توقف ناپذیری مرگ

1 اردیبهشت 1403 - خواندن 4 دقیقه - 106 بازدید



[مولانا جلال الدین محمد (مولوی) Jalāl ad-Dīn Muhammad Rūmī]

[دیوان کبیر شمس - غزل 1134]

چرا ز قافله یک کس نمیشود بیدار؟ - که رخت عمر ز کی بازمی برد طرار

چرا ز خواب و ز طرار می نیازاری؟ - چرا ازو که خبر می کند کنی آزار؟

ترا هر آنک بیازرد شیخ و واعظ تست - که نیست مهر جهان را چو نقش آب قرار

یکی همیشه همیگفت راز با خانه: - مشو خراب به ناگه ، مرا بکن اخبار

شبی به ناگه خانه برو فرود آمد - چه گفت؟ گفت: کجا شد وصیت بسیار؟

نگفتمت خبرم کن تو پیش از افتادن - که چاره سازم من با عیال خود به فرار

خبر نکردی ای خانه کو حق صحبت؟ - فروفتادی و کشتی مرا به زاری زار

جواب گفت مر او را فصیح آن خانه - که : چند چند خبر کردمت به لیل و نهار

بدان طرف که دهان را گشادمی بشکاف - که قوتم برسیده است وقت شد ، هشدار

همیزدی به دهانم ز حرص مشتی گل - شکاف ها همی بستی سراسر دیوار

ز هرکجا که گشادم دهان، فروبستی - نهشتیم که بگویم ،چه گویم ؟ ای معمار

بدان که خانه تن تست و رنج ها چو شکاف - شکاف رنج به دارو گرفتی ای بیمار

مثال کاه و گل است آن مزوره و معجون - هلا تو کاه گل اندر شکاف میافشار

دهان گشاید تن تا بگویدت : رفتم - طبیب آید و بندد برو ره گفتار

خمار درد سرت از شراب مرگ شناس - مده شراب بنفشه ، بهل شراب انار

و گر دهی تو به عادت دهش که روپوش ست - چه روی پوشی زان کاوست عالم الاسرار؟

بخور شراب انابت بساز قرص ورع - ز توبه ساز تو معجون ، غذا ز استغفار

بگیر نبض دل و دین خود ، ببین چونی؟ - نگاه کن تو به قاروره عمل یکبار

به حق گریز که آب حیات او دارد - تو زینهار ازو خواه هر نفس ، زنهار

اگر کسیت بگوید که : خواست فایده نیست - بگو که: خواست ازو خاست ،چون بود بیکار؟

مرید چیست ؟ بتازی مریدخواهنده - مرید از آن مراد ست و صید از آن شکار

اگر نخواست مرا پس چرام خواهان کرد؟ - که زرد کرد رخم را فراق آن رخسار

وگرنه غمزه او زد به تیغ عشق مرا - چراست این دل من خون چشم من خون بار

خزان مرید بهار است زرد و آه کنان - نه عاقبت بسر او رسید شیخ بهار؟

چو زنده گشت مرید بهار و مرده نماند - مرید حق ز چه ماند میان ره مردار؟

به سوی باغ بیا و جزای فعل ببین - شکوفه لایق هر تخم پاک در اظهار

چو واعظان خضر کسوه بهار ، ای جان - زبان حال گشا و خموش باش ای یار

***

[یزدانپناه عسکری]

اسارت نور در محبس و زندان تن و توقف ناپذیری مرگ

____________________

مولانا جلال الدین محمد بلخی(مولوی)، دیوان کبیر شمس، طلایه - تهران، چاپ: اول، 1384. صفحه 447 و 448 ؛ 2:55