نگاهی به وسعت هوش هیجانی

6 مرداد 1403 - خواندن 4 دقیقه - 153 بازدید

هوش هیجانی زیرمجموعه ای از هوش اجتماعی است که شامل توانایی نظارت بر احساسات و عواطف خود و دیگران، تمایز قائل شدن بین آنها و استفاده از این اطلاعات برای هدایت افکار و اعمال خود است.اساسا ظرفیت یک فرد برای تشخیص، کنترل و ارزیابی احساسات است. کاربرد موثر آن مستلزم چهار عامل است که عبارتند از: "درک احساسات، توانایی استدلال با استفاده از احساسات، توانایی درک احساسات و توانایی مدیریت احساسات". در دهه گذشته، سازمانای زیادی بر اجرای سیاست هایی تمرکز کرده اند که توسعه آن را در میان کارکنان خود تسهیل می کند. منطق این استراتژی این است که هوش هیجانی از طریق اثرات مثبت آن بر رفتار سازمانی، بهره وری بالا را ارتقا می دهد. در این راستا، آن کارکنان را قادر می سازد تا استرس، چالش ها و تعارض ها را مدیریت کنند و همچنین به طور موثر ارتباط برقرار کنند و با همکاران خود همدلی کنند. عواملی که زیربنای کاربرد هوش هیجانی در محیط کسب و کار مدرن است شامل موارد زیر است. هوش هیجانی شهود و همدلی را در بین کارکنان ترویج می کند. به طور خلاصه، کارکنان را قادر می سازد تا احساسات، نیازها و نگرانی های سایر ذینفعان سازمان را تشخیص دهند. درک احساسات و دیدگاه های دیگران اولین قدم در تقویت انگیزه کارکنان است. انگیزه بالا اغلب در سازمان هایی ایجاد می شود که در آن مدیریت نگرانی های کارکنان را درک می کند و علاقه فعالی به رسیدگی به نگرانی ها نشان می دهد. از طریق شهود، مدیران می توانند به درستی نیازهای مشتریان را پیش بینی و تشخیص دهند. این منجر به توسعه محصولاتی می شود که انتظارات مشتریان را برآورده می کند. در نتیجه بهبود رضایت مشتری منجر به فروش و سود بالا می شود. شهود همچنین به مدیران کمک می کند تا نقاط ضعف و قوت جوانان خود را بشناسند. در نتیجه، آنها می توانند برنامه های آموزشی و توسعه مناسبی را برای نیروی کار خود ایجاد کنند. در نهایت، توانایی درک دیگران باعث ارتقای تنوع در محل کار می شود و در نتیجه از تنش هایی که ممکن است به دلیل تعارضات فرهنگی رخ دهد جلوگیری کند. هوش هیجانی رهبری موثر را ترویج می کند. افرادی که هوش هیجانی بالایی دارند با زیرکی سیاسی عالی و همچنین مهارت های اجتماعی همراه هستند که آنها را قادر می سازد دیگران را به طور موثر رهبری کنند. در این راستا، هوش هیجانی رهبران را قادر می سازد تا مهارت های ارتباطی موثر را برای تاثیرگذاری بر دیگران توسعه دهند و از آنها استفاده کنند. رهبرانی که قادر به تاثیرگذاری بر ذینفعان سازمان خود هستند، احتمالا کاتالیزورهای تغییر خواهند بود. به طور خلاصه، آنها می توانند از مهارت های ارتباطی خود برای ایجاد احساس فوریت برای تغییر و بازاریابی چشم انداز مورد نظر برای سازمان استفاده کنند. هوش بالای سیاسی مدیران را قادر می سازد تا حمایت جوانان خود را جلب کرده و با همه ذینفعان روابط برقرار کنند. این امر باعث ارتقای همکاری و همکاری بین کارکنان و مدیریت می شود و در نتیجه قابلیت های تیم را بهبود می بخشد. مطالعات تجربی نشان می دهد که تیم های موثر اغلب با به اشتراک گذاشتن ایده ها، منابع و تکمیل نقاط ضعف همکاران خود، عملکرد سازمان را افزایش می دهند. هوش هیجانی خودآگاهی را در بین کارکنان ترویج می کند. خودآگاهی توانایی فرد در درک نقاط قوت، ضعف، ترجیحات و قابلیت های خود است. آگاهی عاطفی کارکنان را قادر می سازد تا احساسات خود و تاثیرات چنین احساساتی را بر همکاران خود تشخیص دهند. در نتیجه، کارکنان قادر خواهند بود احساسات خود را به خوبی مدیریت کنند تا بهره وری خود را افزایش دهند. شناخت نقاط قوت و ضعف خود یک گام اساسی در توسعه منابع انسانی است.