آن مرد با خنجر می آید... (درنگی بر کتاب از بوشهر تا بوشر)

22 خرداد 1403 - خواندن 9 دقیقه - 316 بازدید


این کتاب نخستین بار در انتشاراتی هلیله به سال 1399 در 290 صفحه به تلاش و پژوهش جناب میثم رضایی منتشر شد. میثم رضایی، طراح مد و لباس، متولد سال ۱۳۶۵ در شهرستان دشتی است.



اما چندی است کتاب به چاپ چهارم رسیده که شایسته است بدین منظور به نویسنده کتاب تبریک عرض کنم. اما در چاپ چهارم در طرح جلد جدید کتاب، مردی با خنجری به دست دیده می شود. این طرح جلد نکته ای در بر دارد:

بر طبق عادت مرسوم تصاویر و عکس های دیده شده، خنجر در غلاف نیست و مردی را به ما نشان می دهد که گویی با ما سر جنگ دارد. چنانچه یمنی ها اعتقاد دارند اگر خنجری از غلاف خارج شود، برنخواهد گشت مگر اینکه با خونی تماس داشته باشد یا حادثه قتلی را رقم بزند.

البته شاید این خنجر یادآور یادداشت مرحوم محمد علی خان سدیدالسلطنه باشد "که پدر شیخ شخبوط شیخ و رئیس و امیر وقت امارات ابوظبی همواره خنجری زرنگار بکمر داشت و افتخار می کرد که آنرا مرحوم ناصرالدین شاه یا مظفر الدین شاه قاجار به او مرحمت کرده و می گفته است هر بامداد پس از نماز دعا می کنم که خدایا به سرزمین فارس باران بفرست تا فارسیان برای ما گندم بفرستند". 


از این ها گذشته نویسنده در مقدمه کتاب آورده : "بوشهر با درایت شیوخ و خان هایش تا سالهایی طولانی بر خلیج فارس سلطه داشت و سالها بحرین، قطیف و الاحساء و کشورهای اطراف را تحت سیطره ی فرهنگی و سیاسی خود قرار داده بود، ولی با کج سلیقگی خودخواهی پادشاهان رونق این شهر رو به افول گذاشت. از قرن سوم هجری قمری تا اوایل دوره ی قاجار نمی توان نقش اعراب را در بوشهر نادیده گرفت".


و در ادامه می خوانیم: "بیشتر حکام عرب با شناختی که از خلیج فارس و دریای عمان و هند داشتند، ایران را بر این نقطه استراتژیکی مهم مسلط کردند. برای همین این فکر در من ایجاد شد که طی این پژوهش به کسانی که معتقدند در بوشهر لباس محلی وجود ندارد و کت و شلوار را لباس محلی خود می دانند تلنگری بزنم و آنها را متوجه گنجینه ی فرهنگی بزرگشان بکنم تا کمی بیش از پیش به این امر بیندیشند" .


خارج از بحث ویرایش ادبی و فنی که نیاز است در این دو بند از مقدمه اعمال شود، توجه نویسنده محترم را به سخنی از زنده یاد استاد دکتر ابراهیم باستانی پاریزی در کتاب حماسه کویر جلب می کنم: «این را هم البته به ذهن نیاورید که این ها که کلمه شیخ در اول نام آنهاست، جزء شیوخ عرب بوده اند، یا با فارسی ها سرجنگ داشته اند. بگذریم از اینکه البته در ایران اقوام بزرگ عرب و ترک و ترکمن و هندو و غیر آن هستند که قرن ها در این مملکت بوده اند و کاملا ایرانی هستند. این شیوخ هم که نام بردم، علاوه بر اینکه همه جا از آن ها به نام شیخ ناصر بوشهری، شیخ نصر بوشهری، شیخ عبدالرسول بوشهری، شیخ حسین خان بوشهری ... نام می برند، باید عرض کنم که همین شیوخ از بنده و جنابعالی که اینجا نشسته ایم خیلی ایرانی تر می اندیشیده اند و خیلی علاقمندتر به تمدن ایرانی بوده اند».



همچنین جناب علیرضا مظفری زاده نویسنده کتاب خاندان آل مذکور در کتاب خود مطالب ارزشمندی را بر اساس اسناد آورده است که در ادامه آن مطالب را از نظر می گذرانیم:


 بوشهر در دوران شاه سلیمان صفوی (1106-1077 ه.ق) نیز فعال بود و به مانند قطب سایر بنادر حاشیه شمالی خلیج فارس عمل می کرد. حضور اعراب در این نواحی و خصومت و کینه های آنان باهم از یک سو و مسلح بودنشان از سوی دیگر غالبا موجب درگیری و زد و خورد می شد و راه های دریایی را پرخطر و تجارت را راکد می ساخت. جنگ داخلی و توقف تجارت هم کاهش عایدات دولت را در پی داشت. 


از این رو، در ماه مارس 1674 م/ ذی حجه 1084 ه.ق، پادشاه ایران از طریق سلطان (حکمران) شیراز پیکی را نزد شیوخ ساحلی فرستاد و به آن ها دستور داد تا در بندر بوشهر جمع شوند. دلیل انتخاب بوشهر برای تجمع این بود که گفته می شد تمامی اعراب ساکن در امتداد خط ساحلی، دوست و متحد بوشهر بودند و شیخ بوشهر می توانست نقش کلیدی در رفع خصومت بین آن ها ایفا نماید.


