توصیه هایی در مورد بودن و نبودن از دیوان شمس

3 تیر 1403 - خواندن 2 دقیقه - 221 بازدید



[مولانا جلال الدین محمد بلخی]

دیوان شمس - ترجیعات

باد آمد و با بید همی گوید: « هی هی،

این جنبش و این شورش و این رقص تو تا کی؟

می گوید آن بید، بدان باد: ز خود پرس

ای برده مرا از سر و، ای داده مرا می

اندر تن من یک رگ، هشیار نماندست

ای رفته می عشق تو اندر رگ و در پی

از مردم هشیار بجو قصه و تاریخ

کین سابقه کی آمد، وان خاتمه تا کی

آن ترک سلامم کند و گوید: کیسن

گویم که: « خمش کن که نه کی دانم و نی بی

آن معتزلی پرسد، معدوم نه شیء است ؟

بیخود بر من شیی بود، و با خود لاشی

لب بر لب دلدار چو خواهی که نهی تو

از خویش تهی باش، بیاموز ازان نی

اندیشه مرا برد سحرگاه به باغی

باغی که برون نیست ز دنیا، و نه در وی

پرسیدم کای باغ عجایب تو چه باغی؟

گفت: « آنک نترسم ز زمستان و نه از دی »

نزدیکم و دورم ز تو چون ماه و چو خورشید

وین دور نماند چو کند راه، خدا طی

گیرم که نبینی به نظر چشمه ی خورشید

نی گرمیت از شمس بدافسردگی از فی؟

هین دور شو از سردی و بفزای ز گرمی

تا صیف شود بهمنت و رشد شود غنی

خورشید نماید خبر بی دم و بی حرف

بربند لب از ابجد و از هوز و حطی

***

[یزدانپناه عسکری]

توصیه هایی در مورد بودن و نبودن