ما بودن و تاب آوری

13 تیر 1403 - خواندن 11 دقیقه - 93 بازدید

ما بودن و تاب آوری

تمایل فرد به ذهن آگاه بودن در لحظه با رضایت کلی از رابطه همچنین توانایی همدلی با شریک زندگی و در نظر گرفتن دیدگاه همسر، مرتبط است.

سازگاری تاب آورانه اثر سازنده ای را به جا می گذارد و آن اثر به سمت جلو است.

فرآیند موثر برای تاب آوری یا resiliency زوج به طور خاص با "ما بودن" مرتبط است.

 در حالی که این اصطلاحات واضح تر از ذهنیت بینابینی همسران با جزئیات بیشتر در ادامه بررسی شده است، چند فرآیند مربوط به شکل گیری هویت - مشترک و متقابل - وجود دارد که در ادامه به آنها می پردازیم.

این بحث به ویژه برای عوامل استرس زا که به طور ناموزون بر همسران تاثیر می گذارند، اهمیت دارد.

یعنی در جایی که یکی از همسران مستقیما تحت تاثیر وقایع استرس زا یا شرایط چالش برانگیز قرار داشته باشد و دیگری به طور پیش فرض در نقش حمایتی مانند در مورد بیماری یا جراحت بازی کند.


این بحث براساس این فرض استوار است که وقتی افراد در روابط خود احساس قدرت می کنند ، در خود احساس قدرت می کنند و در نتیجه برای تحمل موقعیت های چالش برانگیز مجهز تر می شوند.


به دلیل ویژگی "اجتماعی"روابط نزدیک و صمیمانه که بر اساس نیاز تعیین می شود و در آن همسران با یکدیگر مشارکت و سازگاری دارند نه بده بستانی و مبادله (Clark & ​​Mills، 1979،2012)، هر یک از همسران با وجود نابرابری های آشکار در تبادل حمایت ، تمایل ندارند که احساس کنند سود می برند، برای مثال، هنگامی که یکی از همسران دچار بیماری جسمی می شود، همسر دیگر احساس نمی کند بخاطر سلامت جسمی اش احساس برنده بودن ندارد بلکه با او سازش می کند و خودش را تطبیق می دهد(Kuijer، Buunk، & Ybema، 2001).


انگیزه فرد از منفعت طلبی شخصی به منفعت طلبی رابطه تغییر شکل می دهد (Agnew et al.، 1998؛ Rusbult، Wieselquist، Foster، & Witcher، 1999) و در تاب آوری همسران در زمان استرس حاد یا بحران، هر دو همسر بر چگونگی برآورده کردن نیاز های همسر آسیب پذیرتر متمرکز می شوند.


البته تجربیات جهانی نایاب تری همچون عشق و شفقت نیز باید در مباحث مربوط به رفتارهای اجتماعی میان همسران شناخته شوند.


از دیدگاه خود-گسترشی مدل عشق (آرون و آرون ، 1986) ، تخصیص منابع شخصی در روابط نزدیک و صمیمانه، امری اجتماعی است، زیرا "سود بردن دیگری سود بردن خود" است (آرون و همکاران ، 1991 ، ص 242).

به عبارت دیگر ، با توجه به بیشمار شیوه هایی که خود و دیگری در روابط جمعی یکیمی شوند رفتارهای کمک کننده یک همسر خوب در شرایط بیماری یا نامساعد همسر دیگر به طور موثری در حمایت از همسر نیز عمل می کند.

به این معنا ، مراقبت فرد از فرد دیگری که با او رابطه ای صمیمانه دارد، بر خلاف مراقبت از هر فرد دیگر است زیرا نه تنها با پیوستن فرد صمیمی، خود در رابطه گسترش می یابد بلکه دیگری نیز در خود گنجانده شده است.

بنابراین ، مراقبت از دیگری و اطمینان از رفاه /بهزیستی فرد دیگر تا حدودی مراقبت از خود است.

از منظر صمیمیت شناختی ، یک عنصر مراقبت از خود در مراقبت از شریک زندگی وجود دارد و این آمیختگی از انگیزه شخصی و جمعی به سازگاری تاب آورانه جمعی کمک می کند.

یکی دیگر از منابع هویتی توانایی همسران، ارتباطی با روش هایی دارد که همسران صمیمی نقش مهمی در اعتبارسنجی حس فرد دیگر از خود دارند(Berger & Kellner، 1964).

