مشتقات آگاهی

شیر علم و شیر علم
[مولانا جلال الدین محمد بلخی Jalāl al-Dīn Muḥammad Rūmī]
مثنوی معنوی – دفتر اول – بخش 29
ما همه شیران ولی شیر علم - حمله مان از باد باشد دم به دم
حمله مان پیدا و ناپیداست باد - جان فدای آن که ناپیداست باد
باد ما و بود ما از داد توست - هستی ما جمله از ایجاد توست
لذت هستی نمودی نیست را - عاشق خود کرده بودی نیست را
لذت انعام خود را وا مگیر - نقل و باده و جام خود را وا مگیر
ور بگیری کیت جست و جو کند - نقش با نقاش چون نیرو کند
نقش باشد پیش نقاش و قلم - عاجز و بسته چو کودک در شکم
این نه جبر این معنی جباری است - ذکر جباری برای زاری است
گر ز جبرش آگهی زاریت کو - جنبش زنجیر جباریت کو
بسته در زنجیر شادی چون کند - چوب اشکسته عمادی چون کند
کی گرفتار بلا شادی کند - کی اسیر حبس آزادی کند
ور تو می بینی که پایت بسته اند - بر تو سرهنگان شه بنشسته اند
پس تو سرهنگی مکن با عاجزان - زانکه نبود راه و رسم عاجز آن
لفظ جبرم عشق را بی صبر کرد - وانکه عاشق نیست حبس جبر کرد
ور بود این جبر جبر عامه نیست - جبر آن اماره خودکامه نیست
جبر را ایشان شناسند ای پسر - که خدا بنهادشان در دل بصر
بر تو دیوار است و بر ایشان در است - بر تو سنگ و بر عزیزان گوهر است...
__
مثنوی معنوی – دفتر اول – بخش 55
گفت ای یاران حقم الهام داد - مر ضعیفی را قوی رایی فتاد
آنچ حق آموخت مر زنبور را - آن نباشد شیر را و گور را
خانه ها سازد پر از حلوای تر - حق برو آن علم را بگشاد در
آنچ حق آموخت کرم پیله را - هیچ پیلی داند آن گون حیله را
آدم خاکی ز حق آموخت علم - تا به هفتم آسمان افروخت علم
نام و ناموس ملک را در شکست - کوری آنکس که در حق در شکست
زاهد ششصد هزاران ساله را - پوزبندی ساخت آن گوساله را
تا نتاند شیر علم دین کشید - تا نگردد گرد آن قصر مشید
علمهای اهل حس شد پوزبند - تا نگیرد شیر از آن علم بلند
قطره دل را یکی گوهر فتاد - کان به دریاها و گردونها نداد
چند صورت آخر ای صورت پرست - جان بی معنیت از صورت نرست
گر بصورت آدمی انسان بدی - احمد و بوجهل خود یکسان بدی
نقش بر دیوار مثل آدمست - بنگر از صورت چه چیز او کمست
جان کمست آن صورت با تاب را - رو بجو آن گوهر کم یاب را
شد سر شیران عالم جمله پست - چون سگ اصحاب را دادند دست
چه زیانستش از آن نقش نفور - چونک جانش غرق شد در بحر نور
وصف و صورت نیست اندر خامه ها - عالم و عادل بود در نامه ها
عالم و عادل همه معنیست بس - کش نیابی در مکان و پیش و پس
می زند بر تن ز سوی لامکان - می نگنجد در فلک خورشید جان (1)
***
[ویلیام چیتیک William Chittick]
واقعیت علم در شیر شناخته می شود. علم یوسف به دوام صور نمادین در عالم مثال اشاره دارد : علم به صورت شیر و ثبات در دین به صورت قید و بند. (2)
***
[یزدانپناه عسکری Yazdanpanah Askari]
علم ماده خام و جبر خودکامه، فرآورده نهایی حیث التفاتی و رشد و نقش صورت بر دیوار است. نوع دیگری از مشتقات آگاهی و حیث التفاتی در عالم مثال، پروردن دقت خیال است.
_______________
1 - مثنوی معنوی ، جلال الدین محمد بن محمد مولوی به تصحیح رینولد نیکلسون – تهران : هرمس 1386
2 - عوالم خیال : ابن عربی و مسئله اختلاف ادیان ، ویلیام چیتیک ، ترجمه قاسم کاکایی – تهران: هرمس ،1388. صص 128 ، 134