نگاهی به آیین های جشن و سور در روستای درودگاه( شهرستان دشتستان)

24 تیر 1403 - خواندن 24 دقیقه - 912 بازدید

مقدمه

روستای درودگاه از توابع شهرستان دشتستان در استان بوشهر، واقع در دهستان زیراه، بخش سعدآباد و در 12کیلومتری شمال باختری شهر برازجان قرار دارد. بلندای این روستا از سطح دریا 35 متر می باشد که از پایین ترین آبادی های بخش سعدآباد به لحاظ بلندی از سطح دریاست. روستای درودگاه با مختصات جغرافیایی 51 درجه و 7 دقیقه طول شرقی و 29 درجه و 20 دقیقه عرض شمالی، در 80 کیلومتری بوشهر واقع شده است. این روستا از شمال به شهر سعدآباد و نخلستانهای سرسبز، از جنوب به رودخانه ی دالکی، از خاور به روستای جتوط و رودخانه ی دالکی و از باختر به رودخانه ی شاپور و روستای چم درواهی ختم می شود. رودخانه های شاپور و دالکی که از بلندی های استان فارس سرچشمه می گیرند، در جنوب باختری روستا، همچون دو یار دیرینه یکدیگر را در آغوش می کشند.( تصویر شماره 1)


تصویر ماهواره ای و موقعیت روستای درودگاه و پیوند دو رودخانه شاپور و دالکی در جنوب باختری روستا


 یکی از وجه تسمیه های مشهور درودگاه، بخاطر قرار داشتن روستا در محل پیوند این دو رودخانه ذکر شده است. بطور کلی اطراف روستا را دو رودخانه ی شاپور و دالکی و نخلستانهای سرسبز فرا گرفته اند.طغیان رودخانه های شاپور و دالکی در درازای سالهای متمادی، باعث شده تا زمین های اطراف روستا و خصوصا حوالی رودخانه ی دالکی، مکان مناسبی برای کاشت صیفی جات و ... باشد.

این موقعیت ممتاز جغرافیایی و رونق کشاورزی سبب مهاجرت اقوام مختلف به روستا شده که در اینجا سالیان سال مشغول گذران زندگی هستند. مهاجرت یهودیان، کوچ ایل بختیاری و سکونت یافتن مردمان شهرها و روستاهای اطراف، همه و همه ناشی از اهمیت روستای درودگاه به لحاظ اقتصادی است. در این روستا همچنین داریوش اول هخامنشی کاخی را در کناره رودخانه شاپور بنا می نماید که این کاخ امروز در میان مردم به نام «بردک سیاه به معنی سنگ سیاه کوچک» معروف است. که تا به امروز برجای می باشد. ( تصویر شماره 2) 


کاخ هخامنشی بردک سیاه، ، عکس از بایگانی شخصی نگارنده.


باستان شناسان معتقدند «این کاخ مرکز یا بخشی از شهر تائوکه یا تموکن هخامنشی بوده که در دوره اسلامی به نام «توز» در منابع اسلامی مطرح شده است».( یغمایی، 45:1384) در منابع اسلامی نام رود توز و اهمیت آن و همچنین رودهای بزرگی که در اقلیم پارس وجود دارند سخن به میان آمده است «اما رود بزرگی که در آن طرف [ پارس] است اگر کشتی در آن بیندازد عبور تواند کردن، چند رود معدودست و ایشان بغایت شیرین و گوارنده و سبک می باشد. اول دریای پارس و... و دریای توز و...».( استخری، 90:1373)

در نتیجه این مهاجرت ها و فراز و نشیب های تاریخی روستای درودگاه مراسم و آیین های خاصی همواره برپا می شده است. که از جمله آن جشن ها می توان به نوروز، عروسی و تولد فرزند و همچنین مراسم سوگواری: آیین های محرم و صفر شامل: تعزیه خوانی، سینه زنی، علم گردانی و خاکسپاری اشاره کرد.