این امر از طریق «اعتبار سنجی چشم به چشم» است که به خودمان موجودیت می بخشیم. و ما در خودمان احساس امنیت بیشتری میکنیم وقتی ما میتوانیم تیزبین باشیم" منظور یکدیگر را بفهمیم ، و برای دیگران آن را معنی کنیم» (Josselson، 1994، p. 94).

به عنوان مثال ، اثبات شده است که تایید شدن فرد بوسیله همسرش مطابق ایده آل شخصی است، و با پایداری و سازگاری بهتر رابطه مرتبط است (Drigotas، Rusbult، Wieselquist، & Whitton، 1999).

علاوه بر این ، اگر دیدگاه مثبت فرد نسبت به همسرش مطلوب تر از دیدگاه خود او باشد و اگر این همسر سعی در ایجاد چنین برداشت های مثبتی داشته باشد ، با گذشت زمان ، دیدگاه منفی فرد به خودش می تواند به سمت بهترشدن تغییر کند ( De La Ronde & Swann، 1998).

بنابراین به حدی که رویدادهای زندگی آسیب زا یا تغییر و تحولات عمده زندگی مانند بازنشستگی به طور معناداری شخصیت فرد را به چالش بکشد یا مختل کند ، همسران با توجه به حسن عملکرد هویتی حمایتی خود ، در تسهیل بازسازی تعریف خود در فرآیند همسر آسیب پذیر نقش مهمی را ایفا می کنند.

مرتبط با تقویت هویت آسیب پذیر همسر ، دانش خود-دیگری امری پیچیده است که همسران صمیمی نسبت یکدیگر دارند.

یعنی ، توانایی پاسخگویی مناسب و حمایتی به همسر براساس دانش تلویحی/ضمنیرابطه و همدلی حقیقیبا همسر قابل پیش بینی است (Ickes & Simpson، 1997).

درک همسر به عنوان پاسخگوی نیازها ، اهداف ، ارزش ها و ...برای فرد به طور کلی با رضایت بیشتر روابط و بهزیستی شخصی همراه بوده است (Reis، 2013).

تجربه همزمان احساس اعتبار ، درک و مراقبت برای آنها (Reis & Shaver، 1988) مطمئنا وقتی یکی از همسران در شرایط نامطلوب باشد ، بسیار ضروری تر خواهد بود.

چنین پاسخگویی مستلزم توانایی "تشخیص نشانه های غیر کلامی " و اصطلاحا "خواندن نانوشته ها" در مورد انگیزه ها ، احساسات و تجربیات است" (هاروی و همکاران ، 2005 ، ص 424) آنچه هاروی و همکارانش می گویند ، "درک کردن و درک شدن".

هماهنگ و پاسخگو بودن به نشانه های غیر کلامی و پارا کلامی ، به نوبه خود ، برای سبک های مقابله ای همسران سودمند است زیرا این امکان را فراهم می کند که همسران به خوبی بتوانند از حمایت مناسب برخوردار شوند بدون اینکه صریحا آن را درخواست کنند.

حرکت سیال/تلاطم های ذهنیت بینابینی از نشانه ها و پاسخ ها در این شیوه برای حفظ هویت پیامدهایی دارد.

به عنوان مثال ، مردی که پس از جراحی پروستات در حال بهبودی است و درگیر مسئله بی اختیاری ادرار است ، ممکن است به سختی کمک مستقیم برای تعویض سوند را درخواست کند.

با این حال ، پاسخگویی هماهنگ همسرش برای نیاز عملی بیان نشده/غیرشفاف او کمک می کند تا کمی احساس خودکارآمدی را که ممکن است در آن لحظه تجربه کند، حفظ کند (فرگوس ، 2011).

بنابراین همسر صمیمی یک نوع پشتیبانی کاملا سفارشی/اختصاصی را فراهم می کند ، که عمیقا در ذهنیت بینابینی همسران ریشه دارد و با توجه به حسن عملکرد محفاظتی هویت که اعمال می شود نقشی اساسی در تاب آوری زوج دارد.





علاوه بر این، شواهد واضحی وجود دارد که نشان می دهد تمایل فرد به ذهن آگاه بودن در لحظه با رضایت کلی از رابطه همچنین توانایی همدلی با شریک زندگی و در نظر گرفتن دیدگاه همسر، مرتبط است (بارنز ، براون ، کروس مارک ، کمپبل ، و راگ ، 2007 ؛ برپه و لانگر ، 2005 ؛ Kozlowski، 2012؛ Wachs & Cordova، 2007).

