بیان حال جدید در دسته بندی دیوان شمس

[مولانا جلال الدین محمد بلخی]
غزل 516
باز رسیدیم ز میخانه مست
باز رهیدیم ز بالا و پست
جمله مستان خوش و رقصان شدند
دست زنید ای صنمان دست دست
ماهی و دریا همه مستی کنند
چونک سر زلف تو افتاده شست
زیر و زبر گشت خرابات ما
خنب نگون گشت و قرابه شکست
پیر خرابات چو آن شور دید
بر سر بام آمد و از بام جست
جوش برآورد یکی می کز او
هست شود نیست شود نیست هست
شیشه چو بشکست و به هر سوی ریخت
چند کف پای حریفان که خست
آن که سر از پای نداند کجاست
مست فتادست به کوی الست
باده پرستان همه در عشرتند
تنتن تنتن شنو ای تن پرست
----
غزل 1247
یونسی دیدم نشسته بر لب دریای عشق
گفتمش چونی جوابم داد بر قانون خویش
گفت بودم اندر این دریا غذای ماهیی
پس چو حرف نون خمیدم تا شدم ذوالنون خویش
زین سپس ما را مگو چونی و از چون درگذر
چون ز چونی دم زند آن کس که شد بی چون خویش
باده غمگینان خورند و ما ز می خوش دل تریم
رو به محبوسان غم ده ساقیا افیون خویش
***
[یزدانپناه عسکری]
بیان حال جدید
____
مولانا جلال الدین محمد بلخی(مولوی)، دیوان کبیر شمس، طلایه - تهران، چاپ: اول، 1384.