جشن ها

نوروز

در روستای درودگاه شب تحویل سال، اهل منزل سفره ای تدارک می بینند که محتویات آن عبارتند از: قرآن کریم، نان، خرما، انواع شیرینی، کاهو، سبزی، دلو (دول) نخل، آینه، سرمه، تخمه، باقلا سبز، حنا، لیمو، کنار، قند، چای، شانه، آجیل، الوک (بادام کوهی)، تخم مرغ رنگی، میوه، کره، پیاز و ... هر که پول داشت، اندازه ای پول هم سر سفره می گذاشت. به هر ترتیب هر چه در خانه وجود داشت بر سر سفره می آوردند. چون معتقد بودند باعث برکت و افزونی روزی در درازای سال برای اهل منزل می شود. با آماده شدن سفره، دستمال یا پارچه ای روی سفره می کشیدند و صبح فردا به سراغ سفره می رفتند.

مردم روستا اعتقاد دارند که در شب عید « دی[1] عید = مادر عید» بر سر سفره آمده و دعا می کند که از چیزهایی که در سفره وجود دارند تا سال آینده کم نشود و سفره همچنان پر باشد و برکت و رزق و روزی این خانه کم نشود و روز به روز افزایش یابد. «دی عید» بعد از دعا کردن، موهایش را در آینه ای که در سفره است، شانه می کند و سپس به خانه های دیگر می رود. به گفته آگاهان محلی دی عید وقتی بر سر سفره ی عید می آید، محتویات سفره را بوییده کمی از آن خورده و دستی بر روی آن می کشد. فردای روز عید محتویات سفره خورده می شد و مردم به دیدار یکدیگر می رفتند. امروزه مردم بعد از تحویل سال به امامزاده آقا شاه حیدر – واقع در روستا - آرامگاه و زیارت اهل قبور می روند. همچنین مراسم جشن سال نو به ابتکار جوانان روستا چند سالی است در محل کاخ هخامنشی بردک سیاه برگزار می شود.( تصویر شماره 3)


جشن نوروزی در محل کاخ هخامنشی بردک سیاه در روستای درودگاه – آرشیو پایگاه اطلاع رسانی روستای درودگاه


افسانه دی عید شاید بر اساس داستانی واقعی به دست ما رسیده باشد. هر چند در هیچ ماخذی نام و یادی از « دی عید» نیامده است. مثلا بابا نوئل که شخصیتش بر اساس داستانی واقعی شکل گرفته، هنوز در میان اروپائیان سمبل عید کریسمس به شمار می رود و نشانه ی شادی مردم اروپاست. در ایران نیز شخصیت های بابا نوروز و حاجی فیروز، نشانه ی شادی و عید نوروز به شمار می آیند.

نگارنده به دنبال رد پایی از «دی عید» یا افسانه های همانند در استان بوشهر به مورد مشابهی برخورد نکرده است، لیکن در استان فارس داستانی مربوط به پیرزنی که در شب عید، چشم به راه بابا نوروز است وجود دارد.« پیرزن در شب عید چشم به راه بابا نوروز، سفره ای رنگین را تدارک می بیند و حتی قلیان را نیز مهیا کرده و تا پاسی از شب چشم انتظار بابا نوروز می ماند. اما خواب چشم های پیرزن را گرفته و او به خواب فرو می رود و صبح که بیدار می شود، متوجه شده که باز هم مثل سالهای گذشته خواب مانده و بابا نوروز هم آمده و رفته است. این داستان در چند منطقه ی استان فارس هم آمده است». (فقیری، 1382: 33)

با این حال این سئوال مطرح می شود که چرا در همه جا یک مرد در شب عید ظاهر می شود ولی در اندیشه و باور مردم روستای درودگاه و روستاهای همجوار یک زن آن هم به نام «دی عید» در شب عید سال به خانه های اهالی آمد و رفت می کند؟

در شهر هندیجان از توابع استان خوزستان و روستاهای اطراف آن نیز شخصیتی خیالی به نام «دی عید» وجود دارد که وضع ظاهر افراد و تمیزی منزل را در هنگام عید رسیدگی می کند و چنانچه فردی برای عید آمادگی نداشته و به وضعیت ظاهر و منزل خود نرسیده باشد، می گویند دی عید آن فرد را مجازات می کند». همچنین در کشور کویت روز اول نوروز برابر با 21 مارس را یوم الام روز مادر نامگذاری کرده اند. درباره وجه تسمیه ی دی عید گفته محمود مشایخی – آگاه محلی در درودگاه – قابل توجه است: « مادر برای آنکه همه چیز به او باز می گردد و شامل همه چیز می شود، بدین نام نامیده شده است. همچنانکه ام الکتاب لقب قرآن، ام القراء لقب شهر مکه می باشد».