پیامدهای بالینی برای تقویت تعاملات روابط (و سیستم عصبی مربوطه) از طریق آموزش ذهن آگاهی میسر است (اتکینسون ، 2013 ، 2015).

با توجه به فکر و تمرکز بر رابطه ، یعنی "ذهنیت در رابطه" ، با افزایش حس صمیمیت و پایداری زناشویی در زندگی روزمره همراه بوده است (هاروی ، پاولز ، و زیمموند ، 2005) ، اما چه چیزی در روابط اکثر افراد نقطه نظر مشترک محسوب می شود که در پی شدیدترین و نگران کننده ترین شرایط تقویت کننده است؟ همانطور که والش (1996) ادعا می کند، "تاب آوری در برابر سختی ها ساخته می شود ، نه با وجود آنها" .


طبق گفته ریچاردسون (2002)، چنین تقویتی نتیجه سلسله مراتب "بازسازی تاب آوری"در تمام طول عمر است که به موجب آن فرد دانش بیشتری را جمع می کند و می داند چگونه با هر موقعیتی که عملکرد هنجاری را به چالش می کشد، برخورد کند.

 چنین آشفتگی/پریشانی هایی، "برنامه ریزی شده و واکنشی" هستند (ریچاردسون ، 2002 ، ص 313) باعث بازسازی تاب آوری می شود که به نوبه خود نه فقط بازیابی و برقراری تعادل مجدد، بلکه منجر به رشد و سازگاری می شود .



این نکته در چارچوب تاب آوری والش (2003) به عنوان "تندرستی فزاینده" به جای استعاره ی متداول تر تندرستی رو به عقب/رو به زوال منعکس می شود و همچنین مفهوم "پیکربندی دوباره" لپور و رونسون (2006) به عنوان نوعی از تاب آوری در کنار "تاب آور بودن" و"بهبودی" استفاده شود. –پیکربندی دوباره، ظرفیت فائق آمدن بر شرایط دشوار به شکلی قوی تر و کارآمدتر از گذشته را ایجاد می کند.


به عبارت دیگر ، سازگاری تاب آورانه اثر سازنده ای را به جا می گذارد و آن اثر به سمت جلو است


فرآیند بازسازی تاب آوری در سطح همسران زیربنای توسعه "خرد رابطه ای" است. (Skerrett، 2015). تاب آوری همسران از تاثیر تجارب آنها ناشی می شود که آن تجارب محصول نحوه رویارویی با چالش ها و مشکلات زندگی زناشویی در گذشته بوده اند. و همسران را برای رویارویی های بعدی توانمندتر می کند (Neff & Broady، 2011).


در یک مطالعه متمرکز بر زوج های دارای فرزند( که به تازگی به نقش والدگری منتقل شده اند)، تجارب نحوه رویارویی با عوامل استرس زا و چالش های زندگی همراه با رفتارهای حمایتی و پویایی که هر یک از همسران در اوایل ازدواج بروز داده اند، سازگاری رابطه را براساس فرم های خود گزارشی در مدت کوتاهی پس از تولد یک فرزند اول پیش بینی می کند (Neff & Broady).

با این حال، استرس بیش از حد ممکن است پیامد هایی برخلاف آن داشته باشد که اثر "سرریز"را ایجاد کند که برای همسران آسیب زا است (Neff & Karney، 2009).


یافته دوم درباره اهمیت داشتن زمان و فرصت برای یکپارچگی یا جذب/ادغام است. که به عنوان مقدمه ای لزوما از بازسازی تاب آوری سخن می گوید.

فشار یا تغییر بیش از حد و ثبات ناکافی ممکن است عامل خطر برای همسران باشد.


جمع آوری عوامل استرس زا مانند عوامل تهدیدکننده امنیت شغلی همسر یا از دست دادن احتمالی شغل، همراه با بیماری یا درد خود ایمنی مزمن یکی از همسران و همچنین وابستگی روزافزون والدین، ​​و ترک منزل یا خصومت یک نوجوان در سیستم خانواده می تواند باشد.

 این مجموعه از عواملی است که مقیاس ها را از بازسازی تاب آوری تا فروپاشی و تجزیه احتمالی حتی در قوی ترین ازدواج ها نشان می دهد.




www.resiliency.ir