی چند را اندر کار این برادران کنم که یک نفس دنیا به نزدیک من دوست تر از هزار سال آخرت است از آنکه این سرای خدمت است و آن سرای قربت است و قربت به خدمت یابند.
این سخن صاحب برید برگرفت و به خلیفه رفت و گفت . خلیفه از وقت طبع و دقت سخن وی اندر چنان حال متعجب شد و کس فرستاد که اندر امر ایشان توقف کنیدو قاضی القضاه عباس بن علی بود حواله ی حال ایشان به او کرد . وی هر سه را به خانه برد و آنچه پرسید از احکام شریعت و حقیقت ایشان را اندر آن تمام یافت و از غفلت خود اندر حق ایشان تشویر خورد .
آنگاه نوری گفت : ایها القاضی ! این همه پرسیدی و هنوز هیچ نپرسیده یی که خداوند را مردانند که قیام شان به اوست و قعودشان به او و نطق و حرکت و سکون جمله بدو زنده اند و پاینده به مشاهدت او . اگر یک لحظه مشاهدت حق از ایشان گسسته شود خروش از ایشان برآید .
قاضی متعجب شد اندر وقت کلام و صحت حال ایشان چیزی نبشت به خلیقه که :« اگر اینها از ملحدانند من گواهی دهم و حکم کنم که بر روی زمین موحدی نیست »
خلیفه ایشان را بخواند و گفت : حاجت خواهید !
گفتند : ما را به تو حاجت آن است که ما را فراموش کنی . نه به قبول خود ما را مقرب دانی و نه به هجر مطرود که هجر تو ما را چون قبول توست و قبول تو چون هجر .
خلیفه بگریست و به کرامت ایشان را بازگردانید.
***
[یزدانپناه عسکری]
قبول خلیفه مثل هجر است و هجر خلیفه مثل قبول ، پس در هجر کردن ، فرد را طرد می کنند و اذیت می کنند (در دسترس است) و در قبول کردن نیز عزیز می دارند و وقت او را تلف می کنند (باز هم در دسترس است ) پس بهترین حالت خنثی بودن است که همان به چشم نیامدن است که در دسترس نبودن است.
______________
1 - تاریخ تحلیلی پنج هزار سال ادبیات داستانی ایران، صوفیانه ها و عارفانه ها، بخش اول، نادر ابراهیمی – تهران : پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی ، چاپ دوم 1377 ، ص 188