انتقاد برون مکتبی از تصوف

31 تیر 1403 - خواندن 4 دقیقه - 69 بازدید

از روزگار پیدایش تصوف، نحله های فکری گوناگون با آن سر ناسازگاری برداشتند و مورد رد و انکار آنان قرار گرفتند. در میان این نحله های فکری، متشرعین مخالف سرسخت صوفیه محسوب می شوند و تمام هم وغم خود را صرف رد و انکار آنان کردند. اعتقاد آنان بر این است که در عصر رسول (ص) هیچ نام و نشانی از آنان وجود نداشته است؛ بلکه پیامبر (ص) با شعار «لا رهبانیه فی الاسلام» انزواطلبی و عزلت را نهی کرده است و دین اسلام را دین جهاد و تلاش دانسته است. پس از رحلت حضرت ختمی مرتبت (ص) به دلیل محرومت امت از نور ولایت محمدی و انحراف زعامت جامعه اسلامی، اندک اندک افکار و اندیشه های ناتندرست در میان مسلمان رواج یافت که سبب پدید آمدن عده ای زاهدنما شد که در زهد و ترک مال ومنال دنیا و گریز از مردم به زیاده روی کشیده شدند و با اقبال مردم به تدریج آیین و رسومی برای خود ایجاد کردند و نام صوفی بر خود نهادند و راه خود را از راه مسلمانان جدا کردند؛ چنانکه حر عاملی دراین باره می گوید: «بسیاری از شیعیان ناآگاه در مسائل دینی خود، از راه و روش پیشوایان دین و بزرگان پیشین خود منحرف شده و راه و رسم آن دسته از دشمنان کینه توز خویش را پیموده اند که در احکام دین به دستورات پیشوایان اهل بیت، تن درندادند و با اختراع نامی دینی برای خویشتن، صوفی نام گرفتند و از دستورات نبی اکرم (ص) و ائمه معصومین (ع) سر باز زدند و لازمه عمل این دسته از مردم ناآگاه همسویی آنان در عقیده و رفتار با دشمنان شقاوتمندی بود که با اظهار پارسایی و بی رغبتی به دنیا، خود را فراتر از ائمه تلقی کرده و بدین سان، به فریب مردم پرداختند» (ر.ک: حر عاملی، 1390: 15 16).

حمایت سیاسی فرمانروایان و کمک های مالی قدرتمندان، تصوف را به صورت قطب های قدرت و ثروت درآورد تا جایی که برخی صوفیان در مناصب بالای حکومتی وارد شدند؛ چنانکه شیخ شهاب الدین سهروردی[1]، شیخ المشایخ صوفیه در سمت سفیر از سوی خلیفه وقت به دیدار پادشاهان سلجوقی آمدوشد داشت. پادشاهان و قدرتمندان نیز برای جلب حمایت صوفیان به زی آنان درمی آمدند و خرقه بر تن می کردند.

به هرروی متشرعین برای سرکوب و انکار صوفیه دست به تالیف و تصنیف و فتوا زدند. به عنوان نمونه می توان به حر عاملی اشاره کرد که هدف از تالیف «رساله الاثنی عشریه فی الرد علی الصوفیه» را جلوگیری از افتادن شیعیان به دام صوفیان بیان می کند (حر عاملی، 1390: 16).

.[1] یکی از شگفتی های تبار بشر، نور چشم خرد و ایمان، شیخ شهاب الدین یحیی بن حبش بن امیرک سهروردی ملقب به شیخ اشراق است. او در سال 532 خورشیدی (549 ه. 1154 م) در یکی از روستاهای زنجان دیده به جهان گشود. دانش مقدماتی خود را نزد مجدالدین جبلی در مراغه به پایان رسانید و پس ازآن، به اصفهان رفت و نزد ظهیرالدین فاریابی، تحصیلات خود را پی گرفت. سپس به سیر و سیاحت در ایران پرداخت و به خدمت بسیاری از مشایخ صوفیه رسید تا آن که گذار او به حلب افتاد و در خدمت ملک ظاهر، پسر صلاح الدین ایوبی، سردار معروف جنگ های صلیبی، ماندگار شد. او با طرح اعتقادات خود، مخالفت و دشمنی بسیاری از علما و شریعت مداران زمانه را برانگیخت تا حدی که از ملک ظاهر مرگ او را خواستار شدند؛ اما ملک ظاهر با خواسته ی ایشان مخالفت می کرد تا آن که ظاهر اندیشان زمانه، به نزد صلاح الدین ایوبی به دادخواهی رفتند و صلاح الدین ایوبی بنا به موقعیت حساس سیاسی و برای حفظ نفوذ و جایگاه و پایگاه خود به تایید علمای دین محتاج بود؛ بر این اساس به درخواست ایشان رضایت و ملک ظاهر را تحت فشار قرارداد. سرانجام ملک ظاهر، شیخ اشراق را که در حلب مریدان و ارادتمندان زیادی پیداکرده بود در سال 561 خورشیدی (578 ه) به زندان انداخت. او مدتی زیادی در زندان ماند تا جان به جان آفرین تسلیم کرد و راهی دیار پاک مشرقی شد (ر.ک: مدرسی و مام علیپور، 1402: 45).