من متشخص

2 اسفند 1402 - خواندن 4 دقیقه - 327 بازدید



کلمه "وجدان" از نظر ریشه شناسی از کلمه لاتین conscientia به معنای آگاهی درونی و همچنین آگاهی از اعمال خودمان است. (1)

وجدان در هر مورد با آگاهی درونی از «نور درونی» همراه است.(2)

***

[جمیل صلیبا]

وجدان مصدر فعل وجد است. میگویند فلان چیز را وجدان کرد، یعنی آن را دریافت. در اصطلاح حکما وجدان عبارت است از نفس و قوای باطنی آن، و یا فقط عبارت است از قوای باطنی نفس، از این جهت که وسیله ادراک حیات درونی است.

وجدانی به معنی چیزی است که هر کس در نفس خود آن را مییابد. (مانند علم ما به وجود خود ما و افعال ما) وجدانی مترادف شهودی یا چیزی که توسط قوای باطنی ادراک شود، است. (مانند علم ما به ترس، شهوت، خشم و لذتی که در درون خود ماست) و یا به معنی چیزی است که عقل با استناد به حس باطن به آن حکم میکند. به آنچه جمعا توسط حواس باطن ادراک شود، وجدانیات گویند.

اصطلاح وجدانیات شامل تمام حالات نفس از قبیل لذات، آلام، عواطف، تصورات، محفوظات و غیره میشود.

«من» یا خود که هر کس حضورا آن را مییابد و به وجودش اطمینان دارد عبارت است از یک موجود وحدانی متشخص (نه یک سلسله امور متوالی).

دلیل بر اینکه «من» یک حقیقت وجدانی است نه یک سلسله ادراکات متوالی:

1- این است که حقیقت من همه ادراکات متوالی را به خود نسبت می دهد و منسوب را غیر از منسوب الیه می داند (من میاندیشم) (من میبینم) و همان طوری که حضورا به وجود خودآگاه است این خصوصیت را نیز حضورا آگاه است و تردیدی ندارد.

2- هرکسی بالوجدان تشخیص می دهد که در گذشته و حال یکی است نه بیشتر و اگر مانند مجموع حلقههای زنجیر بود و در هر لحظه از زمان یک حلقه آن فقط موجود بود، این تمیز و تشخیص میسر نبود. چگونه ممکن است درباره یک حلقه زنجیر که در یک سر واقع شده حکم کرد که عین همان حلقه ای است که در سر دیگر واقع شده و بعلاوه نفس برای تشخیص اینکه درگذشته و حال یکی است احتیاجی به احیاء خاطرات گذشته ندارد و اگر مانند حلقههای زنجیر بود باید ادراک «من» درگذشته بدون تذکر یک خاطره میسر نباشد. (3)

***

[سعید الدین فرغانی]

اسم حی ازلحاظ احاطه و جمعیت، یعنی دراک فعال- مقام جمع دیگر اسمای کلیه است و علم چون به لحاظ اضافه به حق شامل کلیه معلومات است، به اعتباری متضمن کافه اسمای الهیه است. (4)

***

[یزدانپناه عسکری]

من متشخص متعین، مجموعه آگاهی های متشخص خوشه ای نور در پیوند نیروی حیات اسم حی است با تمامیت ادراک و به حکم و له المثل الاعلی فی السماوات و الارض (الروم / 27)

__

1-

Little, W, Fowler HW, Coulson J, Onions CT. The Shorter Oxford English Dictionary on Historical Principles. 3rd ed. Vol 1 Clarendon Pres. Oxford. 1992. pp. 402–03.

2-

Campbell Garnett A. "Conscience and Conscientiousness" in Feinberg J (ed) Moral Concepts. Oxford University Press, Oxford. 1969 pp. 80–92

3- جمیل صلیبا؛ منوچهر صانعی دره بیدی، فرهنگ فلسفی، انتشارات حکمت - تهران، چاپ: اول، ۱۳۶۶ ص 688 ، 659 2:121

4- سعید الدین فرغانی، مشارق الدراری شرح تائیه ابن فارض، 1جلد، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی - قم، چاپ: دوم، 1379. ص 134

1402/12/2