باید این نکته را نیز در نظر داشت که روستاهای درودگاه، جتوط و... از روستاهایی هستند که آثار تاریخی فراوانی را از دوران باستان، هخامنشیان گرفته تا ساسانیان، در خود جای داده اند و شاید وجود برخی آداب و سنت های خاص در این مناطق متاثر از تاریخ پر فراز و نشیب این روستاها بوده باشد.

مراسم عروسی و دوت (دعوت)

در گذشته رسم بر این بود که وقتی پدر و مادر تشخیص می دادند که پسر موقع ازدواجش رسیده برای او دختری مناسب، نجیب و آگاه به امور خانه داری البته بدون اطلاع پسر در نظر می گرفتند. سپس دختر مورد نظر را به پسر معرفی می کردند. پدران و مادران در گذشته های دور تصمیم نهایی را می گرفتند و مشورت با دختر و پسر را لازم نمی دانستند. زیرا فکر می کردند بهترین انتخاب را برای فرزندان خود انجام داده اند.

بعد از انتخاب دختر یک یا دو نفر از بزرگان طایفه به منزل پدر دختر رفته و با گفتن این جمله که مثلا اگر محمدرضا را به نوکری قبول دارید دلمان می خواهد مثلا زهرا را به او بدهید! از دختر خواستگاری می کردند. پدر دختر وقتی را برای جواب دادن معین می کرد. بعد از پایان موعد مقرر اگر جواب مثبت بود اول دختر را اصطلاحا شرط می زدند. بدین ترتیب که انگشتری یا گردن بند طلایی که به « الله» معروف است برداشته به منزل دختر می بردند و ابتدا مهریه (شیر بهاء) را معین کرده بعد انگشتری را به انگشت و «الله » را به گردن دختر می آویختند.

مهریه دو قسمت بود حاضر و غایب، مهریه ی غایب را اصطلاحا « تو کاغذی » می گفتند که معمولا دو برابر حاضر بود و مهریه ی حاضر را کمتر پدری بطور کامل برای دختر جهیزیه که اصطلاحا « پشا pesa/ » گفته می شد، خریداری می کرد. بیشتر پدران از آن پول برای خودشان ملک یا وسایل منزل تهیه می کردند.

مجلس عقد کنان هم با حضور پدر و مادر، بستگان و نزدیکان عروس و داماد برگزار می شد. روحانی محل به همراه دو نفر به عنوان شاهد در مجلس زنانه که عروس در آن با دست و پای حنا بسته نشسته بود، حاضر می شد و خطبه ی عقد را جاری می کرد. بعد از جواب بله دختر صدای « کل[2]/ kel »، «شپ/ sapدست زدن » و خواندن سورور/ surur فضا را پر می کرد. همچنین با نقل و « مج/ majتخم هندوانه ی بو داده » از میهمانان پذیرایی می شد.

چند روز بعد مراسم لباس برون یا بریدن لباس انجام می گرفت. مادر داماد با چند زن از فامیل و بستگان به همراهی زن دلاک[3] ( آرایشگر، سلمانی و... ) با مقداری پارچه مثلا چهار نوع از پارچه های مخصوص پیراهن و شلوار، که برای تهیه ی شلوار حدود 20 تا 12 متر پارچه برای دوخت آن بکار می رفت که به نام شلوار فراخ معروف بود و نیز یک یا دو « مینا/ meyna » ( پارچه ی توری به رنگ های سبز، سفید و سیاه ) که به عنوان روسری مورد استفاده قرار می گرفت. همچنین یک یا دو طاقه پارچه ی مخصوص مخمل برای « الخلق / ارخالق/ alxoloq نوعی کت زنانه » و یک یا دو « کوش/ kows نوعی کفش چرمی زنانه » و نیز « چوقه cuqe » نوعی عبا تهیه شده از پشم شتر و با رنگ روشن، یک کیسه ی حنا، یک شیشه ی عطر که به آن « بو خش = بو خوش » می گفتند، یک عدد قیچی، دوعدد « چرخک دشکه/ carxak-e daske قرقره ی نخ »، چند متر « دومک/ dumak بند مخصوصی که بجای کش در لیفه ی شلوار قرار می گرفت »، یک یا دو « لچیک/ lecikیا عرقچین » که همگی را در بقچه ای بسته و زن دلاک در حالی که آن را بر سر داشت، همراه هم به منزل عروس روانه می شدند. در این میان زن دلاک هم صاحب یک پیراهن و شلوار، چوقه و کوش می شد. یک یا دو هفته بعد از مراسم عقد و بریدن لباسها، مراسم دوت، حنا بندان و عروسی به ترتیب زیر انجام می گرفت.

