تغییر سطح آگاهی

[مولانا جلال الدین محمد بلخی]
غزل 1855
1- چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون
دلم را دوزخی ، سازد دو چشمم را کند جیحون
2- چه دانستم که سیلابی مرا ناگاه برباید
چو کشتی ام در اندازد میان قلزم پرخون
3- زند موجی بر آن کشتی که تخته تخته بشکافد
که هر تخته فرو ریزد ز گردش های گوناگون
4- نهنگی هم بر آرد سر خورد آن آب دریا را
چنان دریای بی پایان شود بی آب چون هامون
5- شکافد نیز آن هامون نهنگ بحر فرسا را
کشد در قعر ناگاهان به دست قهر چون قارون
6- چو این تبدیل ها آمد نه هامون ماند و نه دریا
چه دانم من دگر چون شد که چون غرق است در بی چون
7- چه دانم های بسیار است لیکن من نمی دانم
که خوردم از دهان بندی در آن دریا کفی افیون
***
[یزدانپناه عسکری]
چندین لایه تغییر سطح آگاهی و حرفی برای گفتن و توصیف آن عظمت نیست .
ابوالعباس قصاب در سماع پیوسته این بیت ها گفتی : در دیده دیده دیده ای بنهادیم - ناگه بسر کوی جمال افتادیم/ و آن را ز ره دیده غذا می دادیم - از دیده و دیدنی کنون آزادیم . (عین القضات همدانی - تمهیدات)