 شایسته یادآوری است که حضور قبایل و طوایف عرب در بوشهر و اطراف آن در قرون گذشته به معنی سلطه اعراب بر این مناطق نبوده است؛ زیرا از آنجا که کشور ایران همواره جایگاه اقوام و طوایف گوناگون بوده است، نه تنها عرب های ساکن در کرانه شمالی اتباع کشور محسوب می شده اند، بلکه بخش هایی از سواحل جنوبی مانند عمان و بحرین هم زمانی تابع دولت مرکزی ایران بوده اند.


 بنابراین می توان گفت که جابجایی این قبیله عرب ایرانی از عمان یا بحرین به بوشهر صرفا در چهارچوب مهاجرت و نقل مکان مستمر قبایل مختلف ایران در داخل مرزهای این کشور – که در اواخر دوره صفویه بر دامنه آن افزوده شده بود- امری طبیعی و معمولی بوده است. 


درباره مهاجرت و آمدن اعراب به کرانه های شمالی علل دیگری نیز ذکر کرده اند. که بسیاری از آن ها به دنبال محیط طبیعی بهتر به ایران می آمدند. اینجا زمین و آب کافی هم برای احشامشان بود و هم برای کشت خرما و اینکه استقرار عرب ها با کسب موافقت دولت ایران صورت می گرفت و در غیر این صورت دولت امنیت آن ها را تضمین نمی کرد. رابطه مقامات ایرانی با شیوخ عرب بر اساس قراری بود که طبق آن شیخ ها مالیات ثابتی به دولت می پرداختند و خود در عوض از اجناس وارداتی و مردمان سواحل مالیات می گرفتند.


در پایان آوردن متن نامه ای از شاه عباس در سال1602م/ 1011 ه.ق در پاسخ به عریضه شیخ عبید خان خالی از لطف نیست.

 شاه عباس در این نامه، شیخ عبید را از تربیت شدگان و والیان مورد قبول خود بر می شمرد و از او می خواهد که وظیفه اش را در حراست از مرزها به ویژه بحرین که سرزمینی مهم است به خوبی ایفا نماید.متن نامه بدین شرح است:

 «و از آنچه درباره حفاظت از مرزها برایمان نوشته ای موجب سپاسگزاری است. بدان که یکی از بزرگان دینی عمل ناشایستی را به تو نسبت داده که اگر هزار شهر را برای ما نگاه داری ولی حرکتی مشابه حرکت اشرار از تو سر بزند، نزد ما هیچ جایگاهی نخواهی داشت. سعادتمندی پادشاه در این است که فرمانروایانش مبادی به آداب باشند و درراه راست او حرکت کنند. اهمیت مرز و مسئولیت آن بر ما روشن است؛ به ویژه بحرین که اندامش برهنه شده، مسیرش ناامن گشته و دشمن به آن نزدیک شده است. بسیاری اتفاقات یکباره می افتد. اینک به تو دستور می دهم که اولا افرادی امین و شجاع و راز نگهدار برای پاسداری از آن به کار گیری و موکدا از آن ها بخواهی از امکانات نگهبانی و پشتیبانی به خوبی استفاده کنند تا طمع کفار از این بابت بریده شود. همچنین تو را بر جزیره ها و شهرهای عرب حاکم گردانیدم و امور لشکر و سرداران و اسرار [نظامی] را به تو سپردم تا برای گشودن دیگر سرزمین ها، دلگرم شوی و کمکی به تو در بهره برداری از این امر شود. سلام و رحمت خداوند بر مجاهدان راه رضای او باد».

در پایان از منظر ارباب نظر و معرفت دور نخواهد بود که همواره چشم طمع همسایگان ما در آن سوی آب های گرم خلیج فارس بدین سوی می باشد. که همین موارد را دستاویزی برای چنگ اندازی بر سرزمین فارس قرار داده و همچنان بر این طبل توخالی ادعاهای بی اساس خود می کوبند. پس برماست در نگارش تاریخ به ویژه خلیج فارس گفتار استادان قدیم را همواره پیش چشم داشته باشیم. کما اینکه کتاب خاندان آل مذکور که از سوی جناب علیرضا مظفری زاده در سال 1395 از سوی بنیاد ایران شناسی شعبه بوشهر با استناد به صدها اسناد و کتب تاریخی تدوین و تنظیم شده است، چندی است که از سوی یک از نویسندگان عرب قرار است به زبان عربی و با جعل نام خلیج فارس منتشر شود. که پیگیری حقوقی تا پیش از چاپ آن در کشورهای عربی آغاز شده است.

حال در این برهه خاص از انتشارات هلیله که خود وارث تمدن هزارمردان است و نیز اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی این پرسش بجاست آیا اندکی درنگ و تامل در این حوزه حساس نیاز نیست؟! 


برای اطلاع بیشتر خوانندگان محترم به کتاب خاندان آل مذکور – علیرضا مظفری زاده – انتشارات بنیاد ایران شناسی شعبه بوشهر و صفحه سفید، 1395 مراجعه فرمایند.