در مراسمی که قبل از جشن عروسی معمول بوده، اصطلاحا« دوت / devat» گفته می شود. این مراسم هفت روز و هفت شب ادامه داشت. در روزگاران گذشته مجلس مفصلی با « نی هنبونه یا نی همبونه = نی انبان » در حالی که نوازنده با لباس محلی زنانه یعنی پیراهن چاکدار و بلند با شلوار فراخ شبیه لباس فعلی عشایر در میان مردم حاضر و به همراه چند نفر دیگر که یا از نزدیکان داماد یا رقاص بودند، مجلس را اصطلاحا گرم در رقص و پایکوبی می کردند و با چوب بازی که به اصطلاح محلی « چوپی/[4] cupi » گفته می شد، مجلس را زینتی دیگر می دادند. بلوچها به این آیین داوت/dawat گویند.که داماد دو یا سه روز در خانه ی خودش جشن توام با موسیقی و رقص برقرار می کند و فقط روز عروسی اطرافیان و بستگان برای ناهار دعوت می شوند.

در روستای درودگاه این مراسم شب هنگام با رقص و موسیقی و جشن و پایکوبی خانواده و اطرافیان داماد صورت می گیرد و همسایه ها نیز به این مراسم دعوت می شوند. مراسم حنا بندان و مراسم عروسی به ترتیب در شبهایی جداگانه برگزار می شود.

زن دلاک برای انجام حنا بندان و « بیگ/ beyg » عروس کردن دختر روانه منزل آنها می شد. اگر عروس در محل بود اینکار سه یا چهار ساعت قبل و اگر در دهات دورتر قرار داشت، حنا بندان یک روز قبل انجام می شد. در شب حنا بندان خانواده ی داماد همراه با فامیل و بستگان، همسایه ها و... ظرفی از حنا را با بقچه ای از لباس، تکه پارچه هایی که مادر داماد برای عروس تدارک دیده بود به منزل عروس می بردند و سپس دست و پاهای عروس و داماد را حنا می بستند. بدین صورت که پاهای عروس و داماد را درون یک سینی گذاشته و دوستان و آشنایان با آواز و رقص مراسم را ادامه می دادند و با ریختن شیرینی بر سر عروس و داماد شادی خود را ابراز می کردند. در پایان مراسم دست ها و پاهای حنا بسته را می شستند و خانواده ی داماد برای تدارک مراسم شب عروسی آماده می شد.

در شب عروسی پدر و مادر داماد به همراه تعداد زیادی از بستگان، دوستان و سایر دعوت شدگان سوار بر اسب و پیاده و تفنگ به دوش بطرف منزل عروس حرکت می کردند. دلاک بایستی اسبی را که برای آوردن عروس تدارک دیده شده بود به خانه ی عروس ببرد. اسب مورد نظر با تزیینات خاصی مثل زین و افسار و ... که هزینه ی آن بر عهده ی خانواده ی عروس بود، آماده می شد. آماده کردن تنگ اسب که از موی بز و میش تهیه شده و اوار/ owar : کمربندی که وسط آن پهن تر از طرفینش باشد، برای عروس مهیا می شد. او در خانه ی شوهر می بایست مشک آب به دوش بکشد و اوار را که همانند تنگ بود توسط جلهر jolhar / جولاه یا عبا باف که معمولا در روستای بهرام آباد بودند، تهیه می کردند. عروس قبل از آمدن بستگان داماد آماده شده و تور سبز رنگی بر سر و صورت داشت. پس از ورود به منزل عروس با شربت و شیرینی پذیرایی می شدند. ( تصویر شماره 4)


بازسازی مراسم عروسی قدیم در روستای درودگاه در حاشیه جشن نوروزی در محل کاخ هخامنشی بردک سیاه در روستای درودگاه – آرشیو پایگاه اطلاع رسانی روستای درودگاه


خانواده ی داماد با اجازه ی بزرگ خانواده ی عروس و پدرش در حالی که دست عروس را گرفته و بلند کرده، او را از زیر قرآن گذر داده، بر اسب سوار می کردند. دلاک هم دهنه ی اسب را نگاه می داشت و تا خانه ی داماد می کشید. افسار اسب به دست دلاک بود تا به خانه ی داماد برسند. به این کار « جلو کشون اسب » می گفتند. که دلاک برای این کار هم مزدی دریافت می کرد.

