مشتقات آگاهی

7 خرداد 1403 - خواندن 5 دقیقه - 267 بازدید



شیر علم و شیر علم

[مولانا جلال الدین محمد بلخی Jalāl al-Dīn Muḥammad Rūmī]

مثنوی معنوی – دفتر اول – بخش 29

ما همه شیران ولی شیر علم - حمله مان از باد باشد دم به دم

حمله مان پیدا و ناپیداست باد - جان فدای آن که ناپیداست باد

باد ما و بود ما از داد توست - هستی ما جمله از ایجاد توست

لذت هستی نمودی نیست را - عاشق خود کرده بودی نیست را

لذت انعام خود را وا مگیر - نقل و باده و جام خود را وا مگیر

ور بگیری کیت جست و جو کند - نقش با نقاش چون نیرو کند

نقش باشد پیش نقاش و قلم - عاجز و بسته چو کودک در شکم

این نه جبر این معنی جباری است - ذکر جباری برای زاری است

گر ز جبرش آگهی زاریت کو - جنبش زنجیر جباریت کو

بسته در زنجیر شادی چون کند - چوب اشکسته عمادی چون کند

کی گرفتار بلا شادی کند - کی اسیر حبس آزادی کند

ور تو می بینی که پایت بسته اند - بر تو سرهنگان شه بنشسته اند

پس تو سرهنگی مکن با عاجزان - زانکه نبود راه و رسم عاجز آن

لفظ جبرم عشق را بی صبر کرد - وانکه عاشق نیست حبس جبر کرد

ور بود این جبر جبر عامه نیست - جبر آن اماره خودکامه نیست

جبر را ایشان شناسند ای پسر - که خدا بنهادشان در دل بصر

بر تو دیوار است و بر ایشان در است - بر تو سنگ و بر عزیزان گوهر است...

__

مثنوی معنوی – دفتر اول – بخش 55

گفت ای یاران حقم الهام داد - مر ضعیفی را قوی رایی فتاد

آنچ حق آموخت مر زنبور را - آن نباشد شیر را و گور را

خانه ها سازد پر از حلوای تر - حق برو آن علم را بگشاد در

آنچ حق آموخت کرم پیله را - هیچ پیلی داند آن گون حیله را

آدم خاکی ز حق آموخت علم - تا به هفتم آسمان افروخت علم

نام و ناموس ملک را در شکست - کوری آنکس که در حق در شکست

زاهد ششصد هزاران ساله را - پوزبندی ساخت آن گوساله را

تا نتاند شیر علم دین کشید - تا نگردد گرد آن قصر مشید

علمهای اهل حس شد پوزبند - تا نگیرد شیر از آن علم بلند

قطره دل را یکی گوهر فتاد - کان به دریاها و گردونها نداد

چند صورت آخر ای صورت پرست - جان بی معنیت از صورت نرست

گر بصورت آدمی انسان بدی - احمد و بوجهل خود یکسان بدی

نقش بر دیوار مثل آدمست - بنگر از صورت چه چیز او کمست

جان کمست آن صورت با تاب را - رو بجو آن گوهر کم یاب را

شد سر شیران عالم جمله پست - چون سگ اصحاب را دادند دست

چه زیانستش از آن نقش نفور - چونک جانش غرق شد در بحر نور

وصف و صورت نیست اندر خامه ها - عالم و عادل بود در نامه ها

عالم و عادل همه معنیست بس - کش نیابی در مکان و پیش و پس

می زند بر تن ز سوی لامکان - می نگنجد در فلک خورشید جان (1)

***

[ویلیام چیتیک William Chittick]

واقعیت علم در شیر شناخته می شود. علم یوسف به دوام صور نمادین در عالم مثال اشاره دارد : علم به صورت شیر و ثبات در دین به صورت قید و بند. (2)

***

[یزدانپناه عسکری Yazdanpanah Askari]

علم ماده خام و جبر خودکامه، فرآورده نهایی حیث التفاتی و رشد و نقش صورت بر دیوار است. نوع دیگری از مشتقات آگاهی و حیث التفاتی در عالم مثال، پروردن دقت خیال است.

_______________

1 - مثنوی معنوی ، جلال الدین محمد بن محمد مولوی به تصحیح رینولد نیکلسون – تهران : هرمس 1386

2 - عوالم خیال : ابن عربی و مسئله اختلاف ادیان ، ویلیام چیتیک ، ترجمه قاسم کاکایی – تهران: هرمس ،1388. صص 128 ، 134