تعارض در کانون خانواده و اثر جرم زائی آن؟

18 آذر 1404 - خواندن 7 دقیقه - 74 بازدید



تعارض در کانون خانواده و اثر جرم زائی آن ؟؟

در این مورد ساترلند از برسی تاریخ جوامع در زمان خود چنین نتیجه گرفته است ؟

 تربیت کودکان در روزگاران پیشین امری سهل و طبیعی بوده است ولی در عصر ما به گونه ای فوق العاده دشوار تجلی کرده است .

( در جوامعی که به مکتب نرفته و یا خط ننوشته بودند هر پدر و مادری بر حسب اصول ساده و هم آهنگ تربیت می شدند که والدین هر یک از آن دو نیز بدانسان تربیت یافته بودند ؛ مضافا آنکه همسایگان و دیگر اعضای خانواده نیز بر همان مبانی تربیت شده بودند ، به این ترتیب شخصیت کودک تحت تاثیر تربیت منظم و متجانس والدین و افراد خانواده و اطرافیان بدون تلاش فوق العاده ای به خود شکل می گرفت و از هرگونه تعارضی مصون بوده است . ) ؟!

اما این امر در جامعه کنونی غیر ممکن است زیرا کسانی که عهده دار تربیت کودک هستند اغلب خودشان کاملا منطقی نیستند به این معنی که مجموعه ای از تناقضات هستند . پدر با مادر ناسازگار است، این یکی آن دیگری را قبول ندارد و هر یک با اجداد، مربیان و با دیگران دچار تعارض و کشمکش هستند ؛ گوئی زندگی عصر ما صحنه جنگ و ستیز همه با همه و هرکس با خودش است.

پدر و مادر عصر حاضر هریک برای اینکه بیش از دیگری در دل کودک راه یابد و مقام نخست را به خود اختصاص دهد احتمالا بیش از پیش دچار تعارض می شوند. در چنین وضعی محال است که اولیای امور بدون تناقض در تربیت صحیح کودک توفیق یابند. همچنین برای هریک از والدین محال است که با خودش در کشمکش و جدال نباشد ، تناقض گویی نکند ، زیرا رفتار هیچیک نمی تواند متکی بر یک فرهنگ متجانس باشد تا او را در صراطی مستقیم و غیر قابل تغییر حفظ کند. این تناقض گوئیها و تضادها ، بی گمان خالی از تاثیر ناروا و انعکاس نامطلوب در فرزندان نخواهد بود. نخست آنان را به عدم اطاعت از والدین سوق می دهد زیرا کودک در برابر تناقض گویی پدر و مادر بلاتکلیف می ماند و نمی تواند تصمیمی عاقلانه اتخاذ کند ، ناگزیر ترجیح می دهد از اوامر و نواهی آنها سرپیچی کند به این ترتیب نه فقط از میان اطاعت فرزندان از والدین کاسته می شود و خللی در انظباط کودکان راه می یابد بلکه به اقتدار معنوی والدین نسبت به فرزندان لطمه شدیدی وارد می شود . به علاوه اطاعت فرزندان و اقتدار والدین تا حدود وسیعی به اعتبار و شئون این دو بستگی دارد و در عین حال تابع وضع و موقع اجتماعی والدین و هم آهنگی انتظارات و توقعاتی است که از فرزند خود دارند. فقر و بیچارگی ، ظواهر مادی ، میل به هم چشمی، روحیه سبقت جویی ، درجه توفیق و کامیابی ، وضع اجتماعی والدین در مقایسه با اشخاص دیگری که کودک آنها را می شناسد از جمله تعارض ها و تناقضات و تضادهای اجتماعی است که می تواند اعتبار و شئوون والدین را در نظر کودک خوار و خفیف سازد و رفتار والدین که باید سرمشقی برای کودکان باشد در تحت تاثیر عوامل یاد شده بالنسبه بی اثر می ماند.

تعارض بین اعضای خانواده به وحدت و یگانگی آن لطمه می زند . شدت تعارض موجب بروز نفاق و پرخاشگری و ستیزه جویی و سرانجام انحلال و زوال خانواده می گردد .


کانون خانواده که بر اثر تعارض و نفاق و جدال بین پدر و مادر آشفته است آثاری در روان کودک می گذارد که چندین سال بعد به صورت عصیان جوانی و سرکشی از مقررات اجتماعی بروز می کند. وجدان اخلاقی هر کس مرهون طرز زندگی شخص در کودکی و رفتار پدر و مادر ، برادران و خواهران و سایر اطرافیان در آن دوران است . اگر این الگوی رفتار ، سالم و متحد و روشن باشد ، کودک با یکسان سازی به راحتی خود را بر آن عینیت می دهد و در زندگی دچار تزلزل و اضطراب و تردید و دلهره نخواهد بود . برسی تبهکاری کودکان ثابت کرده است که نفاق و ستیزه جویی میان پدر و مادر در بروز آن نقش عمده ای داشته است . نه فقط ستیزه جویی و نفاق و رفتار خشونت آمیز ، مفاسد خطرناک برای کودک و جامعه به بار می آورد بلکه خونسردی و سکوت دائمی والدین و کانون سرد و بی فروغ و خالی از محبت و مهر و نوازش آنان نیز پی آمد شومی در بر خواهد داشت . بسیاری از جانیان خطرناک و سنگدل و مجرمان به عادت کسانی هستند که در کودکی از نوازش مادری و محبت پدری محروم مانده و از این محرومیت رنج برده اند. آقای پی ناتل می نویسد : در علت شناسی بزهکاری خردسالان و نوجوانان، خانواده اصلی ایفاگر نقش مستقیم و بسیار مهم است . بزهکاری در اغلب موارد واکنش تعارضی است که در وضع خانوادگی پدید می آید اما در ماورای این نقش مستقیم ، خانواده اصلی در تکوین شخصیت بزهکار و شکل دادن بدان دخالتی موثر دارد. در این دورنما است که خانواده اصلی باید تحت زاویه : سطح اجتماعی و اقتصادی، ساخت و ترکیب ، عظمت و ارزشی آن مورد مطالعه قرار گیرد باید اذعان کرد از نتایج آماری که تا کتون به دست آمده تشخیص عوامل مربوط به علت شناسی بزهکاری خردسالان از عوامل مربوط به تکوین شخصیت بزهکار دشوار است .

پروفسور استفانی و همکاران گرانمایه آن استاد در اثر مشترک خود در باره تعارض زوجین می نویسد : تعارض زوجین مستقیما یا غیر مستقیم منجر به بزهکاری می شود. فردی که تحت تاثیر چنین تعارضی قرار گیرد به سوی جرائم گوناگون سوق داده می شود . شوهری که با همسرش توافق نداشته باشد کانون خانواده را مرکزی برای تحریک اعصاب تشخیص می دهد ، ترجیح می دهد که از آنجا رو برتابد و به محیط آرام تر و مطبوعی روی آورد که از نظر جرم زائی مخاطره آمیزتر است . از خانه به می خانه و مراکز تفریحات ناسالم و فساد می رود . و همین استادان نوشته اند : وجدان اخلاقی "من برتر" یا "فراخود" فرزند به شدت تحت تاثیر شخصیت والدین است .

کانون نامنظم یا غیر متحد که در آن اتفاق و توافق والدین حکومت ندارد مولد اختلال ها و یا دگرگونیهای نابهنجار تقریبا غیر قابل درمان برای کودکان کم سن است و عواقب شوم آن در شباب و بزرگسالی نیز محسوس خواهد بود. 

سعید کیوان پور:شیرانی بیدآبادی