امید زاهد
51 یادداشت منتشر شدهآن مرد با خنجر می آید... (درنگی بر کتاب از بوشهر تا بوشر)
این کتاب نخستین بار در انتشاراتی هلیله به سال 1399 در 290 صفحه به تلاش و پژوهش جناب میثم رضایی منتشر شد. میثم رضایی، طراح مد و لباس، متولد سال ۱۳۶۵ در شهرستان دشتی است.

اما چندی است کتاب به چاپ چهارم رسیده که شایسته است بدین منظور به نویسنده کتاب تبریک عرض کنم. اما در چاپ چهارم در طرح جلد جدید کتاب، مردی با خنجری به دست دیده می شود. این طرح جلد نکته ای در بر دارد:
بر طبق عادت مرسوم تصاویر و عکس های دیده شده، خنجر در غلاف نیست و مردی را به ما نشان می دهد که گویی با ما سر جنگ دارد. چنانچه یمنی ها اعتقاد دارند اگر خنجری از غلاف خارج شود، برنخواهد گشت مگر اینکه با خونی تماس داشته باشد یا حادثه قتلی را رقم بزند.
البته شاید این خنجر یادآور یادداشت مرحوم محمد علی خان سدیدالسلطنه باشد "که پدر شیخ شخبوط شیخ و رئیس و امیر وقت امارات ابوظبی همواره خنجری زرنگار بکمر داشت و افتخار می کرد که آنرا مرحوم ناصرالدین شاه یا مظفر الدین شاه قاجار به او مرحمت کرده و می گفته است هر بامداد پس از نماز دعا می کنم که خدایا به سرزمین فارس باران بفرست تا فارسیان برای ما گندم بفرستند".
از این ها گذشته نویسنده در مقدمه کتاب آورده : "بوشهر با درایت شیوخ و خان هایش تا سالهایی طولانی بر خلیج فارس سلطه داشت و سالها بحرین، قطیف و الاحساء و کشورهای اطراف را تحت سیطره ی فرهنگی و سیاسی خود قرار داده بود، ولی با کج سلیقگی خودخواهی پادشاهان رونق این شهر رو به افول گذاشت. از قرن سوم هجری قمری تا اوایل دوره ی قاجار نمی توان نقش اعراب را در بوشهر نادیده گرفت".
و در ادامه می خوانیم: "بیشتر حکام عرب با شناختی که از خلیج فارس و دریای عمان و هند داشتند، ایران را بر این نقطه استراتژیکی مهم مسلط کردند. برای همین این فکر در من ایجاد شد که طی این پژوهش به کسانی که معتقدند در بوشهر لباس محلی وجود ندارد و کت و شلوار را لباس محلی خود می دانند تلنگری بزنم و آنها را متوجه گنجینه ی فرهنگی بزرگشان بکنم تا کمی بیش از پیش به این امر بیندیشند" .
خارج از بحث ویرایش ادبی و فنی که نیاز است در این دو بند از مقدمه اعمال شود، توجه نویسنده محترم را به سخنی از زنده یاد استاد دکتر ابراهیم باستانی پاریزی در کتاب حماسه کویر جلب می کنم: «این را هم البته به ذهن نیاورید که این ها که کلمه شیخ در اول نام آنهاست، جزء شیوخ عرب بوده اند، یا با فارسی ها سرجنگ داشته اند. بگذریم از اینکه البته در ایران اقوام بزرگ عرب و ترک و ترکمن و هندو و غیر آن هستند که قرن ها در این مملکت بوده اند و کاملا ایرانی هستند. این شیوخ هم که نام بردم، علاوه بر اینکه همه جا از آن ها به نام شیخ ناصر بوشهری، شیخ نصر بوشهری، شیخ عبدالرسول بوشهری، شیخ حسین خان بوشهری ... نام می برند، باید عرض کنم که همین شیوخ از بنده و جنابعالی که اینجا نشسته ایم خیلی ایرانی تر می اندیشیده اند و خیلی علاقمندتر به تمدن ایرانی بوده اند».

