قصه روابط عمومی
سازمان، جایی که در آنجا اوج گرفتن ها شیرین هستند و پستی ها مثل یک تصادف، ناگهان همه چیز را در چشم بر هم زدنی از بین می برند.
در این بین روابط عمومی مثل یک ترن هوایی پر از آدرنالین، خلاقیت و شکوفایی است! از داستان سرایی قانع کننده برای یک برند و یک کسب و کار گرفته تا شعبده بازی در پروژه های متعدد؛ آری حرفه ای های روابط عمومی در این هیجان تعقیب و گریزهاست که پیشرفت می کنند.
اما باید واقع بینانه نگاه کرد و همه داستان را هم نباید اینقدر رمانتیک و بر وفق مراد دانست. در پس آن رویدادهای پر زرق و برق و کمپین های آنچنانی که بعضا شما می بینید، یک جنبه سخت وجود دارد که اغلب دیده نمی شود. آخرین تیک و تاک های قبل از برنامه، چیدن پازل های یک برنامه موفق، آمادگی برای بحران های احتمالی و ... که هر کدامشان می تواند یک فرد عادی را از شدت خستگی روحی و گاها جسمی ساعت ها به فکر یا خواب بعد از استرس فرو ببرد. با این حال، در این لحظات است که ما قدرت واقعی خود را کشف می کنیم. اگر بخواهم مثالی برای اهالی محله روابط عمومی در دایره لغاتم پیدا و عنوان کنم، می گویم "روابط عمومی چی ها مثل نینجاها هستند" ، برای نجات از روزی که اوضاع خراب می شود، وارد معرکه می شوند. آنها می دانند که چگونه نکات منفی را به مثبت تبدیل کنند و زاویه دید مخاطب را تغییر دهند می دانند لیمو را به لیموناد تبدیل کنند . اهالی محله روابط عمومی استاد ارتباطات و ایجاد کننده استراتژی هایی هستند که باعث درخشش برندها می شوند.
بنابراین در اینجا به همه جنگجویان هنگ روابط عمومی! می گویم در آغوش بگیرید از هرج و مرج را ، پیمایش کنید در مناطق ناشناخته ولی همیشه خونسردی خود را حفظ کنید. ما قصه گوها هستیم، رابط ها، و کسانی که باعث می شوند جادو در پشت صحنه اتفاق بیفتد! آری آن ها متخصصان روابط عمومی هستند.