نقد درون مکتبی تصوف اسلامی
این دسته در میان خود صوفیان سر برکرده اند و به گزاف نخواهد بود اگر بگویم، نهضت تصوف حاصل همین نگاه انتقادی به حاکمانی است که خود را وارثان بلامنازع و به حق حضرت رسول می دانند. وارثان ناخلفی که در سایه سار پربرکت پیامبر رحمت، محمد (ص) به عیش و نوش و غارت جان و مال مسلمان پرداختند.
آغاز این حرکت را باید کودتای سیاسی سقیفه دانست. پیروزی کودتای نخبگان عرب که به مثابه شکست آرمان های انسانی اجتماعی نهضت اسلام بود، عوارضی به دنبال داشت که باید از ارتداد سیاسی کلامی، انفعال و اعتزال سیاسی عامه مسلمانان یاد کرد. بدین سان آن بخش از مسلمان اولیه که تاب وتوان تحلیل کودتا را نداشتند و از برخورد با آن عاجز بودند، به فلج اندیشه دچار شدند؛ ولی توانستند حساب اسلام واقعی را از گندم نمایان جو فروش جدا کنند و به اعتزال سیاسی روی آورند و پارسایی پیشه کنند (رک: بدوی، 1389: 10 11؛ نیز زرین کوب، 1369: 1 29؛ غنی، 1366: 17؛ زرین کوب، 1385: 44 45). این میل به زهد و عزلت به ویژه در دوره بعد از خلفای راشدین که بنی امیه[1]خلافت را تقریبا به سلطنت تبدیل کردند در بین عده ای از مسلمانان قوتی بیشتر یافت و منتهی شد به نوعی زهد[2]که گویی چون عکس العملی بود در برابر افراط و اسراف آن عده از مسلمانان که به کلی در ثروت و تجمل غوطه ور شده بودند (ر.ک: زرین کوب، 1385: 45).
پس از چندی با اقتدار امویان و آغاز امپراتوری عربی، بحران های سیاسی اجتماعی و اقتصادی و تشدید خشونت و رعب و حرمان و ناامیدی در اذهان جاگیر شد و تصویر سیاهی از اسلام در ذهن مردم ایجاد شد. در چنین گیر و داری، گروهی که دست این جوفروشان گندم نما برای آنان رو شده بود، به کنج عزلت پناه بردند و پارسایی[3]پیشه کردند. حرکتی که درواقع طغیان خاموش علیه حاکمیت محسوب می شود.
211. انتقاد صوفیان نخستین
با آشکار شدن افکار صوفیه و به پایه و پایگاه رسیدن آنان بی گمان باید بپذیریم که عده ای به امید نام و نان به خیل صوفیه درآمده اند. این موضوع خود سیر صعودی انحرافاتی که به آهستگی و پیوستگی در جمع صوفیان رخ می نمود، گاه در برهه ای چنان بر دامنه این انحرافات افزوده می شود که در نظر صوفیان همان عصر دوره قبل که عاری از این انحرافات بود دوره تقدس و طلایی است. بر این اساس اعتقاد ما بر این است اگر مشایخ قرون اولیه این گونه اسطوره ای شده اند، همین موضوع باشد.
به هرروی باید به این نکته اشاره شود که نقد حال و احوال صوفیان از خود چنان پرگستره شده است که حتی دامن مشایخ اسطوره ای را هم می گیرد. «نه تنها در قدیمی ترین کتب صوفیه عیار تصوف هم عصران محک زده می شود و اغلب ناسرگی آن آشکار می گردد؛ بلکه سخنانی که در کتب طبقات الصوفیه، تذکره ها و آثار تعلیمی منثور و منظوم عرفانی نیز از مشایخ نخستین نقل می شود، حکایت از شکایت آن بزرگان از جریان تصوف دوره خود دارد» (یوسف پور، 1380: 66 67).
از نخستین صوفیانی که برای ترویج آداب و سنن تصوف دست به تالیف زده است، ابوعبدالله حارث بن اسد محاسبی[4]است. کتاب «الرعایه لحقوق الله و القیام بها»[5]مهم ترین و مفصل ترین اثر محاسبی است. او در این کتاب بر صوفیان بی صفا می تازد که آنان نه برای رضای خدا و تزکیه نفس و صفای باطن و تحمل ریاضت؛ بلکه برای کسب جایگاه و پایگاه صوف بر تن می کنند (ر.ک: هجویری، 1392: 268).
[1]. بنی امیه یکی از شاخه های سترگ قبیله ی قریش است. گروهی از این طایفه، نزدیک یک سده (۴۱-۱۳۲ق) بر سرزمین های اسلامی حکم راندند. سده ی نخست هجری و حتی مدتی پیش از آن، به عنوان خلیفه یا عناوین حکومتی دیگر در کار بودند. این سلسله با آغاز خلافت معاویه در ۴۱ق آغاز شد و در ۱۳۲ق با شکست مروان بن محمد به پایان آمد. در این سال ها ۱۴ تن از بنی امیه، خود را خلیفه سرزمین های اسلامی می نامیدند. پس از معاویه بن یزید، خلافت امویان به شاخه ی مروانی انتقال یافت. این قوم، سابقه ی دشمنی بیست ویک ساله با پیامبر و نهضت مبارک ایشان دارند. در هر برهه ای بنا بر شرایط حاکم، به شیوه ای دست به ستیز و عداوت زدند تا نهضت پیامبر را از راه اصلی منحرف کنند (ر.ک: ابن عبدربه، 1408 ق، ج 3: 271؛ ابن اثیر، 1385ق، ج 2: 252؛ جعفریان، 1382 ش: 96؛ الوسه، 1415: 56؛ ابن ابی الحدید، بی تا: 156؛ ابن حبیب، بی تا: 34؛ ابن سعد، 1990: 87؛ ابن طقطقی، 1418: 202؛ ابن عبدالبر، 1960: 179؛ ابن فرضی، 1996: 213؛ ابن قتیبه، 1969: 47؛ ابن بکار، 1416: 585 583).
[2]. پارسایی در سال های نخست بعثت و سال های سخت مکه بیشتر ترجمان پایگاه و جایگاه اقتصادی اجتماعی محمد (ص) و یاران ایشان بود (رک: بدوی، 1389: 1؛ نیز رک: آیینه وند، 1377: 616 617؛ مادلونگ، 1385: 62 63).
[3]. این پارسایی را نمی توان به معنایی فنی آنچه بعدها «تصوف» خوانده می شود، دانست؛ بلکه این نام در اواسط قرن سوم هجری پدیدار می شود.
[4]. از مردم بصره و ساکن بغداد بود و از معاصران احمد بن حنبل است. او در سال 243 در بغداد وفات کرد (ر.ک: غنی، 1366: 2/ 439؛ نیز عطار، 1363: 270 275؛ قشیری، 1361: 31؛ هجویری، 1392: 267277).
[5]. درباره این کتاب گفته اند که اگر از او فقط همین کتاب باقی می ماند، برای اثبات عظمت او کافی بود؛ زیرا پاره ای دیگر از آثار وی همچون التوهم، الزهد، المکاسب و بدء من اناب الی الله با آن پیوند استواری دارد و محتویات دو کتاب دیگرش، المسائل فی اعمال القلوب و آداب النفوس را نیز با تفصیلی منظم تر و بیانی کامل تر در آن می توان یافت.