در بین راه - از خانه ی عروس تا خانه ی داماد - زنها با کل و شپ و با خواندن سورور[5]/ surur و تفنگ دارها هم با شلیک گلوله عروس و داماد را همراهی می کردند. پس از رسیدن عروس به منزل داماد از داماد خواسته می شد که عروسش را بغل کرده و از اسب به پایین بیاورد. گاهی عروس از پایین آمدن خودداری می کرد و از داماد چیزی به عنوان «پا اندازون» که پول، گاو یا گوسفند بود، درخواست می کرد. داماد هم تا قبول نمی کرد عروس از اسب پیاده نمی شد.

مرد دلاک نیز می بایست تدارک مراسم « سر تراشون » را می داد. در شب عروسی داماد را بر روی صندلی می نشاندند و پارچه ی سفید رنگی زیر پای او قرار می دادند. دلاک شروع به کوتاه کردن موهای داماد می کرد. دوستان و آشنایان نیز بسته به توان مالی، مقدار پولی بر روی پارچه می ریختند. در پایان کار با کل و شپ ( هلهله و کف ) داماد از جا بر می خواست. دلاک هم پول های سرتراشون را برای خود بر می داشت. علاوه بر این دلاک ها در طول سال و در هنگام برداشت محصولاتی مانند: خرما، هندوانه، گندم و... در زمین های اهالی حضور یافته و به عنوان مثال برابر با یک بار الاغ، خرما و در زمان برداشت محصول هندوانه هرچه می توانستند می بردند.

پس از ورود عروس به منزل داماد او را رو به قبله در محلی که از قبل برایش در نظر گرفته بودند می نشاندند و هیچ کس هم حق نداشت پارچه ی سبزی را که بر صورت عروس بود کنار بکشد. تا اینکه داماد در حجله مبلغی را به عنوان « رو گشون » که معمولا 100 تا 50 تومان بود به عروس می داد و اجازه می یافت پارچه را از روی صورت عروس بردارد. نصف این مبلغ به زن دلاک می رسید. که صبح زود به او تحویل می دادند.

در شب عروسی همچنین عروس و داماد می بایست دست و پای خود را روی هم می شستند و دلاک هم مرغ یا خروسی را در طشت سر می برید و خون آنرا به پای عروس و داماد می زد. که به این کار «دست و پا شورون» می گفتند. مرغ یا خروس هم نصیب دلاک می شد. برای شام عروسی هم اگر گوسفندی ذبح می شد می بایست یک ران آن به اضافه ی پوست و کله را به دلاک بدهند. سپس زن و مرد دلاک عروس و داماد را راهنمایی کرده و به حجله می فرستادند. طایفه ی عروس هم برای صرف شام به خانه ی داماد می آمدند و بعد از خوردن شام خویشان و آشنایان مراسم عروسی را ترک می کردند و دلاک هم تا صبح در خانه ی داماد می ماند.

فردای عروسی هم دعوت شدگان به دیدار عروس و داماد می آمدند و هر کدام هدیه ای به فراخور توان خود برای آنها می آوردند. آنان پس از خوردن شیرینی، شربت و چای تا قبل از ظهر به منزل می رفتند.

بعد از عروسی مراسم «واطلونی/ watelowni واطلبیدن» پاگشا انجام می شد. اگر داماد در روستای خودشان عروسی کرده بود، سه روز بعد از عروسی مادر عروس با تعدادی از زنان همسایه و آشنایان به منزل داماد روانه می شدند و پس از خوردن شیرینی و شربت، عروس و داماد را گاهی به همراهی والدینش برای خوردن ناهار یا شام به منزل خود می بردند. اگر منزل داماد در محل دیگری بود واطلونی یک هفته پس از عروسی صورت می گرفت.