همچنین جناب علیرضا مظفری زاده نویسنده کتاب خاندان آل مذکور در کتاب خود مطالب ارزشمندی را بر اساس اسناد آورده است که در ادامه آن مطالب را از نظر می گذرانیم:
بوشهر در دوران شاه سلیمان صفوی (1106-1077 ه.ق) نیز فعال بود و به مانند قطب سایر بنادر حاشیه شمالی خلیج فارس عمل می کرد. حضور اعراب در این نواحی و خصومت و کینه های آنان باهم از یک سو و مسلح بودنشان از سوی دیگر غالبا موجب درگیری و زد و خورد می شد و راه های دریایی را پرخطر و تجارت را راکد می ساخت. جنگ داخلی و توقف تجارت هم کاهش عایدات دولت را در پی داشت.
از این رو، در ماه مارس 1674 م/ ذی حجه 1084 ه.ق، پادشاه ایران از طریق سلطان (حکمران) شیراز پیکی را نزد شیوخ ساحلی فرستاد و به آن ها دستور داد تا در بندر بوشهر جمع شوند. دلیل انتخاب بوشهر برای تجمع این بود که گفته می شد تمامی اعراب ساکن در امتداد خط ساحلی، دوست و متحد بوشهر بودند و شیخ بوشهر می توانست نقش کلیدی در رفع خصومت بین آن ها ایفا نماید.
شایسته یادآوری است که حضور قبایل و طوایف عرب در بوشهر و اطراف آن در قرون گذشته به معنی سلطه اعراب بر این مناطق نبوده است؛ زیرا از آنجا که کشور ایران همواره جایگاه اقوام و طوایف گوناگون بوده است، نه تنها عرب های ساکن در کرانه شمالی اتباع کشور محسوب می شده اند، بلکه بخش هایی از سواحل جنوبی مانند عمان و بحرین هم زمانی تابع دولت مرکزی ایران بوده اند.
بنابراین می توان گفت که جابجایی این قبیله عرب ایرانی از عمان یا بحرین به بوشهر صرفا در چهارچوب مهاجرت و نقل مکان مستمر قبایل مختلف ایران در داخل مرزهای این کشور – که در اواخر دوره صفویه بر دامنه آن افزوده شده بود- امری طبیعی و معمولی بوده است.
درباره مهاجرت و آمدن اعراب به کرانه های شمالی علل دیگری نیز ذکر کرده اند. که بسیاری از آن ها به دنبال محیط طبیعی بهتر به ایران می آمدند. اینجا زمین و آب کافی هم برای احشامشان بود و هم برای کشت خرما و اینکه استقرار عرب ها با کسب موافقت دولت ایران صورت می گرفت و در غیر این صورت دولت امنیت آن ها را تضمین نمی کرد. رابطه مقامات ایرانی با شیوخ عرب بر اساس قراری بود که طبق آن شیخ ها مالیات ثابتی به دولت می پرداختند و خود در عوض از اجناس وارداتی و مردمان سواحل مالیات می گرفتند.
در پایان آوردن متن نامه ای از شاه عباس در سال1602م/ 1011 ه.ق در پاسخ به عریضه شیخ عبید خان خالی از لطف نیست.
