بی ارزش بودن ادراک عالم ملک

3 تیر 1403 - خواندن 2 دقیقه - 178 بازدید



[مولانا جلال الدین محمد بلخی]

غزل 1799

1- در غیب پر این سو مپر ای طایر چالاک من

هم سوی پنهان خانه رو ای فکرت و ادراک من

2- عالم چه دارد جز دهل ؟ از عید گاه عقل کل

گردون چه دارد جز که که از خرمن افلاک من

3- من زخم کردم بر دلت مرهم منه بر زخم من

من چاک کردم خرقه ات بخیه مزن بر چاک من

4- در من از این خوش تر نگر کآب حیاتم سر به سر

چندین گمان بد مبر ای خایف از اهلاک من

5- دریا نباشد قطره ای با ساحل دریای جان

شادی نیرزد حبه ای در همت غمناک من

6- خرگوش و کبک و آهوان باشد شکار خسروان

شیران نر بین سرنگون بربسته بر فتراک من

7- دل های شیران خون شده صحرا ز خون گلگون شده

مجنون کنان مجنون شده از شاهد لولاک من

8- گر کاهلی باری بیا درکش یکی جام خدا

کوه احد جنبان شود برپرد از محراک من

9- جامی که تفش می زند بر آسمان بی سند

دانی چه جوشش ها بود از جرعه اش بر خاک من

10- آن باده بر مغزت زند چشم و دلت روشن کند

وانگه ببینی گوهری در جسم چون خاشاک من

11- عالم چو مرغی خفته ای بر بیضه پرچوژه ای

زان بیضه یابد پرورش بال و پر املاک من

12- روزی که مرغ از یک لگد از روی بیضه بر جهد

هفت آسمان فانی شود در نو بیضه پاک من

13- خری که او را نیست بن می گوید ای خاک کهن

دامن گشا گوهرستان کی دیده ای امساک من

14- در وهم ناید ذات من اندیشه ها شد مات من

جز احولی از احولی کی دم زند ز اشراک من

15- خامش که اندر خامشی غرقه تری در بی هشی

گر چه دهان خوش می شود زین حرف چون مسواک من

***

[یزدانپناه عسکری]

ادراک جهان بیرونی و پیرامون، توسط انسان ثانوی به انوار تابیده شده بر دل انسان است.