کنایه = پوشیده سخن گفتن

18 دی 1401 - خواندن 3 دقیقه - 6633 بازدید

کنایه

کنایه در لغت، یعنی «پوشیده سخن گفتن» و در اصطلاح، واژه یا عبارتی است که معنای ظاهری و نزدیک آن، مورد نظر گوینده نیست؛ بلکه مفهوم دور آن مدنظر است؛ به عنوان مثال :وقتی می گوییم: « فلانی آب از دستش نمی چکد» سخنی به کنایه گفته ایم و منظور این است که او فردی خسیس است و فقط هدف ما این نیست که بگوییم از دست او آب نمی چکد.

هنوز از دهن بوی شیر آیدش / همی رای شمشیر و تیر آیدش (وزن: فعولن فعولن فعولن فعل متقارب مثمن محذوف )

 منظور فردوسی در این بیت آن نیست که اگر دهان او را( سهراب) ببوییم، بوی شیر می دهد بلکه مقصود وی «کودک بودن» اوست.

یکی از رایج ترین شکل های کنایه این است که به جای بیان مستقیم یک مفهوم یا موضوع، نشانه یا نمونه ای از آن را ذکر کنند. برای مثال: گر تو به شمشیر و تیر حمله بیاری رواست / چاره ما هیچ نیست جز سپر انداختن ( غزل 456- سعدی) 

سپر انداختن کنایه از تسلیم شدن است زیرا آشکارترین نشانه تسلیم شدن انداختن سپر و ابزار جنگی است.

نرفتم به محرومی از هیچ کوی / چرا از در حق شوم زرد روی

 زرد رو شدن کنایه از محروم شدن، بی نصیب ماندن

دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای / فرشته ات به دو دست دعا نگه دارد ( غزل 122 - حافظ) 

بلغزد پای کنایه از منحرف شدن، خطا و اشتباه کردن

بگفتا دل ز مهرش کی کنی پاک/ بگفت آنگه که باشم خفته در خاک ( مناظره خسرو با فرهاد - نظامی) 

دل از مهر کسی پاک کردن کنایه از فراموش کردن و عشق نورزیدن – خفته در خاک بودن کنایه از مردن

شاهد مثال های دیگری در این رابطه:

رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن / ترک من خراب شبگرد مبتلا کن ( مولانا - غزل2039) 

سر به بالین نهادن ← خوابیدن

مگوی آنچه هرگز نگفته است کس / به مردی مکن باد را در قفس (فردوسی - شاهنامه/داستان رستم و اسفندیار) 

باد در قفس کردن ← کار بیهوده و بی نتیجه کردن است.

بینوایان را به برگ سبز گاهی یاد کن / چون ز نیرنگ جهان خرج خزان خواهی شدن (صائب تبریزی - غزل6054) 

برگ سبز: ← چیز کم ارزش

چو بر سر نشست از بزرگی غبار / دگر چشم عیش جوانی مدار (سعدی - بوستان / باب نهم در توبه و راه صواب ) 

غبار بر سر نشستن ← پیر شدن، سفید شدن موی

نقشی بر آب می زنم از گریه حالیا / تا کی شود قرین حقیقت، مجاز من ( حافظ - غزل 400) 

نقش بر آب زدن ← کار بیهوده انجام دادن

ای که پنجاه رفت و در خوابی / مگر این پنج روز دریابی ( سعدی - قصیده 51/پند) 

در خواب بودن ← غافل بودن

"محمدرضازعیم حسینی / کارشناس ارشد زبان وادبیات فارسی"