شاه عباس در این نامه، شیخ عبید را از تربیت شدگان و والیان مورد قبول خود بر می شمرد و از او می خواهد که وظیفه اش را در حراست از مرزها به ویژه بحرین که سرزمینی مهم است به خوبی ایفا نماید.متن نامه بدین شرح است:
«و از آنچه درباره حفاظت از مرزها برایمان نوشته ای موجب سپاسگزاری است. بدان که یکی از بزرگان دینی عمل ناشایستی را به تو نسبت داده که اگر هزار شهر را برای ما نگاه داری ولی حرکتی مشابه حرکت اشرار از تو سر بزند، نزد ما هیچ جایگاهی نخواهی داشت. سعادتمندی پادشاه در این است که فرمانروایانش مبادی به آداب باشند و درراه راست او حرکت کنند. اهمیت مرز و مسئولیت آن بر ما روشن است؛ به ویژه بحرین که اندامش برهنه شده، مسیرش ناامن گشته و دشمن به آن نزدیک شده است. بسیاری اتفاقات یکباره می افتد. اینک به تو دستور می دهم که اولا افرادی امین و شجاع و راز نگهدار برای پاسداری از آن به کار گیری و موکدا از آن ها بخواهی از امکانات نگهبانی و پشتیبانی به خوبی استفاده کنند تا طمع کفار از این بابت بریده شود. همچنین تو را بر جزیره ها و شهرهای عرب حاکم گردانیدم و امور لشکر و سرداران و اسرار [نظامی] را به تو سپردم تا برای گشودن دیگر سرزمین ها، دلگرم شوی و کمکی به تو در بهره برداری از این امر شود. سلام و رحمت خداوند بر مجاهدان راه رضای او باد».
در پایان از منظر ارباب نظر و معرفت دور نخواهد بود که همواره چشم طمع همسایگان ما در آن سوی آب های گرم خلیج فارس بدین سوی می باشد. که همین موارد را دستاویزی برای چنگ اندازی بر سرزمین فارس قرار داده و همچنان بر این طبل توخالی ادعاهای بی اساس خود می کوبند. پس برماست در نگارش تاریخ به ویژه خلیج فارس گفتار استادان قدیم را همواره پیش چشم داشته باشیم.
اما نویسنده کتاب از بوشهر تا بوشر با تمام سعی و تلاشی که نموده، متاسفانه به دلیل عدم آگاهی و اشراف به مسائل و موضوعات تاریخی درباره تاریخ بندر بوشهر و خلیج فارس به اظهار نظرهایی جانبدارانه پرداخته است. در حالی که نویسنده سعی دارد به تاریخ لباس در خلیج فارس بپردازد، به اظهار نظر و استدلال های غیرقابل استنادی و حتی باور اشاره دارد که هیچ یک از مورخان و تاریخ نویسان خلیج فارس تاکنون اینچنین تاریخ این منطقه مهم را دگرگون نکرده اند. با این وجود به مواردی اندک که مشتی است از خروار و اندکی است از بسیار و مهم ترین آنهاست، اشاره می گردد. قدر مسلم بازنگری، اصلاح و ویرایش مطالب ذیل در کتاب امری بایسته و شایسته است:
1- در مقدمه کتاب آمده: “بوشهر با درایت شیوخ و خان هایش تا سالهایی طولانی بر خلیج فارس سلطه داشت و سالها بحرین، قطیف و الاحساء و کشورهای اطراف را تحت سیطره فرهنگی و سیاسی خود قرار داده بود، ولی با کج سلیقگی خودخواهی پادشاهان رونق این شهر رو به افول گذاشت. از قرن سوم هجری قمری تا اوایل دوره ی قاجار نمی توان نقش اعراب را در بوشهر نادیده گرفت“.
نویسنده بدون آوردن هیچ استدلال منطقی تاریخی به نقش برجسته اعراب در بندر بوشهر اشاره کرده است و در کتاب به درستی معلوم نیست که نقش اعراب دقیقا چه بوده و پاسخی به آن داده نشده است و اینکه چرا حکومت ایران را به کج سلیقگی و خودخواهی متهم ساخته معلوم نیست!!!
2- باز در مقدمه می خوانیم: "بیشتر حکام عرب با شناختی که از خلیج فارس و دریای عمان و هند داشتند، ایران را بر این نقطه استراتژیکی مهم مسلط کردند. برای همین این فکر در من ایجاد شد که طی این پژوهش به کسانی که معتقدند در بوشهر لباس محلی وجود ندارد و کت و شلوار را لباس محلی خود می دانند تلنگری بزنم و آنها را متوجه گنجینه ی فرهنگی بزرگشان بکنم تا کمی بیش از پیش به این امر بیندیشند".