تولد فرزند

با گذشت پنج روز از تولد هر بچه ای چه پسر و چه دختر مرسوم بود که بزغاله ای را قربانی کنند. همچنین بعد از آنکه چهل روز روز از تولد نوزادی در روستا می گذشت، مادر و کودک هر دو استحمام کرده و به همراه آشنایان به زیارت امامزاده آقا شاه حیدر می رفتند. در راه رفتن به امامزاده رسم بود از درب منزل تا امامزاده لقمه های نانی به این ترتیب که یک دانه خرما در میان آن گذاشته بودند، تهیه می کردند و کنار کوچه بر روی زمین می ریختند. این کار برای آن بود تا صدقه ای برای کودک باشد و همچنین برخی حیوانات از آن بخورند. سپس اقوام را دعوت و با شیرینی و ... از آنان پذیرای می کردند. در زمانهای دورتر اقوام و خویشان قند حبه بر سر نوزاد می ریختند و امروزه انواع شیرینی را بر سر نوزاد سرازیر می کنند. در جوار امامزاده این مراسم برگزار می شد و مادر کودک پارچه ی سبزی به همراه شیرینی به خلیفه ی امامزاده می داد و او پارچه را تکه تکه کرده و به عنوان تبرک بین مدعوین تقسیم می کرد.

برخی افراد هم نذر داشتند که اگر صاحب فرزندی شدند در جوار امامزاده ناهار بدهند. به همین خاطر با دعوت از نزدیکان غذایی برای ناهار که عبارت بود از للک و آب گوشت تهیه کرده و با چای و قلیان پذیرایی می کردند و عصر هم به خانه باز می گشتند.

بعد از بازگشت از امامزاده چون خویشان به دیدار کودک آمده بودند، این بار کودک را به خانه ی آنان می بردند. همچنین در روز عاشورا لباس سبز رنگ - همانند لباس اهل بیت امام حسین(ع) در تعزیه ی روز عاشورا- بر تن کودکان دختر و پسر- از شش ماه گرفته تا هفت ساله- می پوشانند و به مراسم تعزیه خوانی می برند.در هنگام شهادت امام حسین (ع) در تعزیه ی روز عاشورا کودکان را به پیکر شبیه امام برای تبرک نزدیک می کنند.

زنانی که تازه صاحب فرزندی شده اند باید داروهایی به نام « دوای سیاه» و « دوای زرد » را به مدت پنج یا شش روز پخته و بخورند. دوای سیاه مخلوطی از چندین گیاه دارویی مثل آویشن، سر برنجاس، زیره و ... و دوای زرد هم مخلوطی از آرد، سمبا/ samba (شنبلیله)، برنج و ... می باشد.

بعد از گذشت ده روز از تولد نوزاد یک نوع حلوا به نام کاچی با آرد و سمبا تهیه کرده، به پیش اقوام و خویشان می برند. مردم هم پول یا هدیه ای در بشقاب حلوایی گذاشته و به خانواده ی نوزاد می دهند. البته زنانی هم بودند که با نام «تیه/ toye»[6] از آنان یاد می شود. که وظیفه کمک به زائو را برعهده داشته اند و اصطلاحا به کسی گفته می شد که با کمک به زائو در هنگام زاییدن دارای مهارت بسیاری نیز بوده است. او همچنین وظیفه داشت تا پنج یا شش ماه به مادر نوزاد در انجام کارهایش کمک رسانی کرده و دواهای مخصوص او را نیز آماده و مهیا نماید. از جمله ی «تیه» های معروف روستا « مرحومه مادر کربلایی گرگعلی بهار و مرحومه همسر میرزا غلامحسین شریفی بوده اند. نوزاد در روزهای اول بعد از تولد به دفعات خمیازه می کشد یا بیشتر اوقات در خواب می باشد، این حالات طبیعی است. اهالی اعتقاد دارند کودک مشغول کش کو/keskow کردن است یعنی از فرط خستگی این کار را می کند و می بایست برای آنکه کودک از این حالت خارج شود او را از تسمه تفنگ به قرار زیر گذر داد تا خستگی و خمیازه ی او برطرف شود: این کار توسط دو دختر که ازدواج نکرده اند صورت می گیرد. به این طریق که یکی از راست از میان تسمه تفنگ رد کرده و به دیگری که سمت چپ قرار دارد، می دهد.