پوپک دیدم به حوالی سرخس/ بانگک بر برده به ابر اندرا

31 تیر 1403 - خواندن 2 دقیقه - 667 بازدید

1 پوپک دیدم به حوالی سرخس

بانگک بر برده به ابر اندرا

2 چادرکی دیدم رنگین برو

رنگ بسی گونه بر آن چادرا

3 ای پرغونه و باژگونه جهان

مانده من از تو به شگفت اندرا

1. پوپک: تلفظ دیگر این واژه: پوپ، پوپو، پوپش، پوپوک، بوبک، بوبه، بوبو؛ هدهد؛ پرنده ای خاکی رنگ، کوچک تر از کبوتر با خال های زرد، سیاه و سفید که روی سرش دسته ای پر به شکل تاج یا شانه دارد؛ شانه به سر؛ مرغ سلیمان؛ پوپک؛ شانه سرک؛ کوکله؛ در خوش خبری به او مثل می زنند.// حوالی سرخس: این ترکیب را باید به ضرورت شعری، بدون کسره ی اضافه خوانده شود.// سرخس: گیاهی با برگ های درشت و بریدگی بسیار و ساقه ی زیرزمینی که بیش از ۶ نوع نوع از آن وجود دارد و برخی از انواع آن تزئینی است.// بانگک: بانگ + ک: کاف در این ترکیب افاده تحبیب می کند.// بر برده: رسانیده بود// به ابر اندر: دو حرف اضافه برای یک متمم//

الف در اندرا الف اطلاق است.// حاصل بیت: هددی در حوالی سرخس دیدم که آوازش به آسمان می رسید.

2. چادرک: چادر کوچک، کاف تصغیر است. چادر: در سنسکریت čādar است. سعدی می گوید: بس قامت خوش که زیر چادر باشد / چون باز کنی مادر مادر باشد// بسی گونه: بسیار گوناگون// حاصل بیت: چادری رنگین با رنگ های گوناگون بر تن داشت. [بال هایش رنگارنگ بود.]

3. پرغونه: زشت و نازیبا// باژگونه: باژگون، برعکس، سرنگون، معکوس، معلق، وارون// از: سببیه است: به سبب// حاصل بیت: ای جهان واژگون و زشت، من به سبب تو در شگفت و حیرتم.

***