این مطلب کاملا نادرست است و نویسنده به صراحت نقش یک قبیله خاص را برجسته کرده است بدون آن ذکری از دیگر اقوام نماید و صرفا به دنبال برجسته کردن نقش اعراب برآمده است که این با منطق درست تاریخ نویسی و رعایت اصل بی طرفی و بدون تعصب نوشتن در تضاد کامل است.
3- درباره طرح جلد کتاب و استفاده از کتاب رستم التواریخ: طرح جلد از کتاب رستم التواریخ گرفته شده است. این منبع خود دچار شبه و اشکال و نقد فراوان است و از سوی تاریخ نویسان کاملا رد شده است. کما اینکه به قول آقای رسول جعفریان – پژوهشگر و مورخ: «چطور می تواند نویسنده ای ده ها کتاب داشته باشد، از میان دوره قاجار باشد، و حتی یک نفر از معاصران، شرح حال وی را ننوشته باشد. آنچه از رستم الحکماء می دانیم از میان آثار خود اوست و کسی نه او را دیده و نه خبری به ما داده است. اگر این نکته را کنار مطالب مشکوکی از او بدانیم که درباره وعده ظهور در حوالی سال ۱۲۶۰ ق گفته، باید حدس بزنیم که او مدتی پس از این تاریخ و از عوامل بابیه است. هر چند به تاریخ او نمی توان اعتماد کرد، اما می توان بین شوخی و جدی، برخی از واقعیات (نه لزوما حقایق) را که مورخان رسمی به آن نمی پردازند از قلم او خواند».
حال چگونه چنین کتاب و منبعی که نویسنده ای ناشناخته آن را نوشته، الهام بخش نویسنده برای طراحی لباس میرمهنا بوده و مورد استناد تاریخی واقع شده، به درستی مشخص نیست.
4- درباره طرح جلد و مرد خنجر به دست: بر طبق عادت مرسوم تصاویر و عکس های دیده شده، خنجر در غلاف نیست و مردی را به ما نشان می دهد که گویی با ما سر جنگ دارد. کما اینکه در فرهنگ عربی دارای معانی و تعابیری است که با موضوع کتاب سنخیت ندارد. چنانچه یمنی ها اعتقاد دارند اگر خنجری از غلاف خارج شود، بر نخواهد گشت مگر اینکه با خونی تماس داشته باشد یا حادثه قتلی را رقم بزند. این تصویر خیالی از میرمهنا که لباسش از منبعی نامعلوم و خنجرش هم از سکه ها گرفته شده است، به عنوان طرح جلد به کار گرفته شده که نمی تواند طرح جلد مناسبی برای کتاب تاریخ لباس در بوشهر و خلیج فارس باشد.
5- ادعای بی اساس اخذ نام بندر بوشهر از شهر بوشر در کشور عمان، آن هم بدون ارائه مدرک و استدلال و نداشتن پشتوانه ی منطقی و علمی که بی گمان یکی از اشتباهات تاریخی نویسنده به شمار می رود. این چنین ادعایی در واقع پریشان کردن و انحراف تاریخ بوشهر و خلیج فارس است.
6- نویسنده ادعا دارد اولین کسی که نام بوشهر را آورده یاقوت حموی است، که نشان از عدم اشراف نویسنده به تاریخ بوشهر و کاملا اشتباه است.
7- رعایت نکردن کرونولوژی تاریخی که نویسنده یکباره از دوران ساسانیان به دوره صفویان پرتاب شده است. که این موضوع به دلیل عدم اشراف نویسنده کتاب به موضوع تخصصی تاریخ و تاریخ نویسی می باشد.
