سرمایه داری و استثمار کارگران

2 اردیبهشت 1403 - خواندن 5 دقیقه - 632 بازدید

سرمایه داری و استثمار کارگران ، لیبرالیسم اقتصادی جهان سوم را برده خود کرده است .


به نظر غالب اندیشمندان سیاسی و اقتصادی ، گرچه باید برای پایان سرمایه داری لحظه شماری کنیم اما آنچه فعلا با آن مواجه هستیم ، اجتناب ناپذیر است . انقلاب صنعتی ، در ساختار روابط اقتصادی و اجتماعی تغییر و تحولاتی زیادی حاصل کرد ، از آنجا که برای کار بی وفقه نیاز به نیروی کار ارزان بود ، لیبرالیسم در اندیشه استثمار مردمان خود برآمد و کارگرانی که از قرون وسطی و کار ارزان و بدون دستمزد کافی ارباب رها شده بودند ، حالا می دیدند باید برای سهام داران کارخانه و صنایع بردگی کنند . به عبارتی تنها شکل ظاهری آن رابطه عوض شده بود و رابطه ارباب _ رعیتی به رابطه کارگر _ سرمایه دار تغییر شکل داد و اعطای حقوقی هر چند ناچیز آن را به مذاق مدافعان حقوق کارگران قابل هضم تر می کرد . از آن می توان به تشکیل سندیکاهای کارگری اشاره داشت که کارگران می توانستند در آنجا گرد هم آیند و مشکلات معیشتی خود را برای سرمایه داران بیان کنند ، اما وقتی ملاحظه شد که تولیدات فراوان می تواند سرمایه هنگفتی نصیب سرمایه داران این صنایع کند ، از زنان و کودکان در جهت افزایش تولید و به دست آوردن سرمایه زیاد استفاده کرده اند . به عبارتی حقوق زنان و کودکان را زیر پا گذاشتند و تنها به فکر انباشت ثروت بودند . 

زنانی که باید حداقل حقوق اقتصادی و اجتماعی برایشان تامین باشد و از کار برابر و مساوی با مردان همراه با پرداخت دستمزد عادلانه برخوردار باشند و شرایط بهداشتی محل کار به جهت حساسیت آنان نسبت به محیط آلوده کارخانه و صنایع طوری نباشد که زندگی آنان را در معرض خطر قرار دهد ، اما زنان تا آن زمان از حق رای سیاسی نیز برخوردار نبودند چه برسد به اینکه بخواهد حقوق دیگرشان تامین باشد ، حتی زنان باردار هم نمی توانستند از کمترین مزایای کاری برخوردار باشند و با وجود حمل بار باید ساعات کار فراوانی برای انجام کار های سنگین تحمل نمایند ، در این راستا چه بسا بچه آنان سقط می شد یا دیگر تا پایان عمر نمی توانستند نوزادی داشته باشند . 

از طرفی کودکان که نباید کار کنند و نیازی به کارشان دیده نمی شود مگر اینکه به سن کار برسند و آن وقت حق انتخاب شغل دلخواه خود را بدون اجبار و اکراه داشته باشند ، در گردونه بهره کشی سرمایه داران قرار گرفتند و با پرداخت دستمزدی ناچیز به کار های طاقت فرسا گمارده می شدند . کودکی که باید در مدرسه درس بخواند و از حق آموزش و تحصیل برخوردار باشد ، به بهانه فقدان دارایی لازم برای گذران زندگی در سلطه اقتصادی سهام دارانی قرار می گرفت که هیچ چیز برایشان مهم نبود . بارزترین نوع تغییر و تحول از کار افتادن کسب و کار های روستایی و وابستگی مردم روستا به شهر شد . روستائیان که تا دیروز ابزار و وسایل مورد استفاده خود را تولید می کردند و هر کدام به خود وابسته بودند و خودکفایی داشتند ، حالا باید برای تامین رفاه حداقلی به شهر ها مراجعت می کردند . آن هایی که جا و مکانی برای زندگی نداشتند هم در حومه شهر ها خانه هایی نه چندان مناسب می ساختند و حاشیه نشینی را گسترش می دادند ، حاشیه نشینانی که بعد ها مستعد ارتکاب انواع بزهکاری شدند .

بعد از آن حوادث سرمایه داران دریافتند برای در دست گرفتن اقتصاد جهان و پول فراوان ، باید از کشور های جهان سوم بهره کشی کرد . در نتیجه صنایع خود را به آنجا انتقال دادند و نیروی کار بسیار ارزانی در آنجا و با منابع فراوان انتظارشان را می کشید . چرا که سر و صدای مردم خود را در آورده بودند و نمی خواستند از مردم خود بهره کشی کنند و دموکراسی را خدشه دار کنند . 

کشور های جهان سوم که علم و دانش حداقلی برای راه اندازی صنایع را نداشتند و از آن بی بهره بودند ، ولی سرمایه داران به نیکی می دانستند که این کشور ها محمل خوبی برای غارت و چپاول هستند و برای رسیدن به کشور های توسعه یافته تلاش می کنند تا از آنان عقب نمانند و با پرداخت حداقل حقوق و دستمزد می توان از آنان تا سال ها بهره کشی کرد . بردگی مردنی که این بار در ساختار کشور _ کشور قرار داده شده است و امپریالیسم اقتصادی نه تنها نابود نشده بلکه حیات خود را با استعمار ادامه می دهد و در نقاب لیبرالیسم ملت های جهان سوم و عقب مانده را غارت می کند و در حفظ سلطه ی اقتصادی خود کوشاست.