8- در کتاب بیشتر از آنکه به فرهنگ ایرانی پرداخته شود به فرهنگ عربی توجه شده و در برخی مواقع آن فرهنگ را برتر از فرهنگ ایرانی دانسته است. تصاویر پر تکرار از فرهنگ پوشش عربی در این کتاب هویدای این موضوع می باشد. در صورتی که نویسنده می توانست از پوشش دیگر اقوام ایرانی ساکن در خلیج فارس به یک اندازه مساوی بهره ببرد.
9- نویسنده خود اقرار دارد که از منابع انگلیسی و نیز جاسوسان استفاده کرده، در حالی که از بسیاری منابع فارسی و ایرانی غفلت شده است و بر کسی پوشیده نیست منابع انگلیسی به تنهایی نمی تواند منبع موثقی برای تاریخ ایران باشد، به ویژه آنکه انگلیسی ها سالها در بندر بوشهر و خلیج فارس و در جنوب ایران دارای نفوذ و منافع بسیاری بوده و با شیوه های گوناگون به استعمار و استعمارگری مشغول بودند.
10- کتاب به لباس و پوشش مردم و دیگر اقوام استان بوشهر پیش از اسلام نپرداخته است و از این منظر دارای اشکال اساسی در پژوهش می باشد. همچنین نویسنده در نگارش تاریخ لباس پس از اسلام در استان بوشهر و خلیج فارس می بایست به منابع بیشتری مراجعه نماید و نیز از طرز پوشش و لباس سایر اقوام ایرانی که سالها به صورت مسالمت آمیز در کنار هم در آن منطقه مهم، روزگار می گذرانند بیشتر بپردازد.
11- نویسنده در جای جای کتاب بیشتر توجه به جنبه های عربی شهرها و روستاها استان بوشهر دارد. حتی در مقایسه ای بسیار عجیب، بندر بوشهر با کشور امارات آورده است که" زبان عربی در بندر بوشهر دیگر کاربرد ندارد همانند آنچه در امارات اتفاق افتاده و دیگر زبان فارسی زبان دوم نیست" که این موضوع قیاس مع الفارق است. از چه زمانی مردم بوشهر به زبان عربی سخن می گفته اند که نویسنده مدعی شده دیگر زبان عربی در بوشهر کاربرد ندارد!!!
12- نویسنده اشاره ای به اینکه کشورها حوزه خلیج فارس مثلا بحرین و عمان و... روزگاری تحت سیطره ایران و فرهنگ آن بوده اند، نکرده است و اگر مقایسه ای هم آورده برای کم رنگ جلوه دادن فرهنگ ایرانی است. نویسنده در بخش بحرین می نویسد:" بندر بوشهر تاثیر زیادی از بحرین گرفته است". نویسنده بدون اشاره به پیشینه بحرین و حضور ایرانیان و اینکه در آنجا بوشهری ها مدرسه تاسیس کردند و زیر نظر فرهنگ آن زمان بوده، مدعی تاثیرات فراوان بحرین بر بندر بوشهر شده است!!! آیا از جمله تاثیرات مهم استفاده از لباس عربی بوده است!
13- نویسنده در بخش عربستان مدعی است " با ویران شدن بنادر جنوبی سیرافیان به بندر جده عربستان مهاجرت کرده و آنجا را آباد کردند" در حالی که در کتاب «تاریخ جده» آمده که این بندر را ایرانیان پیش از اسلام ساخته و آباد کرده بودند و از آن به عنوان یک مرکز بازرگانی دریائی و داد و ستد کالا برای مکه در بخش غربی شبهجزیره عربستان استفاده میکردند. اغلب مورخان و محققان آبادانی و رونق تجارت بندر جده چه پیش و بعد از اسلام به سبب بازرگانان ایرانی دانسته اند. پس طبیعی بوده که سیرافیان بدانجا بروند. البته سابقه تجارت بین سیراف و جده به قبل از اسلام می رسد. بنابراین جده محلی آشنا برای بازرگانان سیرافی بود.
14- و سایر موارد...